مثل «مديريت مشاركتي»، «مديريت آمرانه» و... اما اگر بخواهيم با مختصات و شرايط بومي ايران نقطهاي را در مقابل مديريت جهادي طرح نماييم، قطعاً آن مديريت «مديريت اشرافي» خواهد بود. مديريت اشرافي چيست؟ مديريت اشرافي با «مديريت اشراف» متفاوت است. مديريت اشراف مربوط به طبقهاي است كه از جهت مادي داراي تمكن بالا هستند و ريخت و پاشهاي گستردهاي در حوزه شخصي خود دارند و از جهت سبك زندگي در ترازي فراتر از ميانگين جامعه خويش زندگي ميكنند. اگر به سبك زندگي آنان نگاه كنيم، مفهوم اشرافيت را كاملاً لمس ميكنيم، اما منظور از مديريت اشرافي الزاماً به معني اين دسته يا حاكميت طبقه اشراف نيست. مديريت اشرافي مقوله ديگري است. به زعم نگارنده مديريت اشرافي آن است كه ما با جيب بسيار پر و خزانه عالي كشور را اداره نماييم. بدين معني كه همه امكانات و پول كشور را به صورت وافر در اختيار بگيريم سپس به كار مشغول شويم و خود را نيز موفق معرفي نماييم. اما مديريت جهادي يعني با حداقل امكانات به حداكثر كار و تلاش دست يابيم. كمبودها را با تلاش مضاعف، تغيير در اولويتها، تمركز منابع، گذشت از حق خويش و خويشان به پيش ببريم.
شراط مديريت جهادي تلقي ميدان جهاد از وضعيت عمومي كشور است و تا ميدان جهاد متصور نباشد مديريت جهادي هم قابل فهم و اعمال نيست. از همين جا است كه ميتوان گفت افرادي كه انقلاب اسلامي را يك پروژه تمام شده ميدانند و با تبديل آن به نهاد، صرفاً به جمهوري اسلامي فكر ميكنند نميتوانند مديريت جهادي نمايند، زيرا وضعيت فوقالعادگي كشور را باور نميكنند يا نميخواهند تفسيري اينگونه از آن ارائه دهند. اعتقاد به تحول در مفهوم جهاد از ديگر شروط مديريت جهادي است. كساني كه جهاد را صرفاً به بديلهايي مانند بدر، خيبر، حنين، فتحالمبين، بيتالمقدس، كربلاي 5 و والفجر 8 ارجاع ميدهند، قطعاً تحول در مفهوم جهاد و تعميم آن به عرصه سياست و فرهنگ و اقتصاد را نپذيرفتند كه اگر اهل حوزه باشند ميتوان آنان را به عدم درك از «فقه پوياي شيعه» متهم نمود. مديران جهادي كساني هستند كه به تعبير اميرالمؤمنين كمترين خرج را براي حكومت اسلامي و بيشترين نفع را براي جامعه مسلمين دارند. كساني را به همكاري ميگيرند كه كم توقع و پركار باشند. در عين برنامهريزي و كار كارشناسي اسيربروكراسيهاي خانمانسوز نميشوند. با ريخت و پاش كلان به اتمام يك پروژه افتخار نميكنند. عمل جهاديشان صرفاً در مقابل دوربينها نيست. تا يك تراوش ذهني، ايده يا پيشنهادي را اخذ ميكنند به عنوان خبر آن را به رسانه سرازير نميكنند. مديريت جهادي خروجي عيني، كم هزينه و پرمنفعت دارد. قله مديريت جهادي اثبات كارآمدي اسلام در عرصه سياسي – اجتماعي و اقتصادي است. كارآمدي مذكور سپس به الگويي منطقهاي و جهاني تبديل خواهد شد و الهامبخشي خود را به رخ گفتمان غالب (غرب) خواهد كشيد.
يكي ديگر از شرايط تحقق مديريت جهادي ورود جوانترها به عرصههاي اجرايي و عملياتي كشور است. معني اين حرف به كارگيري يك جوان 20 ساله به عنوان وزير نيست اما يك مديريت 40 ساله در ميدان جهاد بهتر از يك مدير 70 ساله ميتازد.
اكنون به مفهوم مديريت اشرافي و مديريت جهادي كه در بدو اين نوشتار آورده شده برگرديم. آيا از وضعيت موجود مديريتي كشور ميتوان توقع مديريت جهادي داشت؟ رئيس جمهور محترم و وزرا به صورت مستمر به تدابير مقام معظم رهبري لبيك ميگويند و حتماً علاقهمند به تحقق فرامين هستند. اما آيا شرايط تحقق فرامين را در جغرافياي وظايف خود هموار ميبينند؟ اگر در عمل اتفاقي نيفتد و همچنان دولت ما منتظر وصول پولهاي كلان براي اداره كشور باشد از مديريت جهادي دور شدهايم. مديريت جهادي خلاصه اين جمله معروف امام است كه «لازمه انقلابي بودن، تحمل سختيهاست»، تحملي كه ملت ايران را در نگاه امام برتر از ملت رسولالله در عهد حجاز و ملت اميرالمؤمنين در كوفه معرفي كرد. اين تحمل انقلابي امروز در مديريت كشور لازم است. نقد مديريت اشرافي معمولاً در دستور كار جريانات انقلابي – دانشجويي نيست. ورود به نقد گفتماني اين سبك مديريتي ميتواند به دو قطبي مديريت جهادي – اشرافي منجر شود كه ماحصل آن ارزشگذاري مثبت بر مديريت جهادي توسط توده و تبديل آن به گفتمان غالب خواهد شد.