کد خبر: 638952
تعداد نظرات: ۷ نظر
تاریخ انتشار: ۰۴ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۸:۳۱
حتی نه قطعی هم به ما نگفته بودند و پاسخ قطعی را به کمیسیون‌های بعدی موکول می‌کردند، حالا که علی خلیلی شهید شده است، ظاهرا در ایام تعطیلات کسی در بنیاد شهید نیست که پاسخگوی خانواده شهید باشد.
تسنیم: شوک امروز صبح رسانه‌ها خبر شهادت علی خلیلی، شهید معروف به ناهی از منکر بود.طبق اعلام رسانه‌ها قرار است فردا صبح تشییع پیکر این شهید انجام شود. اتفاقی که ظاهرا با تردیدهایی مواجه شده است.

مهدی پناهی فرمانده پایگاه بسیجی است که شهید خلیلی در آنجا عضو بوده است و رفت و آمد می‌کرده است. پناهی ساعتی پیش در گفتگو با تسنیم از احتمال تعویق مراسم تشییع شهید خبر داد. به گفته او نزدیکان شهید امروز چند بار به بنیاد شهید مراجعه کرده‌اند و به دلیل تعطیلات کسی آنجا نبوده است که به پرونده شهید خلیلی رسیدگی کند و مجوزدفن در قطعه شهدا را صادر کند، به همین خاطر به احتمال زیاد بعد از مشورت با خانواده این شهید مراسم تشییع به تعویق بیفتد.

فرمانده پایگاه بسیج مسجد فاطمه الزهرا(س) با انتقاد از تعلل در رسیدگی به پرونده جانبازی شهید خلیلی اضافه کرد: از چند ماه پیش از عید نزدیکان شهید برای تشکیل پرونده جانبازی او اقدام کرده بودند، چند باری هم کمیسیون برای او تشکیل شده بود اما هیچ نتیجه‌ای حاصل نشده بود و حتی نه قطعی هم به ما نگفته بودند و پاسخ قطعی را به کمیسیون‌های بعدی موکول می‌کردند، حالا که علی خلیلی شهید شده است، ظاهرا در ایام تعطیلات کسی در بنیاد شهید نیست که پاسخگوی خانواده شهید باشد.

پناهی تصمیم قطعی در مورد مراسم تشییع پیکر شهید خلیلی را به بعدازظهر امروز و مشورت با خانواده این شهید موکول کرد.

علی خلیلی 25 تیر ماه سال 1390 در حادثه‌ای دردناک در یکی از محلات شرق تهران در در حین بازگشت از هیئت در حالی که همراه چند نفر از شاگردان یک مدرسه بود به واسطه امر به معروف و نهی از منکر مورد ضرب و شتم قرار گرفت.خلیلی توسط یک نفر از افراد شرور منطقه از ناحیه گردن و قسمت شاهرگ دچار جراحت شد و بیش از 15 دقیقه در خون خود می‌غلتید.

علی خلیلی پس از مرخص شدن از بیمارستان در منزل بستری شد اما هر از گاهی به دلیل مشکلات ناشی از حادثه رخ داده به بیمارستان منتقل شده و بستری می شد.

وی بهمن ماه امسال نیز مجدداً در بیمارستان بستری شد و پس از یک ماه به خانه منتقل شد اما سرانجام دیروز عصر و در بیمارستان بعثت دعوت حق را لبیک گفته و جان به جان آفرین تسلیم کرد و به دیدار اباعبدالله الحسین و یارانش شتافت.
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۷
طلبه
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۱:۴۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۰۵
0
2
واقعاً جای تاسف است
هیچ کسی برای افکاری نکرد
اگراين اتفاق برای یکی ازعزیزدوردونه هاشون افتاده بودعدالت آینه؟؟؟؟؟؟؟
؟
......
من خودم ازخانواده ایشان شرمنده ام
علی جان سلام مارا به آقابرسون شهادت مبارک
قوه قضائیه کلاهت رابالابنداز.بنیادشهید و.....
ناشناس
|
-
|
۰۹:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۱/۰۵
0
1
روحش شاد
اين مسئولين ...چون امر به معروف و نهي از منكر را قبول ندارند.
منادستوج
|
ROMANIA
|
۱۳:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۱/۰۵
0
1
باسلام وخسته نباشید،واقعا خوش به سعادتش خدابنده های خوبشو گل چین میکنه ای شهدا برای ما مردها دعا کنید وطلب بخشش ازخدا
منادستوج
|
ROMANIA
|
۱۳:۱۸ - ۱۳۹۳/۰۱/۰۵
0
1
باسلام وخسته نباشید،واقعا خوش به سعادتش خدابنده های خوبشو گل چین میکنه ای شهدا برای ما مرده ها دعا کنید وطلب بخشش ازخدا
سیدجلال
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۳۴ - ۱۳۹۳/۰۱/۰۵
0
1
اقایان مسئولین وقتی تاب امربمعروف ونهی از منکر وانتقاد از خودرا ندارند نباید انتظار داشت براحتی یک ناهی منکررا شهید بدانند مگر مجبور شوند
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۹:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۱/۰۶
0
1
خاطراتی از اساتید و شاگردان مربی مجاهد، شهید علی خلیلی
(به روز می شود….)

حجت الاسلام والمسلمین بهنام حشمدار/سخنران هیات سائلین و مربی شهید علی خلیلی

1- اولش فکر می کردم شاگردمه. همیشه برای کارهاش با من مشورت می کرد. ولی اون شب غیرتش فرصت مشورت نداد و رفت جلو. نمی تونست که نره…

بعدها که حالش کمی روبه راه تر شده بود بهش گفتم : داش علی! فکر نکردی شب نیمه شعبان که بعضی از این جوون ها تو حال خودشون نیستن، باید بیشتر احتیاط کنی؟.. با اون صدای گرفته ی با نمکش در حالی که می خندید گفت: می دونستم دست به چاقو می برن، ولی نمیشد وایسم و نگاه کنم که یه زن رو دارن به زور سوار ماشین می کنن… من که از این همه شجاعت و مردونگیش شرمنده شده بودم، دیدم که شاگردم، معلمم شده و به من درس مردونگی میده. که اگه مرد باشی، لحظه ای بر تو می گذره که نمی تونی بمونی و نگاه کنی… شبیه مادرش بود. نتونست بمونه و جلو نره. هرچند که اون ور طناب چهل مرد جنگی باشن…

2- رفته بودم بیمارستان برای عیادت علی. سه نفر از بچه ها هم آن جا بودند که مادر علی هم آمد. مادر علی که وارد اتاق شد، بچه ها سرشان را پایین انداخته بودند و ریز ریز می خندیدند. مادرش که رفت با یک حالت اخمی گفتم: برای چی می خندیدید؟؟
یکی از بچه ها ها گفت: هرسه نفر ما کاپشن های علی را تنمان کرده ایم و مادرش هم فهمید که آن ها کاپشن های علی هستند. ما هم فهمیدیم که مادرش فهمیده است اما به روی خودش نیاورد…
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۰:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۱/۰۶
0
0
علی گفت من برای خدا رفتم و آن موقع کسی برای من محل اعتماد و امید نبود. می گفت رفتم تا لبخند رضایت برلبان حضرت آقا ببینم بعدش هم همه چیز را به جان خرید! طعنه شنید که می خواستی نروی! نیش زدند که تقصیر خودت بود و چه و چه . دنبال جانبازی ش نرفت. در مقابل رسانه ها سکوت کرد. به بستر افتاد. نایش رفت. هوش و حواسش رفت. درس را هم درست و درمان نمی توانست بخواند. حال و احوالش و روز و روزگارش گره خورد به بیمارستان و جراحی و درد خونریزی و درد هزینه و… این زخم اما او را رها نکرد تا همین چند روز پیش. همین چند روز پیش که ناگهان احساس سبکی کرد .

حال و هوای رفتن و نماندن در سرش افتاد. کوچ پرستوها در بهاران به قلبش خطور کرد و …

آری علی خلیلی حقیقتا مظلوم بود. بی ادعا بود. اهل مزد و مطالبه نبود. اهل مصاحبه نبود. مرد بود و درد. آبی تر از آسمان بود . تشنه تر از آب بود . اهل اجابت و لبیک بود. اولین لبیک از نای بریده ی او بیرون آمد، در سالی که مولایمان مطالبه اش از اهل دغدغه رسیدگی به اوضاع فرهنگ است چه کسی جز علی می تواند این چنین لبیک گو باشد؟! جوان مومنی که دل به دنیا نبسته ، دل در گرو منافع خودش ندارد و کسی که خودش آلوده و گرفتار نباشد…بله فقط امثال علی می توانستند و می توانند…
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار