مصوبه حقوق بشري اتحاديه اروپا نشان ميدهد اروپا زمان حال را مناسبترين زمان براي دخالت غيرمتعارف در ايران ميداند. قطعاً اين تصميم از ابعاد مختلفي همچون فهم از رفتار دولت مستقر در ايران، احتمال نزديكي ايران و امريكا و تحليل شرايط منطقهاي قدرت ايران نشأت ميگيرد كه مورد بحث اين نوشتار نيست. اما رفتار استعمارگران بعد از جهانيسازي و رشد ارتباطات و تحول در مفهوم اولويتهاي اصلي جهان دچار تحول در روش شد و استعمارعريان و سخت در قالب عرف و هنجارهاي جهاني قالبسازي شد.
امام راحل و انقلاب اسلامي از يك سو و رفتار 35 ساله غرب ازسوي ديگر به ما آموختهاند كه «نبود» انقلاب اسلامي راهبرد نهايي غرب است، اما براي رسيدن به اين مقصود هم در قالب عرف بينالملل حركت ميكنند و هم از صبر و حوصله براي طي مسير برخوردارند. رفتار غرب با كشورهاي مستقل، از سه سطح پيوسته برخوردار است و هر كشوري بخواهد در چارچوب معرفتي آنان نباشد اين سه ضلع يا سه مرحله را برايش به اجرا ميگذارند.
1- ضلع اول: غرب در 100 سال گذشته و خصوصاً بعد از فروپاشي شوروي از سال 1990 تلاش نموده است ارزشها و شاخصهاي زندگي و سياست غربي را جهانشمول معرفي نمايد. استانداردسازي شاخصها در اقتصاد، فرهنگ، حقوق و سياست اگر منطبق با استانداردهاي غربي نباشد، جهاني معرفي نخواهد شد. مثلاً درآمد سرانه، شاخص بهداشت، شاخص حقوق بشر، شاخص دموكراسي، شاخص آزادي، شاخص ارتباطات و... همه را غرب مشخص ميكند. در مواجهه با شاخصهاي مذكور كشورهاي جهان سوم به سه دسته تقسيم ميشوند. برخي هيمنه غرب و شاخصهاي آن را ميپذيرند، برخي نميپذيرند، اما در عرصههاي ديگر آنقدر به غرب باج ميدهند كه مورد هجوم واقع نشوند. اما دسته سومي هستند كه اكثر شاخصها را فاقد قدرت انطباق با فرهنگ و جامعه خويش ميدانند و در برابر آن مقاومت ميكنند. ايران از جمله اين كشورهاست كه به خاطر استقلالخواهي و پيروي از دستگاه معرفتي ديني و مستقل، هميشه مورد هجوم بيرحمانه بوده و خواهد بود و براساس ديدگاه امام، نقطه رهايي نيز وجود نخواهد داشت.
2- ضلع دوم: وقتي غرب در مقابل گروه سوم از كشورهاي ذكر شده در بند قبل قرار ميگيرد، راههاي اعمال ارزشها و شاخصهاي مدنظر را در خارج از چارچوب حاكميت سياسي كشورهاي هدف دنبال ميكند. حمايت از مخالفان داخلي، شبكهسازي، هستهسازي، شخصيتپردازي، آموزش، حمايت رسانهاي و مالي، پژوهشهاي انديشكدهاي و انطباق شاخصهاي جامعه هدف با شاخصهاي جهانشمول (غربي) از جمله اين روشهاست. در اين مرحله غرب از مخالفان سياسي- فرهنگي جوامع هدف حمايت ميكند و تلاش مينمايد آنان را چهرههايي معتقد به استانداردهاي جهاني درموضوعاتي همچون آزادي، دموكراسي و حقوق بشر معرفي كند. برجسته كردن شيرين عبادي، ستوده، نرگس محمدي، سروش، اكبر گنجي و... در همين راستا صورت ميگيرد. كنش و مبارزه مخالفان داخلي و اپوزيسيون با حاكميت سياسي معمولاً با شاخصهاي غربي صورت ميگيرد، يعني در اين مرحله غرب به جايي رسيده است كه از پياده نظام داخلي براي جا انداختن استانداردها و شاخصهاي غربي استفاده ميكند و تا حدودي زحمت و هزينه خود را كم ميكند. طراحي براندازي نرم در همين مرحله اتفاق ميافتد اما صورت مسئله طوري است كه اختلافات به ظاهر داخلي است.
3- ضلع سوم: در اين مرحله واكنش حاكميت نسبت به مخالفان و براندازان داخلي موجب كند شدن، توقيف يا بينتيجه ماندن سياستهاي غرب ميشود و معمولاً كنش اپوزيسيون و واكنش حاكميت موجب مهاجرت اپوزيسيون به غرب ميشود. اين ناكامي مرحله ديگري از رفتار غرب را با كشورهاي مستقل به نمايش ميگذارد. يعني در مرحله اول شاخصسازي، درمرحله دوم اجرا و در مرحله سوم سياستهاي تنبيهي در واكنش به ناكامي سياستهاي غرب به اجرا درميآيد و كشورهاي مستقل به عدول از قوانين جهانشمول كه همان شاخصهاي غربي هستند متهم ميشوند. فتنه 88 نمونه بارز اين رفتار سه مرحلهاي است؛ ابتدا انقلاب رنگي توسط غرب طراحي شد، در مرحله دوم عوامل اجرايي ناكام ماندند و در مرحله سوم نظام سياسي به خاطر پيروزي بر براندازان، به عدم رعايت ضوابط جهاني و جهانشمول متهم ميشود. در خصوص ايران وقاحت به حدي است كه غرب ابايي ندارد همجنسگرايي را در يك جامعه ديني مثل ايران ترويج كند و پيشگيري از آن را نقض حقوق بشر بداند.
در اين مورد (همجنسگرايي) غرب از حيوانيت هم عبور كرده است. يعني در حوزه حيوانات نيز (كه فاقد عقل و شعور هستند) همجنسگرايي وجود ندارد. بنابراين تمدني كه از حيوانات عقبتر رفته است، امروز مدعي حقوق جهانشمول و استانداردسازي سبك زندگي اجتماعي – فرهنگي و سياسي - اقتصادي جهانيان شده است. البته در بخشي از ادوار انقلاب اسلامي دولتمردان ما نيز تلاش نمودند طوري رفتار نمايند كه به شاخصهاي غربي سبك زندگي نزديك شوند يا لااقل در مقابل غرب اعتراف نمايند كه به شاخصها و استانداردهاي غربي به عنوان حقوق جهانشمول پايبند هستند.
خوشبينانهترين نگاه آنان اين بوده است كه با اتخاذ اين تاكتيك، حربه جهانخواران عليه ما كند خواهد شد. اما حقيقت اين است كه عقبنشيني از هر سنگري باعث مطالبه سنگر ديگر خواهد شد و اين روند تا هضم شدن در فرهنگ و سياست غرب ادامه مييابد. مذاكرات هستهاي نشان داد كه غرب دخالتهاي خود را با هدف تحقير ملي ايرانيان دو چندان نموده است، حقوق بشر، سيستم موشكي، حمايت از سران فتنه، ملاقات و اعطاي جايزه به اپوزيسيون در داخل كشور و تعيين شاخص رفتاري براي دولتمردان ما، امروز از قبل بيشتر شده است.
اين روند نشان ميدهد كه هيچ امتياز و هيچ لبخندي موجب صرفنظر غرب از اعمال ارزشهاي مدنظر در جهان غير غرب نخواهد شد. بنابراين به اول خط برميگرديم و بعد از 26 سال مجدداً به امام مراجعه ميكنيم كه «بزرگترين سادهانديشي آن است كه روزي گمان كنيم جهانخوران از ما و اسلام عزيز دست برداشتهاند.» (امام خميني 2/1/67) بنابر اين هيچ راهي جز مبارزه باقي نمانده است، مبارزه امروز ما با امريكا و نوچههاي غربي آن از نگاه مقام معظم رهبري خدمت به مردم تفسير شد. اين مبارزه نه صرفاً در شعار، بلكه به استحكام همهجانبه داخلي نيازمند است و تنها كساني بر اين باور ايستادهاند كه انقلاب اسلامي را نه يك پروژه كه يك پروسه بدانند. جوانان امروز كشور موتور محركه اين مسير هستند كه البته ميدان براي آنان تنگتر شده است.