کد خبر: 636652
تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۱
فرجام نهضت ملي و تأثير رهبران در رقم خوردن‌آن درگفت‌وشنود«جوان» با دكتر محمد‌حسن سالمي
شاهد توحيدي

 

دكتر محمد‌حسن سالمي نواده آيت‌الله سيد‌ابوالقاسم كاشاني و از فعالان نهضت ملي ايران است. نام او از اين جنبه درتاريخ اين نهضت ثبت شده كه وي حامل نامه تاريخي آيت‌الله كاشاني به دكتر مصدق در عصرگاه 27 مرداد 32 و نيز پاسخ تاريخي‌تر دكتر مصدق مبني بر استحضار به پشتيباني ملت ايران بوده است. با ايشان كه از تحليلگران پركار نهضت ملي است، درباب چند و چون پ‍ژوهش‌هايش در اين باب به گفت‌وگو نشسته‌ايم كه نتيجه آن درپي مي‌آيد.

جنابعالي در ساليان اخير، قبل و بيش از هر چيز به عنوان يكي از شاهدان و البته محققان تاريخ نهضت ملي شناخته مي‌شويد. براي آغاز گفت وگو مناسب است بفرماييد از چه زماني شروع به جمع‌آوري اسناد نهضت ملي شدن نفت كرديد؟

به نام خدا. شايد بتوانم بگويم از روزي كه احساس كردم دكتر مصدق به بيراهه مي‌رود، شروع به گردآوري مدارك و مطالعه در اين باب كردم. بعد از اتمام تحصيلاتم و اخذ درجه دكترا، فعاليتم را گسترش دادم و بعد از بازنشستگي به صورت تمام وقت به تاريخ معاصر پرداختم.

چه سالي بازنشسته شديد؟

به علت ناراحتي قلبي، خودم را زودتر از موعد در سال 1995م. بازنشسته كردم.

مي‌گويند شما به خاطر اينكه نوه آيت‌الله كاشاني هستيد، در نوشته‌هايتان جانب بي‌طرفي را رعايت نكرده‌ايد و اسير حب و بغض هستيد. اين ديدگاه را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

من معتقدم هنگام خواندن كتاب‌هاي تاريخي، در درجـه اول بايد به محتواي اثر توجه كرد. نسبت‌هاي قومي و خانوادگي مورخ با رجال تاريخ‌ساز در درجات بعدي قرار دارد. انكار نمي‌كنم كه نگاه من به پدربزرگم، نگاهي جانبدارانه و بر مبناي علاقه و ارادتي است كه به ايشان دارم، اما در تمام مقالات و كتاب‌هايي كه نوشته‌ام، قصدم اين بود كه مثلاً بگويم بستن مجلس، كار درستي بود يا نه؟ آيا رفراندوم لازم بود يا نه؟ آيا گرفتن اختيارات مفيد بود يا نه؟ و الا ما كجا نوشتيم كه چرا آقاي دكتر مصدق در ايران راه و بيراه غش مي‌كرد، اما در امريكا 40 روزي سپري كرد و به غش و ضعف نيفتاد؟ ما كجا گفتيم يك پيرمردي كه مدام غش مي‌كرد، چطور روز بيست و هشتم مرداد از چند ديوار راست بالا رفت و پايين آمد و سرش گيج نرفت؟ فقط گفتيم چرا از نيتش به مردم خبر نداد؟ گفتيم چرا شخصيت‌هايي را كه قادر بودند مددكارش باشند، جوري لگدمال كرد كه هيچ كدام نتوانند در روز مبادا دستش را بگيرند؟

در ضمن اين را اضافه كنم كه به مناسبت همين خويشاوندي و عِرق پدر و فرزندي كه با آيت‌الله كاشاني دارم، ديده‌ها و شنيده‌هاي فراواني دارم و به اصل اسناد و مداركي دسترسي داشته‌ام كه آقايان نويسندگان و مورخان فقط وصف آنها را شنيده يا تصويرشان را ديده‌اند. اصلاً اگر اقوام و نزديكان آقاي كاشاني، به شائبه يا به احتمال قرابت، نبايد اظهار‌نظر كنند، چرا كسي به دكتر غلام‌حسين مصدق خرده نمي‌گيرد كه كتاب «در كنار پدرم مصدق» را نوشته است؟ البته انصاف بدهم كه دكتر غلام‌حسين‌خان، كتابش را منصفانه‌تر و بي‌طرفانه‌تر از كتاب پدرش نوشته است. مثلاً امريكا كه بوده‌اند، دكتر مصدق مي‌نويسد:«من چيزيم نبود، اما رفتم بيمارستان تا امريكايي‌ها به ديدنم بيايند و احترام هيـئت ايراني بالا برود.» وليكن پسرش، دكتر غلام‌حسين خان مي‌نويسد:«ترومن به وزارت خارجه سفارش كرد دكتر مصدق در بيمارستان بستري شود تا در امريكا بيشتر بماند و مذاكرات طرفين نيمه‌كاره رها نشود.» ملاحظه كنيد بين روايت پدر و روايت پسر چقدر اختلاف وجود دارد!بله، حق با شماست. مثلاً مي‌شود به زندگينامه‌اي هم كه فرهاد ديبا براي دكتر مصدق نوشته است ايراد گرفت كه جانبدارانه است، چون فرهاد ديبا برادرزاده دكتر مصدق بود.

پس جنابعالي معتقديد كه اتفاقاً برخي كتاب‌هايي كه دربيان خصال وكارنامه دكتر مصدق نگاشته شده از چنين عارضه‌اي رنج مي‌برد؟

معذرت مي‌خواهم چرا وقتي آقاي هدايت‌الله متين دفتري مرتباً تكرارمكررات مي‌كنند و همه جا پدربزرگشان را به عرش اعلي مي‌برند، كسي پيوندهاي خانوادگي او را با دكتر مصدق تذكر نمي‌دهد؟چرا اين ايرادهاي بني‌اسرائيلي را به آقاي رهنما و به آقاي كاتوزيان نمي‌گيرند؟ اما چرا نوبت به بنده كه مي‌رسد، فوراً پاي حب و بغض را وسط مي‌كشند؟ چرا به جاي توجه به نظرات بنده مغلطه مي‌كنند و به جاي اشكال گرفتن از نظراتم از روابط فاميلي‌ام اشكال مي‌گيرند؟ به جاي نقد افكار، روابط خانوادگي را نقد مي‌كنند. كسي نمي‌گويد سالمي، درست است كه تو شيفته و مريد پدربزرگت هستي، اما بدان كه آقاي كاشاني به اين دليل و طبق اين مدارك، فلان روز خطا كرده و فلان موقع مرتكب اشتباه شده است. به عنوان نمونه به رضا پهلوي مي‌تازند كه پدرت جاني بوده است، مدرك هم مي‌دهند كه فلان روز در حق فلان كس، چه جنايتي كرده است. در صورتي كه در مقابله با بنده سند و مدركي ندارند كه رو كنند.

دراينجا مناسب مي‌بينم از جنابعالي بپرسم بعد از گذرِ 60 سال از كودتاي سال 32 يا تغيير قدرت در آن سال و بعد از 52 سال از درگذشت آيت‌الله كاشاني، به نظر شما، پدربزرگتان چه اشتباهي در خط مشي سياسي‌اش داشت؟

اولين اشتباهش اين بود كه به خاطر جلب رضايت دكتر مصدق، روحانيت را از خودش رنجاند. خيلي قرص و محكم جلوي روحانيون را گرفته بود. دومين اشتباهش اين بود كه در حق مصدق خيلي فداكاري كرد و خيلي از خودش مايه گذاشت؛ در صورتي كه دكتر مصدق خيلي به فكر شأن و شئون خودش بود. به عبارت ديگر، تواضع بيش از حد و فروتني زياد، آيت‌الله كاشاني را قرباني كرد. در واقعه روز نهم اسفند، آقاي كاشاني منافع مملكت را ملاحظه كرد و بدون در نظر گرفتن منافع خودش به شاه گفت از مملكت نرود. همين عمل ايشان، يك مُهر شاه‌دوستي به پدربزرگم زد.

در حقيقت آيت‌الله كاشاني وجاهت و منافع شخصي‌اش را فداي منافع ملي كرد.

دكتر مصدق منافع ملت را فداي منافع شخصي‌ا‌ش مي‌كرد، اما آقاي كاشاني در حالي كه مي‌توانست روز نهم اسفند خود را كنار بكشد و مثل دكتر مصدق وجيه‌المله بماند تمام طعنه‌ها و لعنت‌ها را به جان خريد تا كاري كه به سود ملت بود، انجام شود. همسرم چند سال قبل در سخنراني به مناسبت سالروز بيست و هشتم مرداد در تهران گفت:«چرا دكتر مصدق مثل دكتر سالوادور آلنده حاضر نشد جانش را فداي ملتش كند؟»

ايراد ديگري كه مي‌شود به آيت‌الله كاشاني گرفت، اين است كه در خانه‌اش هميشه به روي همه باز بود و به عواقب نشست و برخاست‌هايش با مهمان‌ها و مراجعه‌كنندگان مختلف نمي‌انديشيد. به شما عرض كردم دكتر مصدق خيلي حسابگرانه عمل مي‌كرد و اجازه نداد عكاس‌ها و مخبران جرايد از ملاقات او ومرحوم خليل طهماسبي عكس و خبر تهيه كنند. در صورتي كه پدربزرگم بي‌غل و غش رفتار كرد و در نتيجه عكس او و خليل طهماسبي در تمام كوچه و بازار پخش شد.

مي‌خواهيد بفرماييد كه سياست ورزي دكتر مصدق از جنس سياست ورزي آيت‌الله كاشاني نبود؟

بدبختانه در اذهان عوام سياست يعني دروغ، ريا و پنهان‌كاري. مرحوم كاشاني خيلي هم سياس و سياستمدار بودند، ولي اهل رياكاري و حقه‌بازي سياسي نبودند. به همين دليل نمي‌توانستند دربرابردروغ‌ها وتهمت‌هاي طرف مقابل، مانند آنها عمل كنند.

اشاره كرديد به جريان اتهام زني به آيت‌الله كاشاني كه دراينجا مناسب است به يك مورد از آن اشاره كنيم. پروفسور مارك گازيروفسكي استاد دانشگاه ايالتي لوييزياناي امريكا در مقاله‌اي كه 17 سال پيش چاپ كرد، همچنين در سخنراني‌اي كه متن آن در كتابي به تصحيح خود گازيروفسكي منتشر شده است، مي‌گويد بر اساس اسناد و گفته‌هاي كساني كه مجاز نيست نامشان را فاش كند، آيت‌الله كاشاني، دكتر بقايي و گروهي ديگر از سيا و مأموران امنيتي امريكا پول گرفته‌اند تا از كودتاي بيست و هشتم مرداد حمايت كنند و به افرادشان دستمزد بدهند.

از اينگونه تهمت‌ها به آيت‌الله كاشاني زياد زده‌اند. با آن تبليغات وحشتناكي كه قبل از بيست و هشتم مرداد عليه اين دو شده بود، با آن جوّي كه هواداران مصدق درست كرده بودند، با آن سنگباران خانه آقاي كاشاني اعتبار و احترامي برايشان باقي نمانده بود كه دولت امريكا بخواهد آن را بخرد. از اين گذشته دكتر مصدق مريدان و حاميان آيت‌الله كاشاني را در زندان حبس كرده بود و طبيعتاً پولي به دست آنها نمي‌رسيد. حتي خانواده‌هايشان محتاج خرج روزانه‌شان بودند. روز بيست و هشتم مرداد پليس مخفي دكتر مصدق به دنبال آيت‌الله كاشاني مي‌گشت و مصطفي كاشاني در خفا و دكتر بقايي هم در زندان مصدق بود.

تا رفراندوم؟

نه، بعد از رفراندوم و انحلال مجلس يعني تا نزديكي‌هاي بيست و هشتم مرداد. روزي كه دكتر معظمي تيمسار زاهدي را با ماشين رئيس مجلس از مجلس بيرون برد، دكتر مصدق كه به آيت‌الله كاشاني غر مي‌زد تا زاهدي را از مجلس بيرون كند، چرا به دو نفر از هوادارانش نسپرد ماشين حامل زاهدي را تعقيب كنند و بفهمند به كجا مي‌رود؟ به قول دكتر بقايي تيمسار زاهدي در مجلس تحت نظر و به اصطلاح در مشت دولت بود. او را مخصوصاً از مجلس بيرون فرستادند تا با سفارت و دولت امريكا زد و بند كند. اگر مجلس را دكتر مصدق آلت دست خودش نكرده بود، اگر آن اختيارات نبود، در آن حالت مجلس شوراي ملي همان طور كه در زمان قوام‌السلطنه عكس‌العمل نشان داده بود، در زمان زاهدي هم حتي اگر كاشاني و بقايي نبودند، از خودش جسارتي نشان مي‌داد و معلوم مي‌شد چه كسي مقصر است. امروز انگشت اتهام به سوي دكتر مصدق دراز است كه جلوي خيرخواهان واقعي مملكت و وطن‌پرستان راستين را عامدانه گرفت تا دشمنان موفق شوند نهضت ملي را از بين ببرند. بعد از اين همه سال حتي يك نفر شهادت نداد كه به چشم خودش ديده است امريكايي‌ها به آقاي كاشاني پول داده‌اند. يكي ديگر از مدعيان مي‌نويسد:«امريكايي‌ها ساعت 10 صبح 28 مرداد 10 هزار دلار به كاشاني پول دادند.» حتي خود دكتر موحد مي‌نويسد:«كاشاني ساعت 10 صبح 28 مرداد، با اين پول چه كار مي‌توانست بكند؟»

آن هم در ظرف چند ساعت؟

آقاي كاشاني كسي بود كه وقتي فوت كرد، 15 هزار تومان مقروض بود. اگر از امريكا پول مي‌گرفت، چرا قرض بالا آورده بود؟ پس چرا ورثه آيت‌الله كاشاني تنگدست و بي‌چيز بودند؟

به يك مطلب ديگر بپردازيم. در تاريخ معاصر ايران روحانيون سرشناسي مانند آيات آخوند خراساني، ناييني و كاشاني به دليل فعاليت جدي و گسترده در عرصه سياست، وجهه سياسي‌شان بر وجهه علمي و فقهي‌شان سايه انداخته است. آيت‌الله كاشاني در جواني اجازات متعدد اجتهاد گرفت و از جنبه احاطه بر مباحث فقهي و علوم ديني از بسياري از معاصرانش برتر بود، اما برخي عالمان معاصر كه حتي با پدربزرگتان در عراق همدرس بودند، آقاي كاشاني را به دليل همگامي با دكتر مصدق ملامت مي‌كردند. از ارتباط آيت‌الله كاشاني با روحانيون سنتي و علمايي كه از سياست اجتناب مي‌كردند، به‌خصوص آيت‌الله بروجردي چه خاطراتي داريد؟

قبل از آيت‌الله اصفهاني مي‌خواستند مرجعيت را به آيت‌الله كاشاني واگذار كنند، ولي ايشان نپذيرفت.

در اين باره سندي داريد؟

نه، فقط از خود پدربزرگم شنيدم. آيت‌الله كاشاني با آيت‌الله اصفهاني، علامه ناييني و آيت‌الله خوانساري روابط صميمانه داشتند. مرحوم امام خميني براي نماز جماعت درتهران، هميشه نزد آقاي كاشاني مي‌آمدند. آقاي منتظري تعريف مي‌كردند براي معاينه و مداواي چشم‌هايم مي‌خواستم به تهران بروم. خدمت آقاي خميني رفتم كه از ايشان هم اجازه بگيرم و هم راهنمايي بخواهم. آقاي خميني گفتند:«رفتي تهران، برو پيش آيت‌الله كاشاني. ايشان راهنمايي‌ات مي‌كنند و شما را پيش چشم‌پزشك خوب مي‌فرستند، اما از فضايل انساني‌شان هم توشه بگير.»

علت رابطه سرد آقايان بروجردي و كاشاني اين نبود كه آقاي كاشاني از دكتر مصدق حمايت مي‌كرد؟

نه، آيت‌الله بروجردي به دكتر مصدق احترام مي‌گذاشت، چون دكتر مصدق از اختياراتش يك قانون وضع كرده بود كه هر كس به مرجع تقليد توهين كند، مجازات مي‌شود در حالي كه خودش به آيت‌الله كاشاني توهين مي‌كرد!

مي‌گويند بعد از بيست و هشتم مرداد كه اوضاع مالي و اقتصادي آقاي كاشاني بحراني شد، آيت‌الله بروجردي به ايشان كمك كرد.

آيت‌الله بروجردي پس از دستگيري پدربزرگم از شاه خواست آقاي كاشاني را آزاد كند.

درباره دستگيري آيت‌الله كاشاني بعد از بيست‌و هشتم مرداد بگوييد.

آن موقع در ايران نبودم، اما مي‌دانم مدت‌ها بعد از بيست و هشتم مرداد پدربزرگم را به بهانه رسيدگي به پرونده رزم‌آرا گرفتند و او را در زندان با دكتر مصدق روبه‌رو كردند. مي‌گويند دكتر مصدق در طول محاكمه گوش‌هاي خود را محكم مي‌گيرد و با اين تدبير در محاكمه شركت نمي‌كند!جاي تأسف دارد كه آقاي كاشاني را در چهارديواري زندان محاكمه كردند، حال آنكه دكتر مصدق را با آن همه هياهو، تبليغات و حضور شهود متعدد و راديو و تلويزيون‌هاي خارجي «شو»مانند محاكمه كردند.

از آخرين روزهاي حيات آيت‌الله كاشاني و عيادت شاه و علي اميني از ايشان بگوييد.

دكتراميني در مقام نخست‌وزير بارها به ديدار آقاي كاشاني رفت. روزنامه‌ها عكس بزرگي از حضور اميني در بيمارستان در حال عيادت از آقاي كاشاني چاپ كردند كه خم شده بود دست آقا را مي‌بوسيد. علي اميني كه اصالتاً قاجاري بود، ترتيبي داد جسد آقاي كاشاني درحرم حضرت عبدالعظيم(ع) در مقبره‌اي كه از سال‌ها پيش خالي بود دفن شود. البته پدربزرگم دلش مي‌خواست جنازه‌اش را به كاظمين ببرند.

آنجا مقبره خانوادگي دارند؟

بله، پدر آيت‌الله كاشاني، آيت‌الله سيد‌مصطفي كاشاني هم در كاظمين دفن شده‌اند. سالي كه پدربزرگم فوت كرد، روابط ايران و عراق خصمانه بود و نمي‌شد پيكر آيت‌الله كاشاني را به كاظمين ببرند.

در مراسم تدفين آيت‌الله كاشاني نخست وزير هم شركت كرد؟

بله، دكتر اميني هم شركت كرد و اجازه داد مراسم باشكوهي برگزار شود. تابوت آيت‌الله كاشاني را تا حرم شاه عبدالعظيم سر دست بردند و با وجود ضربه‌هاي مهلكي كه دكتر مصدق به وجهه سياسي و اجتماعي پدربزرگم زده بود، تشييع جنازه‌اش آبرومندانه و كم‌نظير بود.

راجع به ديدار شاه و آيت‌الله كاشاني بگوييد.

ديدار شاه و آقاي كاشاني به اين صورت بود كه دو سه روز قبل از وفات آقا ـ كه مي‌گويند با وجود نقاهت و كسالت جسمي هوش و حواسشان به‌درستي و دقت كار مي‌كرد ـ آقاي قائم‌مقام‌الملك رفيع ترتيبي مي‌دهد كه شاه براي عيادت به منزل پامنار برود. اين نكته را تذكر بدهم كه رفتن شاه به خانه آقاي كاشاني بي‌خبر و بدون وقت قبلي بود. شاه وارد خانه پدربزرگم كه مي‌شود، تعجب مي‌كند و ناخودآگاه مي‌گويد:«اِ! اِ! اِ!» قائم‌مقام‌الملك رفيع علت تعجب شاه را سؤال مي‌كند و شاه جواب مي‌دهد:«اينجا خانه همان آيت‌الله كاشاني‌اي است كه آن قدر قدرت و اعتبار داشت؟ همان آيت‌اللهي كه در نامه‌هايش به من مي‌گفت چنين بكن و چنان نكن؟ اين آقا كه جز يك تخت آهني و يك صندلي شكسته چيزي ندارد.» شاه هنگام خداحافظي يك چك 800 هزار توماني به عنوان هديه زير متكاي آيت‌الله كاشاني گذاشت. آقاي قائم‌مقام‌الملك رفيع نقل كرد، آقاي كاشاني گفت:«اعليحضرتا! آن دوره‌اي كه با دولت انگليس مبارزه مي‌كردم، انگليسي‌ها مي‌‌خواستند مرا در ترازو بگذارند و هم‌وزنم طلا بدهند تا دست از مبارزه بردارم، ولي قبول نكردم! حالا كه پايم لب گور است، خواهش مي‌كنم مرحمتي‌تان را برداريد!» شاه مجبور شد چك را بردارد و در جيبش بگذارد.

در روزهاي احتضار آقاي كاشاني كسي از بين طرفداران دكتر مصدق بود كه منقلب شود و از ايشان عيادت كند يا در مراسم تشييع جنازه و ختمش حاضر شود؟

از مشاهير جبهه ملي كسي نيامد.

شما در ايران بوديد؟

نه متأسفانه اما درجريان ماجرا بودم.

با تشكر از شما كه پذيراي اين گفت وشنود شديد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار