يكي از مهمترين وقايع تأثيرگذار بر تحولات جاري منطقه خاورميانه و حتي جهان غرب تسخير لانه جاسوسي امريكا در تهران به دست دانشجويان بود كه ديباچه چالشي بزرگ در روابط دو كشور شد.
از همان روز - 13 آبان سال 1358- تا خرداد سال 92 روابط بينالمللي ايران وامريكا هيچ گاه به حالت عادي و ماسبق برنگشت بلكه قوام و گستره دشمنيهاي امريكاييها و متحدانش نسبت به كشورمان هم بيشتر شد تا آنكه تابوي روابط مستقيم دولتمردان ايران و ايالات متحده با گفتوگوي تلفني روحاني – اوباما و همچنين ديدار صميمانه ظريف- كري (در جريان سفر رئيسجمهور دولت يازدهم به نيويورك و شركت در كنفرانس سالانه مجمع عمومي سازمان ملل ) شكست و وارد فاز جديدي شد.
با تغيير نگاه برخي از دولتمردان نسبت به مذاكره با امريكاييها طي هشت ماه اخير به وضوح ميبينيم كه جرياني خاص كه يك سر آن را ميتوان در دولت پيدا كرد و سر ديگر هم در جريان هواخواه ليبرالسيم، با طرحي مدون «تطهير چهره دولتمردان امريكايي ها» را در پيش گرفته و روند «قبح زدايي» از سياستهاي غربيها را به جلو ميبرد.
البته همين جريان از ماهها قبل ازانتخابات سال92 با عمليات رواني گستردهاي كه به كمك رسانههاي پر تعدادشان خط دهي شد تا حدودي توانست بخشي از افكار عمومي را قانع كند كه مشكلات معيشتي واقتصادي موجود كشور ناشي از عدم اتخاذ سياستهاي درست در مواجهه با كشورهاي غربي و به خصوص امريكايي هاست و با موفقيت روحاني اين مطالبه جمعي «تصنعي» را بهوجود آورند كه مردم خواهان پايان دهي به خصومتها ميان دو كشور ايران و امريكا هستند.
مهمترين مصداق دگرديسي را بايد در نوع مواجهه تيم هستهاي كشورمان در رويارويي با غرب و تهديدات مكرر توأم با مداخله جويي در امور داخلي كشورمان توسط مقامات سياسي آنها – كه بخشي از آن را ميتوان در قطعنامه اخير اتحاديه اروپا جستوجو كرد- يافت.
دوم خرداد
«تابوشكني» روابط ميان ايران وامريكا در شرايط كنوني را ميشود با سال 76 و روي كار آمدن جريان دوم خرداد در كشور شبيه دانست، آنجايي كه ريچارد كلمن ديپلمات برجسته امريكايي پس از موفقيت اصلاحطلبان درسال 76 و همچنين انتخابات مجلس ششم ميگويد: «ظاهراً روزهاي تلخ و سردرگمي ما با روي كارآمدن اصلاحطلبان سپري ميشود. اصلاحطلباني كه حتي توانستهاند كرسيهاي مجلس را كه دژ تسخيرناپذيري بود، فتح كنند. ما از اين پس بايد شاهد فرو ريختن ستونهاي اين نظام سركش و مهار نشدني باشيم؛ نظامي كه در يك قلم امريكا را با اين همه قدرت هستهاي و تكنولوژي به پشت ديواري از تحقير رانده است. من به همه مردم دنيا ميگويم: ما به ايران باز خواهيم گشت.»
كلينتون رئيسجمهور وقت امريكا هم در اظهاراتي وسوسهانگيز ميگويد: براي آغاز گفتوگو با ايران لازم است واقعيتهاي گذشته را انكار كنيم. . . ما اگر بخواهيم در روابط با ايران به نتيجه برسيم چارهاي جز به رسميت شناختن ناراحتي ايرانيها نداريم.»
جريان دوم خرداد به شدت از سخنان مقامات امريكا حمايت كرده و آن را سرآغازي براي بهبود روابط دو كشور و پاياني بر يك داستان غمانگيز قطع روابط ميدانند؛ عباس عبدي يكي از فعالان روزنامههاي زنجيرهاي پس از اظهارات كلينتون در روزنامه سلام مينويسد: «اظهارات كلينتون بايد به عنوان موضع نفر اول دولت امريكا قلمداد شود و طبيعي است كه متقابلاً رفتار ما نيز بر اساس همين واقعيت بايد شكل بگيرد.»
سناتور تامس داشل، رهبر فراكسيون اكثريت كنگره هم در سال 81 چگونگي مذاكره با مقامات كشورمان را اينگونه اظهار ميكند: «امريكا بايد فشارهايش را زياد كند تا اصلاحطلبان در ايران بتوانند مردم را بترسانند و خواستههاي ما را تبليغ كنند. . . امريكا بايد در اين راستا تهديد كند و راه را براي مذاكره باز كند و البته انجام مذاكره را براي مذاكرهكنندگان اعلام برائت آنها از حكومت ديني ولايت فقيه بدانند.»
شخصيتهاي مختلف دوم خرداد همراه با ارگانهاي مطبوعاتي خود در كنار بحرانآفريني در داخل كشور بشدت بر تجديد روابط ميان ايران و امريكا تأكيد كرده و به صورت پرحجم و متراكم اين را در تريبونهاي مختلف عنوان ميكردند به گونهاي كه كمتر روزي را ميشود در آن مقطع زماني پيدا كرد كه روزنامههاي زنجيرهاي از دستاوردهاي تغيير سياستهاي ايران در قبال امريكا مطالب يا مصاحبههاي را به تيتر يك خود تبديل نكرده باشند. از جمله اين افراد جلاييپور از اعضاي حزب مشاركت است كه در روزنامه حيات نو ضرورتهاي مذاكره با امريكا را اينگونه بيان ميكند: «مسئولان ايران بايد بدون كمترين خجالت و بيپرده با امريكا وارد مذاكره شوند. . .»
زير سؤال بردن انقلاب دوم
همانطور كه اشاره شد با روي كار آمدن دولت يازدهم جرياني نشانهدار تلاش داشته با تبديل كردن تجديد روابط بينالمللي با امريكا به يك نياز عمومي، ضمن «تطهير» چهره امريكاييها، از روابط قطع شده ميان دو كشور را در داخل «قبح»زدايي كرده و به صورت تدريجي و گام به گام خواستههاي كلان و مشترك جريان متبوع خود و طرف غربي را مورد توجه قرار دهد.
راهبرد كنوني جريان تعريف شده را ميتوان در گامهاي هدفمندي با عنوان «تطهير چهره مقامات امريكايي»، «قبحزدايي از سياستهاي خصمانه طرف غربي»، «مذاكره مستقيم و رو در رو ميان دولتمردان دو كشور»، «اميتازدهي فراوان براي ايجاد رضايت در طرف مقابل»، «تحميل خواستههاي متوسع غربي به مراجع بالادستي نظام» دانست كه به «عاديسازي روابط بين دو دولت و توسعه آمد و شدهاي ديپلماتيك ميان دوكشور»، «برگزاري جلسات مشترك دانشگاهي با حضور نظريهپردازان غرب- شبيه همان كاري كه در دانشگاههاي زمان اصلاحات اتفاق افتاد- در داخل كشور» كشيده خواهد شد و نهايتا به «عدول از بسياري از اصول و مباني گفتمان انقلاب اسلامي» خواهد كشيد.
مصاحبه اصغرزاده فاز جديد براي عدول رسمي از مباني انقلاب
اما گفتوگوي ديروز ابراهيم اصغرزاده يكي از دانشجويان پيرو خط امام كه در تسخير لانه جاسوسي امريكا نقش داشته است با يكي از روزنامههاي زنجيرهاي را ميتوان فاز جديدي از «تخريب دستاوردهاي انقلاب در مقابله با نظام سلطه» و همچنين «عدول از مباني و اصول جمهوري اسلامي ايران» توسط جريان تجديدنظرطلب دانست.
وي در گفتوگويي كه بارها در آن تأكيد ميكند تسخير لانه جاسوسي كار اشتباهي بوده وبايد بابت آن از غرب عذرخواهي كرد، ضمن پيشنهاد عذرخواهي از خانوادههاي گروگانهاي امريكايي اظهار ميكند: به هر حال روابط ايران و امريكا نميتواند تا ابد گروگان گذشته باشد. . . تأكيد ميكنم كه روابط ايران و امريكا نميتواند تا ابد در بنبست باقي بماند و بايد گرهگشايي شود. مسائلي در روابط دو كشور وجود دارد كه اگر گرهگشايي نشود به صورت مزمن سايه بر حوادث بعدي خواهد انداخت. اصغرزاده با رويكردي انفعالي در قبال مانعتراشي امريكا در قبال نماينده پيشنهادي ايران در سازمان ملل تأكيد ميكند: «ابوطالبي استعفا دهد تا اين غائله خاتمه يابد.»
اما نكته مهمي كه بايد در گفتههاي اصغرزاده به آن اشاره كرد اين است كه وي به عنوان پيشقراول جرياني است كه تصميم دارد از خطوط قرمز نظام پا را فراتر نهاده و هنجارشكني و روگرداني از سياستهاي اصولي و نهادينه شده را به شكلي فزاينده در پيش گرفته است؛ آن هم در شرايطي كه هجمه به اعتقادات ديني، فرهنگي و مذهبي مردم به مانند دولت دوم خرداد در دستور كار قرار گرفته است.
جابهجايي خطوط قرمز نظام
هم مورد توجه است
دراين باره بايد يادآور شد؛
1- اصغرزاده دراين مصاحبه سعي داشته سطح اختلافات ايران و امريكا را تا حد موضوعات دسته چندمي پايين آورده، بدون آنكه توجه كند كه استكبارستيزي و مخالفت در مقابل سياستهاي قدرتطلبانه و انحصارطلبانه غربيها جزء لاينفك اصول و مباني انقلاب اسلامي بوده و به عنوان يك خواسته عمومي نميتوان به راحتي آن را از رديف مطالبات اصلي مردمي جدا ساخت.
به عبارت ديگر، اظهار ندامت از تسخير لانه جاسوسي امريكا را كه با هدف راهبردي «تخطئه روحيه استكبارستيزي ملت و عدول از اصول و مباني انقلاب و نظام» طراحي شده بايد قطعهاي از پازل تغيير در سياستهاي كلان نظام دانست كه در آينده – به دست همين طيف- شكل واضح تري هم به خود ميگيرد تا بلكه طي يك مدت زماني مشخص به «جابهجايي خطوط قرمز نظام » بينجامد. اين در حالي است كه روحيه استكبارستيزي و مقابله با سياستهاي انحصارطلبانه و خصمانه امريكاييها جزء لاينفك گفتمان انقلاب و همچنين مطالبه جدي مردم بوده و به هيچ عنوان قابل تغيير و دگرديسي نيست.
2- وي نه تنها از حركت انقلابي شاخه دانشجويي انقلاب اسلامي در تسخير سفارت امريكا دفاع نميكند بلكه آن را سرآغاز مشكلات فراوان ميداند و سعي ميكند با ناديده گرفتن دستاوردهاي مهم انقلاب دوم مردم ايران – كه از سوي حضرت امام مورد خطاب قرار گرفت- آن را اشتباهي قابل جبران بداند.
3- گمشده اصغرزاده و دوستان همفكر وي كه امروز به عنوان «تجديدنظرطلبان» در فضاي سياسي نامگذاري شدهاند، اين است كه آنها حتي حاضر نيستند گذشته خود و آرمانهاي ديروزشان را به رسميت شناخته و بپذيرند كه چه در آن مقطع زماني و چه امروز بدون تفكر و آيندهنگري در مورد موضوعات مختلف تصميمگيري كرده و هر روز از ديروز خود اظهار ندامت و پشمياني ميكنند كه اين مذبذب احوالي براي سياستمداراني كه داعيه خدمت به ملت را دارند دليل موجهي براي لزوم بياعتمادي مستمر به آنها محسوب شود.