کد خبر: 641264
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردين ۱۳۹۳ - ۲۱:۴۱
حسن فرامرزي

يك: وسط فيلم چند بار سينه‌ام به جزر و مد مي‌افتد. گريه هجوم مي‌آورد به چشمانم. هجوم مي‌آورد به سينه‌ام، دنبال راهي است كه دوباره به تعادل برسد پس سينه‌ام را مثل قايقي كوچك بالا و پايين مي‌برد. يك بار حتي مي‌ترسم بين آن همه آدم بلند بزنم زير گريه. چطور آن همه شاعرانگي در نگاه يك چريك كت و شلواري مي‌تواند جمع شود؟ اصلاً مگر يك چريك كت و شلوار هم مي‌پوشد؟

دو:‌قهرمان‌ها مثل سرو مي‌زيند. بالا كه مي‌روند سر به پايين نمي‌گردانند. انگار نه انگار كه آن حوالي جاذبه‌اي وجود داشته باشد. درختان معمول اين طور نيستند. كمي كه بالا مي‌روند دوباره سر خم مي‌كنند به سمت جاذبه زمين، پس زير بار مي‌روند. اما سرو زير بار نمي‌رود. همه شيره جانش را فقط و فقط براي يك چيز مي‌سوزاند. سرو مفتون امر مقدس و دور و دست نيافتني مي‌شود كه ديده و به آن ايمان آورده. سرو مي‌داند يكي شدن با آن «نور فوق كل نور» ممكن نيست اما كششي او را به سمت خود فرا مي‌خواند.

سه: راستش قبل از اينكه فيلم شروع شود نگران بودم «چ» شايد با آن تصوير ذهني‌ام از چمران نسازد. چمران براي من بي‌اعتنايي محض يك مرد كامل براي دنيا و مافي‌هاست؛ يكي كه برق چشمان بچه‌هاي يتيم لبناني را به همه زرق و برق نبوغ علمي خود و زندگي مجللش در امريكا ترجيح دهد و حتي نتواند از شرم، كودكانش را به آغوش بكشد پس ابراهيم‌وار به زن و بچه‌هايش هم نه بگويد.

چهار: گريه‌ام گرفت وقتي فضاي روزگار و انديشه‌ها و دلمشغولي‌هاي خودم را با تو قياس كردم. چقدر آن تميز كردن عينكت در هلي‌كوپتر معني داشت مصطفي. شايد مي‌خواستي بگويي قهرمان كه با پره‌هاي هلي‌كوپتر پيش نمي‌رود، با عينك بي‌غبار جلو مي‌رود. قهرمان كه نمي‌گذارد غبارهاي درون و بيرون به بيراهه‌اش ببرد.

چقدر آدم بايد پر آن طاووس‌هاي عاشق جلوه‌گري را در قلبش كنده باشد كه برسد به اني لا احب الافلين. برسد به اينكه اصغرجان! خميني هم خودش سرباز خداست. برسد به اينكه قلبش چريك باشد اما پرهيز كند از گلوله، ‌به اينكه چريك باشد اما كت و شلوار بپوشد. اينكه چريك باشد اما چريك بازي نكند. اينكه باشد اما نباشد، اينكه كوه باشد اما مثل سايه جابه‌جا شود. اينكه هر لحظه كوچ كند، هر لحظه مسافر باشد.

پنج: مراقب نباشي فريب چند حلقه آتش را مي‌خوري و براي هيچ، هياهويي به پا مي‌كني. تا مطمئن نشديد و هدف رو تشخيص نداديد، حق نداريد دست به ماشه ببريد. اين صداي قهرمان است هم در فيلم، ‌هم در قلب من. بشنويد صداي اذان رو. وقتي برادر به روي برادر اسلحه مي‌كشه يعني صداي الله‌اكبر رو نشنيده. مي‌شنويد صداي الله‌اكبر رو؟

شش: شيفته آرامش و اطمينان و طمأنينه و توكلت وسط آن همه هياهو و غوغا هستم.

هفت: ما ملت صلح هستيم. ما قرن‌هاست كه شروع‌كننده هيچ جنگي نبوده‌ايم. چريك‌هاي ما براي صلح جنگيده‌اند. اين چريك را مي‌شود به دنيا نشان داد. چريكي كه مدهوش زيبايي يك گل آفتابگردان مي‌شود، مسحور شعله يك شمع.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۱:۵۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۰۶
0
0
خيلي تاثيرگذار بود
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار