کد خبر: 642207
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۸
چند و چون يك نگاه انتقادي به سينماي امروز درگفت وگوي «جوان» با محمد متوسلاني
نيما احمدپور

سينماي امروز را مي‌توان از دريچه‌هاي گوناگون نگريست و به ارزيابي نشست، حتي از نظرگاه كساني كه نگاهي بعيد و نامتعارف به اين عرصه دارند. اين بود كه اين بار در نقد سينماي امروز ايران با محمد متوسلاني فعال سينمايي و پركار قبل و بعد از انقلاب به گفت‌وگو نشستيم. گفت‌وگوي ما در باب چند و چون نظارت حاوي چالش‌هايي است كه در شناخت نگاه گفت‌وگو گر و گفت‌وگو شونده، مفيد تواند بود، اميد آ‌نكه مقبول افتد.

شما دهه‌هاي متمادي به عنوان بازيگر، كارگردان، فيلمنامه‌نويس ـ چه در دوران قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب ـ فعاليت و از نزديك با سينماي ايران ارتباط داشته‌ايد. در حال حاضر وضعيت سينما را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

به نام خدا. با اينكه اصولاً آدم خوش‌بيني هستم، اما به وضعيت سينما زياد خوش‌بين نيستم. دليلش هم اين است كه يك جور پيچيدگي در اداره مسائل فرهنگي وجود دارد. متأسفانه اداره اين سيستم، در يك جا متمركز نيست و با يك نگاه با آن برخورد نمي‌شود. به‌رغم اينكه در حوزه فيلم كه در جريان آن هستم، براي دادن مجوز فيلم از ارگان‌هاي مختلف غير از وزارت ارشاد و از همه ارگان‌هايي كه فكر مي‌كنند در اين مسئله مي‌توانند دخالت كنند، در آنجا نماينده دارند، ولي وقتي همان‌ها هم تصميم مي‌گيرند، گروه ديگري مي‌آيند و آن تصميم را نقض مي‌كنند و در نتيجه نوعي بلاتكليفي به وجود مي‌آيد كه براي سينما بدترين چيز است، چون سينما با هنرهاي ديگر فرق مي‌كند، در فيلم سرمايه هنگفتي هزينه مي‌شود و در نتيجه نمي‌شود آن را نگه داشت، يعني همه توانايي اين را ندارند كه فيلمشان را نگه دارند تا شرايط براي نمايش آن مهيا شود. در نتيجه اين شكل خاص سينما را به سمتي برده است كه مي‌بينيم اغلب فيلم‌ها به‌وسيله ارگان‌ها و جاهايي تهيه مي‌شوند كه تهيه‌كنندگان حرفه‌اي سينما نيستند و جاهايي هستند كه مي‌خواهند فيلم‌هايي در جهت اهداف خودشان بسازند و مسئله مالي فيلم هم برايشان مطرح نيست، چون جاهاي ديگر هزينه فيلم را مي‌دهند.

يك گروه هم هستند كه دلشان مي‌خواهد وارد كار سينما شوند. آنها با هر شرايطي مي‌سازند و از اين طرف و آن طرف سرمايه تهيه و با حداقل سرمايه شروع به كار مي‌كنند و فيلم مي‌سازند و نوعي كار تجربي مي‌كنند، ولي چيزي كه بدنه اصلي سينماست و نياز به تهيه‌كننده حرفه‌اي دارد كه براي عامه مردم فيلم مي‌سازد و سينما را به حركت در مي‌آورد، الان غايب است و روز به روز هم دارد ضعيف‌تر مي‌شود و وقتي به ليست فيلم‌هايي كه در سال 92 نمايش داده شدند نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم كمتر تهيه‌كننده حرفه‌اي فيلمي درست كرده است. اگر اسمش هم هست، خودش سرمايه‌گذاري نكرده و سرمايه‌گذاري از كسان ديگري بوده است.

محدوديت هايي كه در تصويب و ساخت فيلمنامه‌ها وجود دارد درخور يك گفت وشنودِ ديگر است، اما در سؤال ما، بيشتر مضامين سينمايي مورد نظر بود. در دودهه اخير تصور شد سينماي روشنفكري مي‌تواند پاسخگوي نيازهاي مخاطب باشد، كه به مرور مشخص شد فقط لايه رويي اين نوع از سينما ژست روشنفكري دارد و لايه زيرين آن در واقع همان عشق‌هاي مثلثي و مضامين تكراري فيلم‌هاي قبل از انقلاب است. در اين ميان، تك و توك فيلم‌هايي پيدا شدند و فروختند كه ازقضا از اين رويكرد تبعيت نمي‌كردند. به نظر مي‌رسد علاوه بر مراحل تصويب و مسائلي از اين دست، بحران فيلمنامه سينما را به اين روز انداخته است، يعني فيلمنامه خوب وجود ندارد.

چرا فيلمنامه خوب وجود ندارد؟ براي اينكه براي نوشتن چارچوب تنگي وجود دارد، وقتي چارچوب انسان محدود باشد، براي مانور دادن جاي زيادي نداريد و نمي‌توانيد به مسائل جديد بپردازيد. . .

در واقع كشف مسائل جديد. . .

بله، در نتيجه گستره اين چارچوب بسيار محدود است. يك مدت كار مي‌كنيد و بعد به تكرار مي‌افتيد و بعد هم توقف مي‌كنيد. در سينماي جهان هم همين طور است، منتها آنها به طور نسبي، اين امكان را دارند كه به عرصه‌هاي مختلفي سرك بكشند و هر موضوعي را مطرح كنند، در نتيجه موضوعات و شكل‌هاي نسبتاً تازه‌تري پيدا مي‌كنند، از لحاظ تكنيكي كارشان را گسترش مي‌دهند، چون هم امكانات تكنيكي اين كار و از همه مهم‌تر بازارش را دارند، ولي بازار ما بسيار محدود است. اگر اين سينما رونق داشته باشد، سرمايه‌گذار هست، ولي سرمايه‌گذار وقتي مي‌بيند بازدهي ندارد، نمي‌آيد سرمايه‌اش را بگذارد و صرف اين كار بكند. كساني كه عشقي به سينما دارند، فعلاً هر جور شده است كار مي‌كنند و بعضي‌ها هم بلدند چگونه با مسائل كنار بيايند و به هر حال دارند با افت و خيز در اين سينما كار مي‌كنند و گليم خودشان را از آب بيرون مي‌كشند. خيلي‌ها هم مي‌آيند، ضرر مي‌كنند و مي‌روند. تهيه‌كننده‌هاي جديدي آمدند و موفق نشدند و رفتند.

بعضي‌ها خطوط قرمز را خوب مي‌شناسند و در هر دوره‌اي كه كار مي‌كنند، محدوديت‌ها را بلدند. اينها مدعي سينماي ايران و به‌نوعي سمبل موج نوي آن هم هستند كه از اواسط دهه 40 شروع شد و يك مقدار با كليشه‌هاي قبل از خود فاصله گرفت. الان مي‌بينيم، اينها هم قفل شده‌اند، در حالي كه زماني فيلمنامه‌نويس‌هاي خوبي بودند و ذهن خلاق داشتند و در مقام ساخت هم، قدرت جذب سرمايه‌هاي بخش خصوصي را دارند. چرا چهره‌هايي مثل كيميايي و مهرجويي به خودي خود، دارند حذف مي‌شوند؟

اينها تا جايي كه خلاقيت‌‌هايشان اجازه مي‌داد پيش آمده‌اند و ديگر چيزي ندارند. . .

ايده ندارند يا امكان؟

ايده‌هايشان ته كشيده است، چون ديگر نمي‌توانند در چارچوبي كه خلاقيت داشتند حركت كنند. ممكن است ايده داشته باشند، ولي خارج از چارچوب قانوني و مورد قبول باشد. در داخل اين چارچوب ديگر ايده‌اي به آن صورت ندارند، به همين دليل مي‌بينيد فيلمسازهاي جديد دائماً به نمايشنامه‌هاي خارجي رجوع و آنها را adapt مي‌كنند. يكي‌شان موفق مي‌شود و خيلي‌هايشان هم موفق نمي‌شوند.

فقدان خلاقيت را چقدر جدي مي‌دانيد؟

بايد زمينه‌اش فراهم باشد. نمي‌توانيم بگوييم استعداد نسل جديد كمتر از استعداد نسل گذشته است.

كسي چنين ادعايي نمي‌كند. در همين شرايط هم فيلم‌هايي مثل «جدايي نادر از سيمين» ساخته مي‌شود. به گفته برخي از متوليان، تعريض‌هايي هم به خط قرمزهاي قانوني دارد. البته به نظر من گوينده، چندان محتواي قابل تحسيني ندارد...

به نظر من هم چيز خاصي ندارد.

اما كارش را كرد، خيلي هم عاقلانه خطوط قرمز را رعايت كرد يا دور زد! در داخل هم نمايش داده شد، خارج هم رفت و جايزه‌اش را هم گرفت. خلاقيت‌هايي از اين جنس كمتر هست، يعني تفكرشان همه يا هيچ است، مي‌گويند همه آن چيزهايي كه ما مي‌خواهيم باشد ـ كه خيال باطلي است ـ يا هيچي نيست؟!

البته استثناها را نمي‌شود قاعده كرد. كار آقاي فرهادي در اين ميان يك استثنا بود، آن فيلمش هم يك مورد نامتعارف است. خود آقاي فرهادي هم چند فيلم ديگر ساخته است كه فيلم‌هاي خوبي هم هستند. فيلم «شهر زيبا»ي او را خيلي دوست دارم. . .

به نظر من «چهارشنبه‌سوري» حتي بهتر از «جدايي نادر از سيمين» بود.

بله، خيلي‌هاي ديگر هم اين را مي‌گويند. با اين همه ما كه نمي‌توانيم متكي به يك نفر باشيم. اگر اين يك موج بود، مي‌توانستيم بگوييم اينها آمدند و كاري كردند. فرض كنيد در سينماي سوئد همه اينگمار برگمن نشدند، ولي افراد به درجاتي وجود داشتند. در سينماي امريكا از نظر برد تجاري و فيلمسازي همه كه اسپيلبرگ و كاپولا نمي‌شوند، ولي طيفي از آنها هستند كه دارند به درجاتي آن مسير را طي مي‌كنند، ولي اينجا يك نفر كه مي‌آيد و كاري مي‌كند، اما ديگر دومي و سومي نداريم. فرضاً آقايي مثل آقاي توكلي مي‌آيد و يك فيلم خوب مي‌سازد و فيلم‌هاي بعدي به آن خوبي در نمي‌آيد. . .

چون اينها كساني هستند كه در عمرشان يك توپ دارند و همان را به هدف مي‌زنند و بعد از آن هم، به كليشه مي‌افتند و در همان اثر گير و دائماً آن را تكرار مي‌كنند. . .

بله، بعضي‌ها يك اثر خوب دارند، ولي مسئله مهم اين است كه زمينه بايد مناسب باشد. شما بايد زمين مناسب براي كشت داشته باشيد كه چيزي در آن برويد، اگر به كوير برويد مي‌بينيد گاهي گل هم روييده است، اما اين دليل نمي‌شود كه در كوير مي‌شود گل پرورش داد. . .

مواردي كه به عنوان خط قرمز تعيين شده‌اند، موضوعات محدودي هستند و در برابر دامنه گسترده موضوعاتي كه مي‌شود در موردشان نوشت و فيلم ساخت، چيزي نيستند. مثلاً مي‌گويند در مذمت خيانت زن و شوهر فيلم بسازيد، اما آن را تبليغ نكنيد و مسائلي از اين قبيل. واقعاً در فيلمنامه‌هاي ما چقدر خلاقيت وجود دارد؟ و آيا همين چند موردي كه اينها رويشان انگشت مي‌گذارند مانع خلاقيت‌هاست؟

آخر چند مورد نيست. مسئله اينجاست كه امكان دارد به شكل مكتوب چند مورد خط قرمز و محدوديت باشد، اما به اين منحصر نمي‌شود. شما فيلم را مي‌سازيد و از ارشاد مجوز هم مي‌گيريد، بعد مي‌آيد و اكران مي‌شود و گروهي مي‌آيند و مانع از ادامه نمايش آن مي‌شوند، يعني برخي مميزي وراي قانون و به شكل پيش‌بيني نشده پيش مي‌آيد. كساني كه فيلمنامه‌نويس حرفه‌اي هستند، مي‌دانند خط قرمزها چيست و به آن طرف نمي‌روند، اما اين نوع برخوردهاي ِ وراي ِ قانون، جسارت را از فيلمنامه‌نويس مي‌گيرد. در هنر همه چيز يك بار اتفاق نمي‌افتد. اگر زمينه فراهم باشد، زمان مي‌برد تا استعدادها خودشان را تطبيق بدهند و جلو بيايند و سينماي درستي به وجود بيايد. يك زماني گفتند خود فيلمسازها بروند و فيلم بسازند و بعد آن را ارائه كنند و مجوز پخش بگيرند. فيلمساز مي‌داند دارد در چه فضايي فيلم مي‌سازد و محدوديت‌ها را مي‌شناسد.

چون من درحوزه نشر هم مدتي فعال بودم، از موارد مشابه دراين عرصه هم خاطراتي دارم. در مورد كتاب هم، دردوره آقاي خاتمي، مدتي گفتند مميزي در كار نيست! رفتيم و يكي از كتاب‌هاي همسرم را در 5هزار نسخه چاپ كرديم و به ارشاد داديم. در 11 صفحه ايراد گرفتند و گفتند بايد عوض شود. حالا تصورش را بكنيد براي عوض كردن 5هزار نسخه چه هزينه، وقت و انرژي صرف شد. با چنين فضايي كمتر كسي رغبت مي‌كند كتاب بنويسد يا فيلم بسازد، بنابراين همان بهتر است كه مميزي ِپيش از انتشار، در دست خود ارشاد بماند، چون با مميزي بعد از انتشار، نمي‌شود كار كرد.

مشكل اصلي هم اين است كه نسبت به سازنده، اعتماد وجود ندارد. شما از وزارت ارشاد يك مجوز امضا شده مي‌گيريد كه فيلم شما بلامانع است و برويد نمايش بدهيد، ولي فردا مي‌آيند جلوي آن را مي‌گيرند، بعد ارشاد مي‌گويد درست است، مجوز فيلم تو را باطل نمي‌كنيم، ولي فعلاً شرايط اين طوري و بهتر است فيلمت را از اكران برداري! فيلمي در قم نشان داده شد و مشكلي هم نداشت، اما عده‌اي در بابل جلوي اكران آن را گرفته‌اند! طبيعي است كه دراين شرايط، كارها باري به هر جهت از كار در مي‌آيند. جواني كه مي‌آيد فيلم بسازد، اوايل كار شوق دارد، يكي دو تا فيلم كه مي‌سازد و به اين مشكلات برمي‌خورد، كنار مي‌گذارد. امثال من هم كه ديگر حوصله كشمكش نداريم كه بنويسيم به ارشاد ببريم و دائماً بخش‌هاي مختلف فيلم را جرح و تعديل كنيم، درنتيجه كلاً كار را كنار مي‌گذاريم. يادم هست آخرين فيلمي كه ساختم و متأسفانه تهيه‌كننده بدون مشورت با من اسمش را عوض كرد و گذاشت «هر چي تو بخواي!» كه اسم بي‌ربطي براي آن فيلم بود، سكانس آخر فيلم را عوض كردند و كلاً محتواي فيلم را به هم ريختند. هر يك از دوستان ما هم كه ديدند، اين نقدها را به من مي‌كردند كه چرا اين فيلم اين طوري است؟ من هم براي تك تك آدم‌ها نمي‌توانم توضيح بدهم كه در واقع فيلم اين جوري بوده و جور ديگري از كار در آمده است، در نتيجه ترجيح دادم تا مدتي فيلم نسازم.

در نتيجه شما با مميزي قانوني مشكلي نداريد، مسئله سلايق مديران است كه به صورت فصلي تغيير مي‌كند؟

مسئله اين است كه محدوديت‌ها به آن چند موردي كه اشاره كرديد ختم نمي‌شود. كسي كه آنجا به عنوان مسئول مي‌نشيند، بر اساس سليقه خودش داوري مي‌كند، نه بر اساس مقررات تدوين شده، براي همين شماي فيلمساز تكليفتان معلوم نيست و در چنين فضايي خلاقيتي به وجود نمي‌آيد و كار خوبي توليد نمي‌شود.

در فاصله 2 خرداد 76 تا سال 84 كه سليقه ديگري حاكم شد، آزادي زيادي براي ساخت فيلم به وجود آمد و فيلمسازان هر نوع فيلمي كه دلشان خواست ساختند و حتي متعرض خط قرمزها هم شدند، اما باز هم توفيق چنداني در جذب مخاطب به سينما پيدا نكردند.

در آن دوره هم آزادي مطلق كه نبود، امابه هرحال، فيلم «نان، عشق، موتور 1000» كه اشاراتي داشت، خوب فروخت. در آن دوره تنوع قصه‌ها، نسبت به دوره‌هاي بعد از خود، خيلي زياد بود، اين واقعيتي است. . .

عقلاً و منطقاً كه دنبال آزادي مطلق، نمي‌شود گشت، عرضم اين است كه در آن دوره و با وجود اين تنوع، سينما در جذب مخاطب، چقدر موفق بود؟ آيا بخشي از مشكل به اين برنمي‌گردد كه برخي از فيلمنامه‌نويسان ما در چارچوب‌هاي ذهني خود حركت مي‌كنند و از واقعيت‌هاي اجتماعي آگاهي چنداني ندارند؟ اگر يك معدل‌گيري از فيلمنامه‌هايي كه به ارشاد مي‌رسد بكنيم، چه نتيجه‌اي به دست مي‌آيد؟

خيلي بد است، در اين كه ترديدي نيست. در اين يكي دوسال ِاخير، خود من حداقل 50 تا فيلمنامه خوانده‌ام. خيلي بد بوده‌اند، منتها عرضم اين است كه نمي‌شود سينما را كنار گذاشت. يا بايد بگوييم ايراني استعداد فيلمسازي ندارد و كلاً بايد اين كار را تعطيل كرد، يا بايد بگوييم زمينه‌اش فراهم نيست. ما مي‌دانيم اين استعداد وجود دارد. نمي‌گويم ايراني نسبت به مردم ساير نقاط جهان از نظر استعداد از برجستگي خاصي برخوردار است، اما معتقدم دست كم مثل همه مردم دنيا مي‌تواند بنويسد، منتها زمينه‌هايش فراهم نيست و اين زمينه‌ها را بايد فراهم كرد. تحول هم يك شبه اتفاق نمي‌افتد و بايد به‌تدريج رخ دهد. هر وقت اندك مجالي فراهم شده است، آثار خوبي هم به وجود آمده‌اند. مثلاً «از كرخه تا راين» آقاي حاتمي‌كيا كه در آن ايشان از يك خط قرمز عبور مي‌كند، يعني كسي را نشان مي‌دهد كه سابقه رزمندگي داشته، اما مي‌خواهد به آلمان پناهنده شود! قبلاً چنين موضوعي امكان مطرح شدن پيدا نكرده بود، به همين دليل براي مخاطب كه هميشه به دنبال موضوعات جديد است، جذابيت داشت!

امسال همه آثاري كه ژانر‌ها و تفكرات گوناگون را نمايندگي مي‌كردند، توانستند به جشنواره راه يابند، اما مشكل اينجاست كه فيلمنامه‌نويسان ما به موضوعات متنوع فرهنگي، ايراني و اسلامي آنگونه كه بايد توجه ندارند و موضوعاتي كه انتخاب مي‌كنند بسيار محدودند، يعني تنها مسئله عده معدودي از اين جامعه بزرگ و متنوع هستند. واقعاً اينگونه فيلمنامه‌نويسان، چقدر اهل مطالعه هستند و سواد اين كار را دارند؟

البته دراين قشر، مثل همه اقشار، همه جور آدمي هست، اما دراين سينما، فيلمنامه‌نويسان خوب و اهل مطالعه هم داريم، اما زمينه براي خوب نوشتن ندارند! شما مي‌گوييد يك‌سري فيلم‌هاي دختر و پسري ساخته مي‌شود، خب به خاطر اين است كه اينها را اجازه داده‌اند. وقتي فضا بسته است، به محض اينكه روزنه‌اي باز مي‌شود، همه به آن سمت مي‌روند و مي‌گويند تازه است و در نتيجه افراط هم مي‌شود. قبل از انقلاب هم يك دوره سينما، گنج قاروني بود، يك دوره قيصري شد، چون آن موقع هم همه چيز را نمي‌توانستي بگويي و مثلاً اگر مي‌خواستي راجع به ارتشي، معلم، پليس، مأمور ماليات و. . . حرف بزني، فوراً مي‌گفتند مگر همه ارتشي‌ها اين جوري هستند؟ مگر همه معلم‌ها اين جوري‌اند؟ و. . . در حالي كه داريد راجع به يك ارتشي، معلم، پليس و. . . خاص حرف مي‌زنيد. اينكه تعميم پيدا نمي‌كند. وقتي بسياري از سوژه‌ها از چرخه نگارش خارج شوند، سرمايه‌گذار به طرف موضوعات بي‌خطر مي‌رود، نگاه مي‌كند ببيند چه چيزي را اجازه مي‌دهند و تا وقتي كه مردم مي‌روند و آن را مي‌بينند، همان را مي‌سازد و به اين ترتيب اين فضاهاي خاص و بي‌خاصيت درست مي‌شوند.

تازه هر چيزي كه غير از چيزي باشد كه تلويزيون مي‌سازد يا در بازار مي‌فروشند، بخواهيد بسازيد، آن وقت بحث رتبه‌بندي‌هاي كارگردانان، مطرح مي‌شود. مثلاً فيلم «رسوايي» آقاي ده‌نمكي را امكان نداشت اجازه بدهند كسي غير از ايشان بسازد. من بارها فيلمنامه‌هايي را كه به هر حال موضوعات خاص اجتماعي را مطرح مي‌كرد و حتي بر اساس واقعيت‌هايي بود كه اتفاق افتاده بودند، به ارشاد دادم، نهايتاً گفتند با موضوع مشكل ندارند به شرط اينكه مثلاً فلاني بسازد و من نسازم!

ببينيد آقاي متوسلاني، درسينماي امروز، تقريباً همه به صراحت يا كنايه، درباره همه چيز حرف مي‌زنند! تعريض نسبت به خطوط قرمز هم، الي ماشاءالله است، كه تنها با موارد معدودي ازآنها برخورد مي‌شود. مشكل ما در عدم تلاش يا به خرج دادن خلاقيت، توسط فيلمنامه‌نويسان و ساير اصحاب سينماست. فيلمي مثل «ورود آقايان ممنوع» در عرصه طنز توانست با مهارت از كنار خطوط قرمز عبور كند و استقبال خوبي هم از آن شد. سخن اينجاست كه چرا اين موارد معدود هستند؟

اشاره كردم استثناها را نبايد قاعده كرد. «ورود آقايان ممنوع» را آقاي پيمان قاسم‌خاني نوشته است، ولي همين آدم وقتي «طبقه حساس» را مي‌نويسد، آخرش مي‌ماند چه بايد بكند! تك نمونه‌هايي داريم. اگر زمينه جذب به وجود بيايد، نويسندگان هم به اين زمينه جذب مي‌شوند، اما وقتي هر چه فيلمنامه مي‌بريد، سر و ته آن را مي‌زنند و كاملاً تغييرش مي‌دهند، خسته مي‌شويد و به سراغ كار ديگري مي‌رويد. تا زماني كه اين بلاتكليفي هست، سينما نمي‌تواند كاري بكند. اينكه جسته گريخته و گاهي يك نفر شانسي كاري مي‌كند كه مي‌گيرد، فايده ندارد.

اگر كسي بخواهد كاري بكند، زحمت دارد، ولي شدني است. خود شما از ميان سيل فيلمنامه‌هايي كه به شما داده شد، انصافاً چند تا را انتخاب مي‌كنيد؟

تقريباً هيچ! در فيلمنامه‌ها چيزي كه انسان را جلب كند، نيست. زمان مي‌برد تا آدم‌ها رشد كنند. بايد گروهي فيلمنامه‌نويس تربيت كنيد تا از ميان آنها، چند نفر شاخص بيرون بيايد. هم زمينه‌ مي‌خواهد، هم حوصله و مديريت، هم زمان مي‌برد. از همه مهم‌تر سينما يك كار گروهي است. الان مي‌بينيد بعضي از كارگردان‌ها با يكي دو فيلمنامه‌نويس خاص كار مي‌كنند. اين زمان برده است تا اينها با هم جفت و جور شده و زبان هم را فهميده‌اند.

يك زماني هم بازيگري خيلي در بورس بود و انواع و اقسام كلاس‌هاي بازيگري راه افتاد.

بله، گاهي اوقات وقتي انسان اسامي اداره‌كنندگان اين كلاس‌ها را مي‌بيند تعجب مي‌كند!

به نظر شما وضعيت بازيگري چگونه است؟

بهتر از سابق است، چون هم دانشكده بازيگري هست و هم چند كلاس معتبر دارند بازيگر تربيت مي‌كنند. ممكن است در سال 2 هزار نفر از اين كلاس‌ها فارغ‌التحصيل شوند، ولي فقط دو نفر واقعاً بازيگر ماندگار از كار در بيايند. گاهي هم عده‌اي روي روابط وارد اين حرفه مي‌شوند، ولي اگر كاربلد نباشند نمي‌توانند بمانند، چون حرفه گراني است و تهيه‌كننده زير بارپول دادن به هركسي نمي‌رود.

بهترين خاطره شما در كار سينما چيست؟

اينكه در سال 64 به جشنواره تاشكند رفتم و فيلم «كفش‌هاي ميرزانوروز» را بردم.

تهيه‌كننده فيلم بوديد؟

كارگردان و درصدي هم تهيه‌كننده. اولين بار بود كه در جشنواره‌اي شركت مي‌كردم. دوستان خبرنگاري كه آنجا بودند، آمدند و به من تبريك گفتند كه حتي يك نفر هم وسط فيلم از سالن بيرون نرفت و همه نشستند و تا آخر تماشا كردند. به من گفتند كساني را كه قرار است جايزه ببرند، روز قبل به آنها اطلاع مي‌دهند كه آمادگي داشته باشند و براي شب بعد جايي قرار نگذارند. با اين حال، هيچ كسي، چيزي به ما نگفت. صبح روز بعد از ما دعوت شد براي بازديد از مسجد جامع تاشكند برويم. ماه رمضان بود و آنها گفتند چون مسافر هستيد، برايتان ناهار تدارك ديده شده است. هوا هم خيلي گرم بود. قرار بود به هتل برگرديم و كساني كه دوست دارند شب به مراسم جشنواره بروند، از آنجا بروند. برنامه ما در آنجا طول كشيد و يكراست از همان جا به مراسم رفتيم. من هم با ريش نتراشيده و تي‌شرت رفته بودم! چون خبر نداده بودند، كانديدا هستم و به همين دليل، لباس رسمي نپوشيده بودم. همان طور كه نشسته بوديم، يكمرتبه ديدم فيلم مرا اسم بردند و مرا صدا زدند! بالا رفتم و ديدم فيلم از طرف نويسندگان و فرهنگيان انتخاب شده است و يك مجسمه و لوح تقدير به من دادند. واقعاً بسيار برايم غيرمنتظره بود و تأثير عجيبي رويم گذاشت.

بدترين خاطره‌تان چيست؟

همين بلايي كه سر فيلم آخرم آوردند. باور نمي‌كنيد تا ماه‌ها نمي‌توانستم بخوابم! به هر جا هم كه شكايت كردم، راه به جايي نبردم. مقيد هستم كه وقتي كاري را انجام مي‌دهم، درست از كار در بيايد. فيلم قبلي‌ام هم «دو روي سكه» فيلم موفقي بود كه متأسفانه آن هم در جشنواره مورد بي‌مهري قرار گرفت و با اينكه حتي سالن نمايش آن را هم تعيين كرده بودند، گفتند اشكال دارد!

در حرفه‌هايي كه در سينما تجربه كرده‌ايد، يعني بازيگري، كارگرداني و تهيه‌كنندگي كدام را ترجيح مي‌دهيد؟ ناشر بودن را چطور؟

نشر را كه به خاطر بيكاري سراغش رفتم كه شيريني‌ها، گرفتاري‌ها و مشكلات خودش را دارد، اما حرفه اصلي‌ام كارگرداني است و بعد بازيگري. در شرايط فعلي روي بازيگري بيشتر متمركز هستم تا كارگرداني، چون با اين وضعيتي كه ايجاد شده است، اعصاب كارگرداني ندارم. در بازيگري كارتان را انجام مي‌دهيد و ديگر مسئوليتي متوجه شما نيست كه فيلم را نشان بدهند يا ندهند، ولي در كارگرداني همه مسئوليت‌ها به دوش خود شماست كه در شرايط فعلي كه هزار عامل غيرمنتظره پيش مي‌آيد، بسيار دشوار است و ترجيح مي‌دهم اگر نقش خوبي پيش آمد، بازي كنم.

آرزوي كاري شما چيست؟

ساخت سووشون و سوترا از كارهاي خانم دكتر سيمين دانشور جزو آرزوهايم بوده و هست. به نظرم سوترا سينمايي‌تر از سووشون است. نقش سلطان در كار آقاي بيضايي «سلطان مار» را هم خيلي دوست دارم بسازم و نقش سلطان را هم خودم بازي كنم.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
Michael Kors gold handbag
|
UNITED STATES
|
۱۲:۳۴ - ۱۳۹۳/۰۴/۰۵
0
0
Generally I don't read post on blogs, however I wish to say that this write-up very pressured me to try and do so! Your writing style has been amazed me. Thank you, very nice post.
Michael Kors gold handbag...
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار