کد خبر: 659621
تاریخ انتشار: ۲۸ تير ۱۳۹۳ - ۱۶:۳۳
در ميان خواص سينمادوست جهان شناخته شده و مورد وثوق صاحب‌نظران مرتبط با آكادمي‌ها و محافل روشنفكري است
محمدتقي فهيم
ايران سينماي پرآوازه‌اي در دنيا دارد. در ميان خواص سينمادوست جهان شناخته شده و مورد وثوق صاحب‌نظران مرتبط با آكادمي‌ها و محافل روشنفكري است. مطرح شدن اين سينما در گستره كنوني مديون رويكردهاي پس از انقلاب است. فناوري رشد يافته‌اي دارد و به لحاظ به كارگيري شيوه‌هاي نوين و متخصصان خلاق، توانايي روي پاي خود ايستادن را دارد؛ به ويژه در گرايش محتوايي و مفاهيم انساني و بزرگداشت كرامت‌ها، از جمله نگاه به ارزش‌هاي وجودي زن و كودك، اين سينما حرف‌هاي مهمي داشته و دارد و... با اين حال، به‌رغم همه قوت‌هاي ظهور كرده در سينماي نوين و قابليت‌هاي به فعل درآمده‌اش، در داخل همواره از مردم و خواسته‌هاي آنان عقب‌تر حركت كرده است. به عبارتي، سينمايي «بي مردم» است، از همين رو در ميان مردم عادي و انبوه ديگر ممالك، نتوانسته براي خود جايي باز كند. معادله سختي نيست. انقلابي با مشاركت و همت اكثريت مطلق مردم به وقوع پيوسته و با آراي آنان سيستم سياسي تازه‌اي بنا شده است و در ادامه، همين مردم، همواره با حضور خود حاكميتشان را محافظت كرده‌اند. اما سينما در تمام تغيير و تحولات رخ داده، نه تنها نتوانسته جلوداري كند بلكه عقب مانده است. دراين زمينه نمونه‌هاي بسياري وجود دارد كه يكي از آن‌ها موضوع تروريسم است. درحالي كه ايران با 17هزار ترور شهروندانش بزرگترين قرباني تروريسم درجهان است اما همواره متهم به تروريسم شده و اصلي‌ترين وظيفه ذهنيت‌سازي دراين رابطه برعهده رسانه‌هاي معاندين و خصوصاً سينمايشان بوده است. تعداد قابل توجهي فيلم و سريال توسط غربي‌ها ساخته شده كه در داستان‌پردازي آنها، ايران اسلامي و اسلام و مسلمين، مورد اتهام قرار گرفته‌اند (ترور در سينما خود بحث مستقلي را مي‌طلبد) و همچنين موضوع مهمي مانند فتنه‌هاي شكل گرفته درسال 88 است. دراين سال مردم با حضور جدي‌شان درصحنه شگفتي‌ساز شدند  ولي سينما چه شگفتي خلق كرد؟
در آستانه و پس از برگزاري انتخابات در سال 88، كشورمان وقايعي را از سرگذراند كه معاندين و براندازان نظام، خواب‌هاي «رنگي» و خوشي را در سر مي‌پروراندند. خط‌دهندگان بيروني كه مطابق برنامه‌ريزي از پيش، يك تغيير مخملي را از گلوي خود پايين‌تر مي‌ديدند. در بسياري از كشورها (به خصوص ممالكي كه دچار تحولات سياسي – اجتماعي شده و انقلاب‌هايي را به انجام رسانده‌اند) با رويدادهايي مواجه شده‌اند كه در تقويمشان به عنوان يك عطف تاريخي ثبت شده است. همچنان كه در تاريخ تثبيت نظام، پس از بحران‌هاي سياسي اوايل دهه 60، وقايع رخ داده در انتخابات 88 عطفي عبرت‌آموز خصوصاً براي نخبگان و خواص است چراكه مردم در پيروي از رهبرشان به درستي و نيكي از بحران به وجود آمده، روسفيد بيرون آمدند و سال‌هاي سپري شده، به اثبات رسيد كه در كليت فعاليت‌هاي منجر به عبور از بحران، اشتباهي صورت نگرفته و كشور در مسير آرامش و سلامت قرار گرفته است، اما در اين ميان خواصي بودند كه هدف را گم كرده و در جهت مخالف منافع جمعي و مصلحت نظام عمل كرده و پيش رفتند.
ثبت آنچه گذشت و روشنگري زواياي تاريك وقايع و رمزگشايي از درست و غلط بودن برخي تحركات برعهده و وظيفه چه دستگاه و نهاد و فردي است؟ امروزي‌ها چگونه بايد ايثارها، درست عمل كردن‌ها، خدمات (حتي اشتباهات) و التهابات و سختي‌هاي روا رفته بر دلسوزان آن ايام (كه آسايش كنوني ره‌آورد تشخيص پخته و درست آنان است) را فراموش نكنند، آيندگان چگونه بايد از مسائل تحميل شده براين مردم آگاه شوند؟ خادمين را نيك شمارند و خائنين را شماتت كنند؟ بي‌ترديد رسانه‌ها به طور عام در اين فرآيند نقشي حساس و بسزا دارند ولي مقام سينما و جايگاه اين هنر – رسانه‌ مؤثر و جريان‌ساز، بي‌بديل‌تر و ماندني‌تر است.
گذشت چند سال از وقايع پيرامون انتخابات 88، خيلي از جزئياتي را كه در بدو امر براي همه قابل دريافت نبود، حالا برملا و حق و ناحق و مصلحت‌ها مشخص شده است، بنابراين هنرمند و سينماگري نمي‌تواند به بهانه عدم رسوب واقعيت‌ها در ذهنش، از زير بار تصويرسازي ماجراها شانه خالي كند. حتي دير هم شده است. متأسفانه دستگاه‌هاي فرهنگي دولت قبلي (كه خود هدف اغتشاشگران آن ايام بود)، به علت كم‌كاري و فقدان جسارت و صراحت، نتوانست در زمينه روشنگري فتنه‌ها و نقد و تحليل خواص و بصيرت‌افزايي، كاري سينمايي انجام دهد. تنها فيلم سياسي (به مفهوم ژانري آن) مرتبط و قابل قبول، «قلاده‌هاي طلا» بود، اثري كه توانست گونه سياسي در سينماي كشورمان را پايه‌گذاري كند، گونه‌اي كه همواره مغفول و در فرم‌هاي شبه روشنفكري به حياتش ادامه داده است.  ديگر نمي‌شود بهانه‌اي آورد. زمان به اندازه كافي گذشته است ، موضوع و مضمون در دسترس و آماده است. اهميت قضيه هم آنقدر هست كه اكثريت مسئولان و مديران درجه يك و كليدي كشور نسبت به آن وفاق لازم را دارند. بودجه‌هاي فرهنگي استراتژيك هم توجيه و محل پرداخت آن مشخص است. سينماگران هم حالا از نعمت امنيت و آرامش حصول شده برخوردار و به آن وامدارند. در زمينه داستان‌پردازي و قصه‌گويي نيز ظرفيت پرمايه‌اي پيرامون وقايع خياباني و پرونده‌هاي دروني وجود دارد، جذابيت و كشش دراماتيك موجود در اتفاقات هم بالا است، (خصوصاً براي نسل جوان و دانشجويان كه طرفدار عمليات قهرمانانه و سياسي هستند) بنابراين تنها كمبود و دليل بي‌توجهي و كم‌كاري را بايد در نبود اتاق فكر و مديريتي فرهنگي و با برنامه كوتاه‌مدت و درازمدت ارزيابي كرد.
مثلاً واقعه 11 سپتامبر امريكا را درنظر بگيريد (در مثل مناقشه نيست). بلافاصله جرج دبليو بوش به هاليوود فراخوان مي‌دهد و رؤساي قدرتمندترين كمپاني‌هاي فيلمسازي را در كاخ سفيد گرد هم مي‌آورد. دستور جلسه روشن است: «هاليوود بايد غرور جريحه‌دار شده امريكايي‌ها را جبران كند». پس از مشاوره و رد و بدل شدن نظرات به اين تفاهم مي‌رسند كه (به جز مستندها و فيلم‌هاي كوتاه) تا پنج سال در آثار شبكه اكران گسترده هيچ فيلمي نبايد نشانه‌هايي از برج‌هاي دوقلو را نمايش دهد، حتي در فيلم‌هايي كه قبلاً ساخته شده‌اند، يا بايد چنين صحنه‌هايي مميزي شوند يا فيلم‌ها تا فرصت مناسب به انبار بروند. نكته جالب قضيه اينكه هاليوود به پيروي از اين تصميم، از درآمد كلان خود براي منافع ملي مي‌گذرد. اما پس از خاتمه زمان تعيين شده، معروف‌ترين و معتبرترين كارگردان‌هاي هاليوود به صحنه فيلم ساختن درباره 11 سپتامبر آمدند و با سليقه‌هاي مختلف و از زاويه‌هاي متعدد درباره اين واقعه فيلم ساختند. كسي مانند اليور استون كه بك‌گراندي معترضانه براي خود دست و پا كرده بود، براساس سياست‌هاي غالب امريكا و به قيمت انگ سفارشي‌سازي، فيلمي مانند «مركز تجارت جهاني» را براي كمپاني پارامونت ساخت كه متقابلاً به شدت مورد تشويق جناح‌ها قرار گرفت تا جايي كه يكي از افراطي‌ترين كنگره‌اي‌ها با اين جمله كه: «يكي از درخشان‌ترين فيلم‌هايي كه از كشور، خانواده، ايمان و مردم دفاع مي‌كند» اليور استون را ستود و... خلاصه برنامه و سياستي براي چگونگي مواجه شدن با 11 سپتامبر وجود داشت، همچنان كه براي توجيه عملكرد دولت نظامي ايالات متحده، در زمينه لشكركشي به كشورها و مبارزه با تروريسم، فيلم‌ها و سريال‌هاي زيادي به توليد و پخش رسيد. اوباما هم مانند بوش (همانطوركه بوش مانند ريگان و ...) سينما را براي خدمت به ارزش‌ها و سياست‌هاي كشورش مهم دانسته و به صورت رسمي و علني دستور ساخت «هوملند» را صادر كرد. اساساً سينماي ايدئولوژيك – استراتژيك امريكا پيشقراول تأثيرگذاري و جريان‌سازي‌هاي سياسي – اجتماعي است. حالا اين نوع اداره سينما را با كشور خودمان مقايسه كنيد! مسئولان و مديران سينمايي ما درتمام اين سال‌ها به جاي فراخوان و برپايي نشست براي ساختن فيلم هايي درباره موضوعات مهم و هدف نظام، مهمترين كاركردشان جلب رضايت فلان شبه روشنفكر قهر كرده! بوده تا بيايد و احياناً فيلمي ملودرام با كنايه‌ها و متلك‌پراكني به همين مديريت بسازد، رويكردي كه (غالباً اتفاق افتاده) اين مديريت را دچار چالش براي رفع و رجوع فيلم مذكور كرده است (وخواهد كرد). خلاصه آقايان مرتب وقت مي‌سوزانند و مردم به خاطر حفظ آرامش (با پرداخت هزينه‌هايش) با وجود فيلم‌هاي سطحي و مبتذل يا شبه روشنفكرانه مي‌سازند.  نتيجه اينكه ناديده گرفتن موضوعات مهم و مفاهيم غني و گسترده‌اي كه در كشورمان فقط درباره وقايع انتخابات سال 88 وجود دارد آيا چيزي جز ضعف آشكار مديريتي در سينما است؟ عطفي كه در صورت به تصوير كشيده شدن، تازگي و طراوت را به سالن‌هاي نمايش خواهد بخشيد. به واقع اگر مديريت سينما و سينماگران مايلند كه به طور جدي با وجود نفس مردم در سالن‌ها احساس «گرمي» كنند، چاره‌اي جز دراماتيزه كردن دغدغه و مسائل همين مردم ندارند. مردم راه خودشان را پيدا و بارها ثابت كرده‌اند، هرجا و هر وقت لازم بوده به ميدان آمده و خواهند آمد، اين سينما است كه با بي‌توجهي يا ناديده گرفتن مردم و حضورشان، خود را از اين مردم محروم كرده و مي‌كند. اگر فراموش نكنيم كه سينماي «بي مردم» افتخاري ندارد، مطمئناً صاحب سينمايي خواهيم شد كه خيلي بيش از اكنون (و حقيقتاً) به آن افتخار كنيم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار