کد خبر: 647387
تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۸
‌ نسبت‌شناسي علم و ايمان در گستره آيات قرآن(1)
نوشتار پيش رو بر آن است كه به نسبت‌شناسي و جايگاه علم و ايمان در آيات قرآن كريم بپردازد
شاهرخ محمدبيگي*
نوشتار پيش رو بر آن است كه به نسبت‌شناسي و جايگاه علم و ايمان در آيات قرآن كريم بپردازد. كتاب انسان‌ساز قرآن كريم از ابعاد مختلف به انسان توجه كرده است، به ويژه از دو بعد علم و ايمان، نكته قابل توجه اين است كه در اين كتاب الهي مي‌فرمايد آنان كه علم و شناخت بيشتري دارند ايمان و خشيت بهتري را دارا مي‌باشند: «انما يخشي الله من عباده العلماء» (فاطر/28) پس براي رسيدن به اين مطلوب بايد اين پيام قرآني را به عنوان راه و روش خود برگزيد كه «لاتقف ماليس لك به علم ان السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسؤلا» (اسراء/36) لذا شايسته است آيه اخير بر سر‌در تمامي دانشگاه‌ها نگاشته شود تا دانشجويان ما آن را به عنوان يك روش كاربردي هميشه مد‌نظر داشته باشند و در مقابل، انسان‌هايي كه در راه علم و ايمان تلاش نمي‌كنند با عنوان بدترين جنبدگان ناميده شده‌اند:«انّ شرّالدّواب عندالله الصم و البكم الذين لايعقلون» (انفال/22)
    
  سيماي نسبت علم و ايمان در گستره آيات الهي
    مقدمه و طرح مسئله
از آيات قرآن چنين برمي‌آيد كه كل جهان هستي و تمامي آفرينش داراي علم هستند. از آن جمله مي‌توان آيه 44 سوره اسراء را ذكر نمود كه «و ان من شيء الا يسبح بحمده و لكن لاتفقهون تسبيحهم» و اين آيه «بهترين دليل است بر اينكه منظور از تسبيح موجودات، تسبيح ناشي از علم و به زبان قال است، چون اگر مراد زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، ‌ديگر معنا نداشت، بفرمايد: شما تسبيح آنها را نمي‌فهميد.» (1) و نيز از كلام خداي تعالي فهميده مي‌شود كه مسئله علم نيز در تمامي موجودات هست، هر جا كه خلقت راه يافته علم نيز رخنه كرده است و هريك از موجودات به مقدار حظي كه از وجود دارد بهره‌اي از علم دارد و البته لازمه اين حرف اين نيست كه بگوييم تمامي موجودات از نظر علم با هم برابرند يا بگوييم علم در همه يك نوع است يا همه آنچه را كه انسان مي‌فهمد مي‌فهمند و بايد آدمي به علم آنها پي ببرد و اگر نبرد معلوم مي‌شود علم ندارند، البته اين نيست ولي اگر اين نيست دليل نمي‌شود بر اينكه هيچ بهره‌اي از علم ندارند، خواهي گفت از كجاي كلام خدا بر‌مي‌آيد كه همه عالمند و بهره‌اي از علم دارند؟ مي‌گوييم از آيه «قالوا انطقنا الله الذي انطق كل شي» از علم اعضاي انسان گفتند، همان خدايي كه هر موجودي را به زبان درآورده ما را به زبان درآورد. (حم سجده/21) و نيز آيه «فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين» به آسمان و زمين گفت به طوع يا به كره بياييد گفتند به طوع مي‌آييم. (حم سجده/11) (2)
آدمي هم كه جزئي از اين جهان هستي است، از اين قاعده مستثني نيست و خلقت او آميخته با علم و آگاهي بوده است: «و علم آدم الاسماء كلها» ‌و خدا همه «معاني» نام‌ها را به آدم آموخت. (3) (البقره/31)
خداوند هم وقتي از اين نعمت علم و آگاهي ياد مي‌كند خود را با صفت اكرم ذكر مي‌كند:
«اقرأ بسم ربك الذي خلق* خلق الانسان من علق* اقراء و ربك الاكرم* الذي علم بالقلم* علم الانسان ما لم يعلم* بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. انسان را از علق آفريد. بخوان و پروردگار تو كريم‌ترين «كريمان» است. همان كس كه به وسيله قلم آموخت. آنچه را كه انسان نمي‌دانست. [به تدريج به او] آموخت. (العلق/5 ـ 1)
يا در آنجا كه خود را با نام رحمن ذكر مي‌كند پس از آن از توانايي انسان در دانايي ياد مي‌كند:
الرحمن* علم القرآن* خلق الانسان* علمه البيان* [خداي] رحمان، قرآن را ياد داد. انسان را آفريد، به او بيان آموخت.» ( الرحمن/4 ـ 1)
اما بايد توجه داشت كه علم و آگاهي انسان محدود است:
«و لا يحيطون بشيء من علمه الا بما شاء» و به چيزي از علم او، ‌جز به آنچه بخواهد، احاطه نمي‌يابند.  (البقره/255).
با اين حال خداوند مي‌فرمايد: ملاك پيروي مسائل و تأييدات و تكذيبات انسان بايد بر اساس علم و آگاهي باشد: «لا تقف ما ليس لك به علم» و چيزي را كه بدان علم نداري دنبال مكن» چرا؟ چون وسايل و ابزار شناخت و آگاهي را به تو داده است: «ان السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا» (الاسراء/46)
زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.» (الاسراء/46)
و ظن و گمان جايگزين علم نمي‌شود: «و ان الظن لايغني من الحق شيئا» و در واقع، گمان در [وصول به] حقيقت هيچ سودي نمي‌رساند.» (النجم/28)
بايد توجه داشت درك حقايق براي راسخون در علم ميسر است، در قرآن كريم در دو جا از راسخون في‌العلم ياد كرده، يكي در سوره آل عمران:«. . . ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا» با آنكه تأويلش را جز خدا و ريشه‌داران در دانش كسي نمي‌داند. [آنان كه] مي‌گويند:«ما بدان ايمان آورديم. همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست.» (‌آل عمران/7)
و ديگري در سوره نساء است: «لكن الراسخون في العلم منهم و المؤمنون يؤمنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و المقيمين الصلوه و المؤتون الزكوه و المؤمنون بالله و اليوم الاخر اولئك سنؤتيهم اجراً عظيما» ليكن راسخان آنان در دانش و مؤمنان به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پيش از تو نازل گرديده است ايمان دارند و خوشا بر نمازگزاران و زكات‌دهندگان و ايمان‌آورندگان به خدا و روز بازپسين كه به زودي به آنان پاداشي بزرگ خواهيم داد.  ( النساء/162)

    ارزش علم و شكر آن
دانش اندر دل چراغ روشن است
وز همه بد بر تن تو جوشن است «رودكي»(4)
در قرآن به صراحت آمده است كه دانا و نادان با هم برابر نيستند: «قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون» بگو: «آيا كساني كه مي‌دانند و كساني كه نمي‌دانند يكسانند؟» ( الزمر/9)
نيســـت دانــــا برابر نادان
 ايـــن مثـــل زد خداي در قرآن
وليكن زآموختن چاره‌نيست
كه گويد كه دانا و نادان يكي‌است؟
«فردوسي» (5)
خداوند به پيامبرش (ص) مي‌فرمايد: درخواست افزوني علم و آگاهي داشته باش: «و قل رب زدني علما و بگو:«پروردگارا، ‌بر دانشم بيفزاي» (6)
بايد توجه داشت كه شكر علم و دانش اين است كه از آن در راه صحيح استفاده كرد، چنانكه در داستان هاروت و ماروت اين نكته گوشزد شده است: «ما يعلمان من احد حتي يقولا انما نحن فتنه فلاتكفر» آن دو [فرشته] هيچ كس را تعليم [سحر] نمي‌كردند مگر آنكه [قبلاً به او] مي‌گفتند:«ما (وسيله) آزمايشي (براي شما) هستيم، پس زنهار كافر نشوي.» ( البقره/102) و خداوند از كساني كه در راه آگاهي تلاش نمي‌كنند، به بدترين جنبندگان ياد كرده است: «ان شرالدواب عندالله الصم البكم الذين لايعقلون» قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا كران و لالاني‌اند كه نمي‌انديشند.» (‌الانفال/22) كه در اثر عدم بكارگيري عقل خود گرفتار رجس و پليدي مي‌گردند: «و يجعل الرجس علي الذين لايعقلون» و (خدا) بر كساني كه نمي‌انديشند، پليدي را قرار مي‌دهد.» (‌يونس/100) كه نتيجه آن كفر و بي‌ايماني مي‌شود: «ان شرالدواب عندالله الذين كفروا فهم لايؤمنون» بي‌ترديد، بدترين جنبندگان پيش خدا كساني‌اند كه كفر ورزيدند و ايمان نمي‌آورند. (‌الانفال/55)

    درجات علم در شناخت جهان
آنچه در قرآن كريم راجع به شناخت جهان و حيات دنيوي مطرح شده است، اين است كه همه انسان‌ها به يك درجه و نسبت شناخت و آگاهي ندارند، چنانكه درباره عده زيادي مي‌فرمايد: آنان كه فقط از ظاهر زندگاني دنيا آگاهي دارند نسبت به آخرت – كه پايان همين جهان است ـ توجه ندارند و غفلت مي‌ورزند: «يعلمون ظاهراً من الحيوه الدنيا و هم عن الاخره هم غافلون» از زندگي دنيا، ‌ظاهري را مي‌شناسند  و حال آنكه از آخرت غافلند.  ( الروم/7)
در صورتي كه شناخت درست از زندگي دنيا چنين است: «اعلموا انما الحيوه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر في الاموال و الاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يكون حطاما و في الاخره عذاب شديد و مغفره من الله و رضوان و ماالحيوه الدنيا الا متاع الغرور» بدانيد كه زندگي دنيا، در حقيقت، بازي و سرگرمي و آرايش و فخرفروشي شما به يكديگر و فزون‌جويي در اموال و فرزندان است. (مثل آنها) چون مثل باراني است كه كشاورزان را رستني آن (باران) به شگفتي اندازد. سپس( آن كشت) خشك شود و آن را زردبيني، آنگاه خاشاك شود و در آخرت [دنياپرستان را (تا عذابي سخت است و) مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودي است و زندگاني دنيا جز كالاي فريبنده نيست.» ( الحديد/20)
كساني كه به باطن زندگي دنيا شناخت پيدا نكرده‌اند، شناخت آنان كامل نمي‌باشد:«ذلك مبلغهم من العلم ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بمن اهتدي» اين منتهاي دانش آنان است. پروردگار تو خود به [حال] كسي كه از راه او منحرف شده داناتر و او به كسي كه راه يافته [نيز]آگاه‌تر است.»( النجم/30)
و بر اساس آگاهي درست است كه مي‌توان دقايق جهان هستي را درك كرد و از ظاهر مطالب به باطن مسائل راه يافت:«تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون» و اين مثل‌ها را براي مردم مي‌زنيم ولي جز دانشوران آنها را در نيابند. ( العنكبوت/43)

    دانايي و شايسته‌سالاري
آنچه از قرآن برمي‌آيد اين است كه برتري انسان‌ها بايد بر اساس شايستگي آنان باشد و يكي از عوامل شايسته‌سالاري داشتن علم و آگاهي است. چنانكه در داستان طالوت (ع) علت شايستگي او را چنين ذكر كرده است:
«ان الله اصطفيه عليكم و زاده بسطه في العلم و الجسم» در حقيقت خدا او را بر شما برتري داده ‌و او را در دانش و [نيروي] بدني بر شما برتري بخشيده است. (البقره/247) يا درباره لوط (ع) چنين مي‌فرمايد:«و لوطاً‌ اتيناه حكما و علما» و به لوط حكمت و دانش عطا كرديم.  (الانبياء/74) يا فضيلت داوود (ع) و پسرش سليمان (ع) را بهره‌مندي از علم مي‌داند:«و لقد آتينا داود و سليمان علما و قالا الحمدلله الذي فضلنا علي كثير من عباده المؤمنين» و به راستي به داوود و سليمان دانشي عطا كرديم و آن دو گفتند:«ستايش خدايي را كه ما را بر بسياري از بندگان با ايمانش برتري داده است.» (النمل/15) يا درباره حضرت موسي (ع) چنين آمده است: «و لما بلغ اشده و استوي اتيناه حكما و علما و كذلك نجزي المحسنين» و چون به رشد و كمال خويش رسيد، به او حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مي‌دهيم.» ( القصص/14) يا حضرت يوسف (ع) علت شايستگي خود را در پذيرش مسئوليت وزارت اقتصاد تعهد و تخصص بيان مي‌كند:«قال اجعلني علي خزائن الارض اني حفيظ عليم* [يوسف]گفت: مرا بر خزانه‌هاي اين سرزمين بگمار كه من نگهباني دانا هستم.‌ (‌يوسف/55)
البته بايد توجه داشت كه اين علم و آگاهي زماني اثر مثبت دارد كه انسان تصميم گرفته باشد بر اساس شناخت و درك صحيح زندگي كند و‌گرنه صرف آگاهي داشتن نجات بخش نمي‌باشد:«و لئن اتبعت اهوائهم بعد الذي جاءك من العلم ما لك من الله من ولي و لا نصير» و چنانچه پس از آن علمي كه تو را حاصل شد، باز از هوس‌هاي آنان پيروي كني، ‌در برابر خدا سرور و ياوري نخواهي داشت.» ( البقره/120)
و كسي كه بر اساس آگاهي و شناخت درست مسير زندگي خود را انتخاب ننمايد در حقيقت بر خود ستم كرده است:
«و لئن اتبعت اهواءهم من بعد ما جاءك من العلم انّك اذا لمن الظالمين* و پس از علمي كه تو را [حاصل] آمده، اگر از هوس‌هاي ايشان پيروي كني در آن صورت جدا از ستمكاران خواهي بود.» ( البقره/145) و در نتيجه چنين شخصي از ولايت خدا بيرون مي‌رود:«و لئن اتبعت اهواءهم بعد ما جاءك من العلم ما لك من الله من ولي و لا واق* و اگر پس از دانشي كه به تو رسيده [باز] از هوس‌هاي آنان پيروي كني، در برابر خدا هيچ دوست و حمايتگري نخواهي داشت.»(الرعد/37)

    علم و وحي
قرآن درباره وحي چنين بيان داشته است كه آن هم از راه تعليم است :«ان هو الا وحي يوحي* علمه شديد القوي* اين سخن به جز وحي كه وحي مي‌شود نيست. آن را [فرشته] شديد القوي به او فرا آموخت.» ( النجم/5 ـ 4)
و بايد توجه داشت يكي از اهداف ارسال رسول، تعليم و ياد دادن است:«كما ارسلنا فيكم رسولا منكم يتلوا عليكم اياتنا و يزكيكم و يعلمكم الكتاب و الحكمه و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون* همان طور كه در ميان شما، ‌فرستاده‌اي از خودتان روانه كرديم، [كه] آيات ما را بر شما مي‌خواند و شما را پاك مي‌گرداند و به شما كتاب و حكمت مي‌آموزد و آنچه را نمي‌دانستيد به شما ياد مي‌دهد.» (7) و اين معني در آياتي چند مورد تأكيد قرار گرفته است. (8)
 
   نسبت علم و ايمان
يكي از پايه‌هاي اساسي ايمان، علم و آگاهي داشتن است كه ايمان عبارت است از بينش به علاوه گرايش. چه بسا بي‌ايماني افرادي نشأت از عدم آگاهي آنان باشد، به همين جهت خداوند در قرآن مي‌فرمايد:
«و ان من المشركين استجارك فاجره حتي يسمع كلام الله ثم ابلغه ما منه ذلك بانهم قوم لايعلمون* و اگر يكي از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود، سپس او را به مكان امنش برسان، چراكه آنان قومي هستند كه نمي‌دانند. ( التوبه/6)
به عبارت ديگر:«سرچشمه اصلي ايمان، علم و‌ آگاهي است، لذا براي ارشاد و هدايت مردم بايد امكانات كافي براي مطالعه و انديشه در اختيار آنها گذارد تا بتوانند راه حق را پيدا كنند نه اينكه كوركورانه يا از روي تقليد اسلام را پذيرا شوند.» (9)
به قول علماي منطق مي‌توان گفت نسبت علم و ايمان، ‌رابطه عموم و خصوص مطلق است.
و هر اندازه انسان داناتر باشد، خشيت الهي در او بيشتر مي‌باشد: «انما يخشي الله من عباده العلماء * از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مي‌ترسند.»
( فاطر/28)

در قرآن خداوند از انسان‌هايي ياد مي‌كند كه آنها را اولوالالباب ناميده است:
«ان في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولي الالباب* مسلما در آفرينش آسمان‌ها و زمين  و در پي يكديگر آمدن شب و روز براي خردمندان نشانه‌هايي [قانع كننده] است.»
( آل عمران/190)
كه دو مشخصه اساسي آنان اين است كه اهل ذكر و فكرند:
«الذين يذكرون الله قياما و قعوداً و علي جنوبهم و يتفكرون في خلق السموات و الارض* همانان كه خدا را [در همه احوال] ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مي‌كنند و در آفرينش آسمان‌ها و زمين مي‌انديشند.» (آل عمران/191)
كه نتيجه آن ذكر و فكر اين است كه مي‌گويند:«ربنا ما خلقت هذا باطلا * پروردگارا اينها را بيهوده نيافريده‌اي»( آل عمران/191) چون خلقت جهان را بيهوده و باطل نمي‌‌يابند پس در خلقت انسان‌ها هم حكمتي نهفته و راهي براي آنان مشخص شده و از اينكه از آن راه منحرف شوند نگرانند و از خداوند كمك مي‌خواهند:«سبحانك فقنا عذاب النار* منزهي تو! پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار»(آل عمران/191) چون مي‌دانند دخول در‌آتش برابر با خواري در پيشگاه الهي است:«ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته و ما للظالمين من انصار* پروردگارا هركه را تو در آتش در آوري، يقيناً رسوايش كرده‌اي و براي ستمكاران هيچ ياوري نيست.» ( آل عمران/192)
اينان كه بر اثر اين ذكر و فكر ايمان به مبدأ و معاد آورده‌اند، براي طي كردن اين راه به سلامت، ايمان به نبوت و پيامبري پيامبران مي‌آورند:«ربنا اننا سمعنا مناديا للايمان ان امنوا بربكم فامنا* پروردگارا ما شنيديم كه دعوتگري به ايمان فرا مي‌خواند كه:«به پروردگار خود ايمان آوريد» پس ايمان آورديم.» (‌آل عمران/191)
و از خداوند مي‌خواهند به وسيله اين ايمان آوردن راه كمال را بپيمايند:«ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفرعنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار* پروردگارا، گناهان ما را بيامرز و بدي‌هاي ما را بزداي و ما را در زمره نيكان بميران.» (آل عمران/191) و به سعادتي كه خداوند قول آن را داده است دست يابند:«ربنا و اتنا ما وعدتنا علي رسلك و لاتخزنا يوم القيمه انك لا تخلف الميعاد* پروردگارا و آنچه را كه به وسيله فرستادگانت به ما وعده داده‌اي به ما عطا كن و ما را روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو وعده‌ات را خلاف نمي‌كني.» ( آل عمران/194)
و در جاي ديگر مي‌فرمايد:«ان الذين اوتوا العلم من قبله اذا يتلي عليهم يخرون للاذقان سجدا* بي‌گمان كساني كه پيش از [نزول]  آن دانش يافته‌اند، چون [اين كتاب] بر آنان خوانده شود سجده كنان به روي در مي‌افتند.» (الاسراء/107)
«عالمان نه تنها به آن ايمان مي‌آورند بلكه آنچنان عشق به الله در وجودشان شعله مي‌كشد كه بي‌اختيار در برابر آن به سجده مي‌افتند و سيلاب اشك به رخسارشان جاري مي‌شود و هر زمان خضوع و خشوعشان بيشتر و ادب و احترامشان نسبت به آيات فزون‌تر مي‌گردد... به علاوه اين تأكيد مجددي است بر ابطال فرضيه پوچ آنها كه خيال مي‌كنند دين رابطه‌اي با جهل بشر دارد، قرآن مجيد بر ضد اين ادعا در موارد مختلف تأكيد مي‌كند كه علم و ايمان همه جا با هم هستند، ايمان عميق و پا برجا جز در سايه علم ممكن نيست و علم نيز در مراحل عالي‌تر و بالاتر از ايمان كمك مي‌گيرد.»(10)
مرحوم طباطبايي در تفسير الميزان راجع به ايمان چنين گفته است:«ايمان به هر چيز عبارت است از علم به آن با التزام عملي آن، پس صرف علم و يقين به وجود چيزي بدون التزام عملي، ايمان به آن چيز نيست. خداي تعالي در اين باره مي‌فرمايد:«و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم» آن را انكار كردند، با اينكه دل‌هايشان يقين به آن داشت. (نمل/14) و نيز فرموده:«و اضلّه الله علي علم» خداي تعالي او را در عين اينكه عالم بود گمراه كرد. (جاثيه/23)»(11)

*دانشيار دانشكده ادبيات و علوم انساني
 دانشگاه شيراز

   پي‌نوشت‌ها:
1- تفسير الميزان، 1353ش، ج34، ص 289.
2- تفسير الميزان، ج25، ص 191-190.
3- ترجمه آيات قرآن از ترجمه استاد محمدمهدي فولادوند است.
4- لغتنامه دهخدا، 1372ش، ج6، ص 9116.
5- گزيده‌اي از تأثير قرآن به نظم فارسي،
سيد عبدالحميد حيرت سجادي، 1371ش، ص 500.
6- طه/114. ترجمه ديگر: و بگو: پروردگارا از جهت دانش بر من بيفزاي.
7- البقره/151. «بهتر است لم تكونوا تعلمون: نمي‌دانسته‌ايد» ترجمه شود.
8- البقره/129، آل عمران/ 48، آل عمران/164، النساء/113، الجمعه/2.
9- تفسير نمونه، 1360 ش، ج7، ص 295
10- تفسير نمونه، ‌ج 12، ص 323-322
11- تفسير الميزان، ج35، ص 259
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر