کد خبر: 636080
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۹
«جستارها و تحليل‌هايي در باب عرصه‌هاي مغفول اقتصاد اسلامي»در گفت‌وشنود با دكتر‌يدالله دادگر
شاهد توحيدي

 


به جرئت مي‌توان گفت كه بررسي در باب چيستي و قلمرو اقتصاد اسلامي، يكي از مظلوم‌ترين عرصه‌هاي پژوهش در باب معارف اسلامي است. اين عرصه درعصر حاضر، تنها نام‌آوراني چون شهيدان مرتضي مطهري و سيد‌محمد‌باقر صدر را به خود ديده است و حال آنكه انتظار و نياز جامعه حضوري بيش از اين را مي‌طلبد. در گفت‌وشنود حاضر پژوهشگر ارجمند جناب دكتر يدالله دادگر به تأملاتي پيرامون اين موضوع پرداخته است كه بي‌ترديد براي محققان ارجمند و مغتنم تواند بود.


برخي پژوهندگان اقتصاد اسلامي را بسان شهيد آيت‌الله صدر قرائت مي‌كنند و يك عده هم قرائت‌هاي ديگري دارند. اگر قبول كنيم چيستي اقتصاد اسلامي در چهارچوب مباحثات موجود در مورد علم ديني جا مي‌گيرد، تعريف شما با ديدگاه‌هايي كه به تعاريف متمايزي از تعريف شما منجر مي‌شود، چه نسبتي دارد؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. اشاره خوبي به ديدگاه شهيد صدر كرديد. در اين باره و براي زمينه‌سازي پاسخ دقيق به سؤال شما لازم است بر چند مطلب تأكيد كنم. در درجه اول معتقدم شهيد صدر يكي از بنيانگذاران عرصه آموزه‌هاي اقتصادي اسلام و از فقيهان و صاحب‌نظراني است كه خيلي دقيق به اين موضوع پرداخته‌اند. عصر ورود ايشان به مطالعات اقتصادي عصر حاكميت رويكرد اقتصاد اثباتي فريدمن(1953) بود. وي آن قدر دقيق به مطلب اشاره دارد كه گويي مقاله بحث‌انگيز فريدمن را به دقت مطالعه كرده است. در هر صورت با قاطعيت مي‌گويم بين ايشان و ديگراني كه در زمينه آموزه‌هاي اقتصادي اسلام كار مي‌كنند، فاصله زيادي وجود دارد. متأسفانه تعدادي از علاقه‌مندان به اقتصاد اسلامي يافته‌هاي شهيد صدر را به‌درستي دقت و درك نكرده‌اند.

دوم اينكه همان طور كه مي‌دانيد ايشان اقتصاد اسلامي را در كوتاه‌مدت به عنوان يك مكتب معرفي كرد و از اين منظر اعتقادي به وجه علمي اقتصاد اسلامي، به عنوان علم ندارد و به صراحت بيان مي‌كند «الاقتصاد الاسلام ليس بعلم». البته وي تأكيد مي‌كند در صورت تطابق كامل رفتار مسلمان‌ها با احكام، اخلاق و عقايد ديني مي‌توان از علم اقتصاد اسلامي نيز بحث كرد، ولي ايشان آن را ترجيح نمي‌دهد.

سوم آن كه همان طور كه اشاره كردم اگر عقيده دارم اقتصاد اسلامي گرايش‌هاي مختلفي دارد، ابعادي از اين موضع را از ايشان الهام گرفته‌ام. ايشان معتقد است مي‌توان به تعداد مجتهدان مكتب و گرايش اقتصاد اسلامي داشت. اگر اين مبنا پذيرفته شود، در واقع مي‌توان گفت رويكردهاي مختلفي البته ذيل اصول مشترك درباره اقتصاد اسلامي وجود دارد. به عنوان نكته چهارم لازم مي‌دانم اين نوع تكثر انديشه اقتصاد اسلامي را بر مبناي اصول پايدار و دكترين‌هاي اصلي اسلام بيان كنم، يعني در واقع به قول عقلاي فلسفه در اينجا كثرت در عين وحدت برقرار است، نه نسبي‌گرايي پلاريستي و افراطي مانند عقايد جان هيك و ديگران. بر اين اساس معتقدم توليد و عرضه رويكردهاي متفاوت به مثابه كمك به آموزه‌هاي اقتصادي اسلام و تقويت و شكوفايي آنهاست.

به عقيده من عقلايي اين است كه ما دايره اقتصاد اسلامي را به رويكرد علمي‌محور موجود محدود نسازيم، زيرا آن بيشتر عوض كردن اسم يا نوعي شبيه‌سازي ناسازگار است. طبيعت آموزه‌هاي اقتصادي دين ضمن حفظ دكترين‌هاي اساسي مي‌تواند پذيراي قرائت‌هاي گوناگون باشد و اين زمينه پويايي بيشتر آن را فراهم مي‌سازد. اين امر مي‌تواند در عين حال نمادي از قدرت تكنولوژي اجتهاد نيز باشد، اما بحث مهم‌تري در اين باره هست كه اگرچه آموزه‌هاي اقتصادي اسلام همپوشاني‌هاي بسياري با علوم اقتصاد مدرن دارد، در مواردي با بعضي از قرائت‌ها و تفاسير حاد آن ناسازگار نيست. اين ناسازگاري يا تعارض از دايره روش‌شناسي و معرفت‌شناسي به حوزه وجودشناسي نيز نقل مكان مي‌كند. بر مبناي يافته‌هاي صاحب‌نظر بزرگ، ملاصدراي شيرازي پايه‌هاي آموزه‌هاي اقتصادي دين جايگاه وجودشناختي خاص خودش را دارد. طراحي، تدوين و شناسايي اين بعد از آموزه‌هاي اقتصادي اسلام بسيار كليدي‌تر از آن است كه موضوع را به علم يا غيرعلم بودن اقتصاد اسلام محدود كنيم. بر اساس رويكرد مرحوم ملاصدرا موضوع مهم‌تر رسيدن به ابعاد قائم بالذات آموزه‌هاي اقتصادي اسلام است. اين امر در عين حال با پويايي معرفت‌شناختي يافته‌هاي ملاصدرا و همچنين نگاه سيستمي شهيد صدر سازگاري كافي دارد.

گويا ميان نظر شما و نظرات شهيد صدر در برخي از ابعاد اين موضوع اختلاف نظر وجود دارد؟ آيا اين نتيجه‌گيري را تأييد مي‌كنيد؟

منظورتان ناظر به علمي دانستن يا ندانستن گزاره‌هاي اقتصاد اسلامي است؟

بله، همين كه تمايز مكتب و علم را كمرنگ مي‌كنيد و از همگي تحت عنوان «معرفت اقتصادي» نام مي‌بريد...

خير، تمايز بين علم و مكتب را كمرنگ نمي‌كنم، بلكه اصرار بر علم دانستن اقتصاد اسلامي را پرثمر و مفيد نمي‌دانم. همچنين اقتصاد متعارف يعني علم اقتصاد را دربردارنده پارادايم‌هاي گوناگون مي‌دانم، به‌گونه‌اي كه اخلاق و اقتصاد، و دين و اقتصاد را نيز پوشش مي‌دهد. معتقدم نيازي به علم دانستن اقتصاد اسلامي نيست. عظمت دين و حوزه معرفتي اقتصاد و آموزه‌هاي ديني را آن قدر ارزشمند و كارساز مي‌بينم كه اگر آموزه‌هاي ديني مربوط به اقتصاد، علم هم تلقي نشود، ايرادي به حساب نمي‌آيد. البته تصوير استقراگرايانه شهيد صدر از علم اقتصاد را قابل نقد مي‌دانم كه اين بحث مستقلي است و به هيچ‌وجه از عظمت كار ايشان نمي‌كاهد.

در دوره‌اي كه شهيد صدر قلم مي‌زد، مباحث جديد فلسفه علم تا اين حد منقّح نشده بود. در حال حاضر فلسفه علم بحث‌هاي متفاوت‌تري را نسبت به مباحث سنتي و پوزيتيويستي ارائه كرده است. در واقع در حال حاضر از شأنيت علمي اقتصاد به معناي سنتي آن تا حد زيادي كاسته شده است. در اين صورت حتي اگر عده‌اي به علمي بودن يا نبودن اقتصاد اسلامي حكم كنند، باز هم نمي‌توانند به اعتبار و حجيت آن بيفزايند يا از آن بكاهند.

شما با طرح كاهش مرتبه علم از شكل سنتي مورد نظر اثبات‌گرايان منطقي كه جنبه تقدس مي‌يافت به تأييد يافته‌هاي من كمك مي‌كنيد. آكادميك شدن اقتصاد اسلامي در دو دهه اخير تعارضي با تداوم اصول ثابتش ندارد. امور قائم بالذات اسلام بايد مورد تأكيد محققان اقتصاد اسلامي قرار گيرد، نه پوسته علمي بودن آن. به برخي يافته‌هاي شهيد صدر هنوز پايبندم و اساساً اثبات علمي بودن گزاره‌هاي اقتصادي را فعاليت مهمي نمي‌دانم. در عين حال عقيده دارم رويكردهاي مختلف از آموزه‌هاي اقتصادي اسلام اجازه يابند ديدگاه خود را آزادانه آزمايش كنند. شريعت در اين باره ضمن حفظ اصول اساسي خود انعطاف‌پذيري بالايي دارد.

بحث جهان‌شمول بودن اقتصاد اسلامي را چگونه تفسير مي‌كنيد؟ به عبارت ديگر آيا اقتصاد اسلامي مصطلح فقط مختص دانشمندان مسلمان است يا خود موضوعي مستقل و مجزاست؟

در درجه اول اگر بتوان رهاوردهاي كارآمدي از آموزه‌هاي اقتصادي اسلام را استخراج كرد، مي‌تواند مورد استقبال جوامع غيرمسلمان هم قرار گيرد، به عنوان مثال بحث‌هايي از ماليه و بانكداري كه موفقيت نسبي داشته است، حتي در برخي كشورهاي غيراسلامي مورد استفاده واقع شده است، اما بخش‌هايي از موضوع با عقايد مورد نظر شريعت پيوند دارد. در آن صورت موفقيت استفاده از الگوهاي اقتصادي اسلام مشروط به توجه به عقايد مربوطه است و بديهي است بايد در ميان معتقدان به كار رود. در عين حال ديدگاه‌هاي گوناگوني در اين باره وجود دارد. گروهي معتقدند تعميم رفتار مسلمانان در امور اقتصادي را مي‌توان به عنوان اقتصاد اسلامي مطرح كرد. اگر در اين باره الگوهاي سازگاري ساخته شود، بديهي است به جامعه اسلامي اختصاص دارد. شهيد صدر معتقد است تا وقتي ميان رفتار جامعه و مباني شريعت وجود تطابق كامل وجود نداشته باشد، نمي‌توان اقتصاد اسلامي را از طريق تعميم داده‌هاي آن جامعه به دست آورد. ايشان بر پيوند سيستمي بين امور اقتصادي و غيراقتصادي تأكيد مي‌كند. در نهايت ايشان آن را به صورت يك چهارچوب عملي مورد تأكيد قرار مي‌دهد. اين رويكرد نيز در صورت كارآمدي مي‌تواند براي جوامع غيرمسلمان به كار رود. گروهي ديگر معتقدند ما بايد تئوري‌هاي اقتصادي را از قرآن و سنت استخراج و بعد آنها را پياده كنيم. گروهي هم اقتصاد اسلامي را بر يافته‌هاي فقهي از اقتصاد منطبق مي‌دانند. همان طور كه مشاهده مي‌كنيد درباره سؤالي كه مطرح كرديد رويكردهاي مختلفي وجود دارد. در عين حال به نظر من برخي يافته‌هاي مربوط به رويكردهاي ميانه اقتصادي اسلام مي‌توانند در جوامع غيراسلامي نيز كاربرد داشته باشند.

آيا به رسميت شناختن مطالعات مستقلي مانند اقتصاد اسلامي به معناي نفي يا انذار عموم دانشجويان و نخبگان اقتصاد نسبت به مباحث موسوم به علم اقتصاد در دنياست؟

به نظر من اقتصاد اسلامي با بخش عظيمي از علم اقتصاد تعارضي ندارد. به عبارت ديگر اقتصاد اسلامي اساساً ملزم به ورود به همه حوزه‌ها و از سرگيري تئوري‌پردازي در همه عرصه‌ها نيست. البته طبيعي است اقتصاد اسلامي در بخش‌هايي كه مخصوصاً در مورد تبيين جامعه مسلمين است بايد مستقلاً وارد شود. بهتر است به‌جاي سعي در متصل ساختن اقتصاد و علوم انساني و اجتماعي به غرب و شرق عالم سعي كنيم كدهاي بسياري را به انديشمندان سنتي، مانند فارابي (در مدينه فاضله)، ابن‌خلدون (در مقدمه)، دواني (در اخلاق)، غزالي (در احياءالعلوم)، خواجه نصير (در اخلاق ناصري)، خواجه نظام‌الملك (در سياست)، شبستري (در گلشن راز)، ابن‌سينا (در نجات) و مشابه آن مربوط است، جمع‌آوري و پردازش كنيم.

به نظر من يك ضربه مهلك و آسيب جدي اين است كه بخش عظيمي از علوم انساني جديد كه تعارض آنها با مباني اسلامي اساساً اثبات نشده است، به جرم آن بخش اندكي كه داراي تعارض‌هايي هستند، كنار گذاشته مي‌شود. كساني كه نيت نجات اسلام را دارند، بايستي از رقابت بين اقتصاد اسلامي و ديگر پارادايم‌هاي علم اقتصاد استقبال كنند. در حال حاضر مهم‌ترين مسئله در راه توليد يك رويكرد اقتصاد اسلامي كارآمد علاوه بر مشكلات جامعه‌شناختي، سياسي، فرهنگي و همچنين دشواري‌هاي ظرفيت نيروي انساني عدم تطابق رفتارهاي جامعه با مباني اسلامي است. در واقع در اين زمينه به صرف رعايت ظواهر بسنده مي‌شود و گويي رفتار واقعي با شعارها مطابقتي ندارد. وجود اين فاصله عميق بين نظر و شعار از يك سو و عمل از سوي ديگر به تضعيف روند اقتصادي اسلام منجر خواهد شد.

اشاره كرديد تنوع ديدگاه‌ها در حوزه اقتصاد اسلامي مي‌تواند به‌مثابه يك مزيت محسوب شود. با اين حال آيا اصلاً نيازي به آسيب‌شناسي هست؟ اينكه سنخ‌هاي متفاوتي در همين مبحث علم ديني وجود دارد، خوب است يا بد؟ به‌طور كلي همه اينها خود را بر حق مي‌دانند. سؤالم به‌طور مشخص اين است كه آيا اين تشتت آرا از اساس آسيب محسوب مي‌شود؟ در اين صورت آسيب‌شناسي شما چيست؟

اگر استانداردهاي لازم شريعت و استانداردهاي تدوين و توصيف يك موضوع علمي، اقتصاد اسلامي يا هر معرفت ديگر و اصول گفتمان علمي رعايت شود، معتقدم وجود ديدگاه‌هاي متفاوت مشكل‌ساز نخواهد بود. البته لازم است سازگاري منطقي رويكردهاي مختلف با مباني مشترك اسلامي روشن باشد يا به اصطلاح زاويه پيوند آنها با مباني شريعت تعريف شده باشد. وقتي قواعد گفتمان و پيوند ديني شفاف اجرا شود، گوناگوني رويكردها مفيد است. اين، انسان را به ياد كلام مشهور پيامبر(ص) مي‌اندازد «اختلاف امتي، رحمه». براي مثال پروژه فكري شهيد صدر را ببينيد. ايشان نخست وظيفه دين را فراتر از داشتن علم اقتصاد ديني مي‌داند. وي جمله جالبي دارد كه مضمون آن اين است كه اسلام، انقلابي براي اصلاح وضع موجود و تغيير وضع ناشايسته موجود به وضع مطلوب است، اما اقتصاد اسلامي چهارچوبي براي حل دشواري‌هاي اقتصادي جامعه است. دوم بر مبناي اين تعريف خود ايشان سعي مي‌كند براي توليد اقتصاد اسلامي يك دستگاه سازگار بسازد. در واقع تلاش مي‌كند بر اساس نوعي استقرا از احكام و ديدگاه فقها يك تئوري استخراج كند. سوم ايشان بر دو ويژگي واقعي و اخلاقي بودن در مكتب اقتصادي اسلام تأكيد مي‌كند. چهارم شهيد صدر در جاي‌جاي مكتب اقتصادي اسلام عدالت را تعريف مي‌كند. پنجم ايشان نام اين مجموعه سازگار را هم اقتصاد اسلامي نمي‌گذارد و اقتصاد ما مي‌نامد، يعني اموري كه از اسلام درك كرده‌ايم. اين هم نشانه روح آزادانديشي شهيد صدر است. سرانجام وي روش خود را كشف مي‌نامد و عقيده دارد مي‌توان از اين طريق چهارچوب‌هاي كلي مكتب را كشف كرد. پس مي‌بينيد هدف و كار روشن، شفاف و با مباني شريعت سازگار است.

در ميان جريان‌هايي كه به نحوي در اقتصاد اسلامي ايفاي نقش كرده‌اند، به‌طور مشخص از منظر شما كدام‌يك نكات روش‌شناختي را رعايت نكرده و به خطا رفته‌اند؟

معتقدم همه رويكردها به شرطي كه الزامات ذكر شده در فراز قبل را رعايت كرده باشند، شايسته احترامند، ولو به ميزان بسيار كمي توانسته باشند بهره‌وري و كارآيي حوزه اقتصاد اسلامي را ارتقا دهند. البته در شرايط آكادميك اگر فضاي آزمون براي همه اينها فراهم شود، بهتر است. به عبارت ديگر بايد سعي شود زمينه رقابت عادلانه‌اي مهيا شود تا به‌طور مشخص هر رويكردي كه توانست مشكلي از مشكلات جامعه را حل كند، فضل تقدم يابد. يك مشكل برخي رويكردهاي مدعي اقتصاد اسلامي اين است كه خود را خطاناپذير مي‌دانند و ديگران را منحرف. مشكل ديگر آن است كه اساساً رويكردهاي مختلف هيچ‌يك نتوانسته‌اند شرايطي را به‌مثابه شرايط عمل براي خود بازيابند تا بتوان عملكرد و آزمون واقعي آنها را سنجيد. البته اين مشكل فقط مختص اقتصاد اسلامي نيست، زيرا در بسياري از ديگر حوزه‌ها نيز امكان ارزيابي صحيح و علمي وجود ندارد. بنابراين براي كارسازي معنادار مطالعات اقتصاد اسلام بايد زمينه گفت‌وگوي علمي به دور از برخوردهاي جناحي، سياسي و ايدئولوژيك فراهم شود.

در مقام سياستگذاري اقتصاد اسلامي يا در مقام يك روش‌شناسي فراپارادايمي كه در واقع مقام مهندسي و ريل‌گذاري براي اقتصاد اسلامي است، بحث شما منطقي و قابل قبول است، اما در مقام يك نظريه‌پرداز ـ‌كه شما از پيشروان آن هستيدـ با چه رويكردهايي در اقتصاد اسلامي بيش از سايرين تعاطي داريد؟ طبعاً در اين مقام بايد زاويه‌هايي با رويكردهاي مختلف داشته باشيد. در صورت امكان در باره اين زاويه‌ها توضيح بدهيد.

اعتقادي به زاويه‌يابي و چهارچوب‌بندي مطالعات علمي همچون اقتصاد اسلامي مخصوصاً در اول شكل‌گيري و توليد آن ندارم. اعتقادم بر اين است كه اگر شرايط گفتمان علمي براي عرضه يافته‌هاي پژوهش‌ها به‌خوبي مهيا شود، كم‌كم محققان در ضمن ارائه نظريات جديد، زمينه‌هاي نقد و ارزيابي رويكردهاي يكديگر را فراهم مي‌كنند. در پاسخ به سؤالات قبلي اشاره كردم وقت آن رسيده است تا محققان اين حوزه مخصوصاً در زمينه‌هاي وجودشناسي و معرفت‌شناسي به ارزيابي اقتصاد اسلامي بپردازند، ولي از آنجا كه هنوز اين شرايط به‌خوبي فراهم نشده است، شخصاً ورود به اين پروژه را خيلي كارساز نمي‌دانم. براي مثال اگر انجمن اقتصاد اسلامي فراگيري شكل بگيرد و اين انجمن همه صاحب‌نظران را دور هم جمع و به گفتماني عمومي مبادرت كند، مي‌توان وارد اين حوزه شد. در عين حال به منش تقابلي نيز معتقد نبوده‌ام و نيستم. البته اين مشي حركتم مأخوذ از مباني اسلامي و اخلاقي است كه بر مبناي آن مسالمت بهتر از تقابل است، به‌ويژه در بحث علمي. در اين زمينه رويكرد لاكاتوش را كارآمدتر مي‌دانم، به اين معنا كه رونق بحث‌هاي محفلي مي‌تواند به اصلاح رويكردها و تقويت هسته مركزي اقتصاد اسلامي منجر شود، زيرا در چهارچوب تفسير لاكاتوشي به‌جاي حذف تئوري ضعيف تلاش مي‌شود براي آن كمربندهاي ايمني تدارك ديده و آسيب‌پذيري تئوري حل و فصل شود.

فرموديد اقتصاد اسلامي به مرحله‌اي رسيده است كه بايد مخصوصاً از حيث وجودشناختي ارزيابي شود. آيا مي‌توانيد چند موضوع كه ما را به اين سمت سوق مي‌دهد معرفي كنيد؟ به عبارت ديگر در راستاي ارزيابي اقتصاد اسلامي تا اينجاي كار چه موضوعاتي بايد در دستور كار پژوهشگران اين حوزه قرار گيرد؟

ارزيابي مورد نياز را شامل روش‌شناسي و معرفت‌شناسي نيز مي‌دانم، ولي بر ملاحظات وجودشناختي تأكيد مي‌كنم. به نظر من اولين كار رصد و جمع‌آوري مجموعه تلاش‌هايي است كه تا به حال صورت گرفته است. مخصوصاً بهتر است نهادهاي بالادستي كه قصد مهندسي فرهنگي و راهبردي دارند، در اين زمينه ورود كنند. بديهي است در يكي از سرفصل‌هاي پيش‌طرح اين كار مي‌توان تحت عنوان ارزيابي ملاك‌هاي مشخصي را تعريف كرد و بر آن اساس به ارزيابي پرداخت: ارزيابي، روش‌شناختي، معرفت‌شناختي و وجودشناختي دستاوردهاي موجود. برخي از رويكردهاي اقتصادي اسلام گويي خيلي از موضوعات را داده شده و حل شده مي‌دانند. برخي از رويكردها نيز تنها نوعي شبيه‌سازي از الگوي ارتدكس را به نام اقتصاد اسلامي ارائه داده‌اند. اين يك نمونه بي‌توجهي در امور وجودشناختي است. يكي ديگر از آسيب‌هاي اقتصاد اسلامي در عرصه تكنولوژي اجتهاد و علي‌الخصوص سيطره رويكردهاي غيرپويا قابل طرح است. با وجود داشتن متدهاي بالقوه در عمل از متدهاي جديد استفاده مي‌شود، از اين‌رو مايه تأسف است بدانيم علامه حلي و آكويناس هم‌عصرند، اما ارجاعات عظيمي كه به كارهاي آكويناس مي‌شود كجا و شناخت ما از علامه حلي كجا! متأسفانه بعد از شهيد صدر انسدادي در حوزه اجتهادي اقتصاد اسلامي شاهد بوده‌ايم كه هنوز شكسته نشده است. آسيب‌شناسي اين مسئله امر مهم ديگري است. بحث از وجود يك معرفت خاص چون اقتصاد اسلامي، حدود و ثغور و پيوند آن با دكترين‌هاي شريعت از موارد وجودشناختي است. در كنار آن اجتماعي و انساني بودن اين معرفت، تجربي بودن يا نبودن آن ارتباط آن با تجربه و موارد مشابه از موضوعات مورد بحث در اين باره است.

رابطه اقتصاد اسلامي با دنياي واقعي و نظام اقتصادي چيست؟ چرا عمده مطالعات موجود در اقتصاد اسلامي فقط به‌مثابه يك دستگاه سازگار و منطقي شكل گرفته‌اند و هيچ نسبتي با دنياي واقع برقرار نمي‌كنند؟ به عبارت ديگر اگر فرض كنيم مشاركت شاخه نظري مطالعات اقتصادي بيش از صفر باشد، اين مشاركت نظري چگونه در دنياي واقعي منعكس شده است؟

اصلي‌ترين پل ارتباطي اقتصاد اسلامي با جهان واقعي و خارج، اخلاق است و پاشنه آشيل ناكارآمدي واقعي اين گرايش نيز همان بي‌توجهي به اخلاق است. اخلاق پايه‌اي‌ترين ستون دين است. اخلاق در واقع در كنار عقايد و احكام به‌مثابه گوهر دين از ميان اين سه است. مفسران قرآن معتقدند الگو بودن پيامبر(ص) در قرآن بيشتر ناظر به صفات اخلاقي ايشان است، كما اينكه خود ايشان تكميل رسالت را بر مبناي مكارم اخلاقي تبيين كرده‌اند.

از اين منظر سؤال اين است كه ميزان التزام به مباني اخلاقي اسلام در جامعه ما چقدر است؟ آيا توانسته‌ايم در اين زمينه به مفاد قرآن و سنت عمل كنيم؟ از مرحوم سيد‌جمال نقل شده كه اسلام در بلاد غيرمسلمان بيشتر پياده شده است تا در ايران، پاكستان، اندونزي و ساير كشورهاي اسلامي. براي مثال در حوزه صداقت و راستگويي در كشور ما از مديران ارشد اقتصادي مركز آمار و مشابه آن گرفته تا مردم عادي در كسب و كار، بنگاه و خانواده چقدر به اين مباني توجه كرده‌اند؟ در حوزه بنگاه‌داري اگر اشخاصي نظير مرحوم عالي‌نسب زياد باشند، آيا وضعيت اقتصادي ما باز هم اين گونه خواهد بود؟ بنگاه‌داري چون عالي‌نسب كه به مسلمان بودن خود افتخار مي‌كند، به‌جاي دلالي توليد مي‌كرد و براي استحكام اقتصاد ملي از منافع كوتاه‌مدتش مي‌گذشت. او از نامولد بودن اقتصاد ايران بسيار رنج مي‌برد. در حال حاضر مهم‌ترين مسئله اقتصاد ايران رونق يافتن عرصه‌هاي نامولد است، در صورتي كه توصيه اسلام بر توليد و بهبود كارآيي است. بنابراين چطور ممكن است كساني دعوي مسلماني داشته باشند، ولي در عرصه‌هاي نامولد مشغول به كسب ثروت باشند؟ همان طور كه در كتاب مشتركمان با آقاي دكتر نمازي ذكر شده است، معتقدم اقتصاد اسلامي اقتصاد اخلاق‌مدار است. اگر روح اخلاقي از اسلام و اقتصاديات آن كنار رود، پوسته‌اي خنثي و ناكارآمد باقي خواهد ماند. پايداري اخلاق به تقويت ستون‌هاي احكام و عقيده نيز كمك مي‌كند. شايد از همين منظر است كه شهيد مطهري دينداري را منوط به رعايت عدالت مي‌كند يا از آقاي جوادي آملي تعابير زنده‌تري در اين زمينه‌ها موجود است.

علم اقتصاد در چهارچوب فلسفه اخلاق خود انسان را طوري تفسير مي‌كند كه امكان قرار گرفتن اقتصاد اسلامي در كنار و در عرض آن را منتفي مي‌سازد. براي مثال بحث حداكثرسازي نفع شخصي را در نظر بگيريد. چگونه اقتصاد اسلامي مي‌تواند مبتني بر چنين پيش‌فرض‌هايي به تحليل پديده‌ها از منظري اسلامي مبادرت ورزد؟

اولاً دقت كنيد شما نيز علم اقتصاد را قابل انطباق با نئوكلاسيك‌هاي ارتدوكس مي‌دانيد و اين همان طور كه در پاسخ سؤال‌هاي قبلي اشاره كردم، اشتباه است. همه علم اقتصاد نئوكلاسيك نيست و همه نئوكلاسيك‌ها هم ارتدوكس نيستند. خواهش مي‌كنم اين خلط‌ها را ملاحظه كنيد. همه عقلانيت به كار رفته در اقتصاد ابزاري نيست. بنابراين اگرچه اسلام نيز توجه به نفع شخصي را مي‌پذيرد، ولي بر يافته‌هاي عقل ابزاري منطبق نيست. تعدادي از نهادگرايان و نئوكلاسيك‌هاي معتدل هم بر نوعي عقلانيت حد و مرزدار و محدود و نه مطلق ابزاري تأكيد دارند، اما در مورد توجه آموزه‌هاي اسلام به نفع شخصي حتماً بحث حب ذات را كه از سوي فلاسفه مسلمانان طرح شده است، ملاحظه كنيد. همچنين رويكرد غزالي را هم ببينيد.

آيا مي‌گوييد بحث‌هايي كه فلاسفه مسلمان در مورد حب ذات مطرح كرده‌اند، با بحث‌هايي كه امثال مندويل در مورد نفع شخصي طرح كرده‌اند، يكسان است؟

خير، اتفاقاً حب ذات فلاسفه مسلمان و يافته مندويل از يك مقوله نيستند. من هم چنين چيزي نمي‌گويم. چند نكته را بايد توجه كنيم. اولاً بحث و ادعاي نفع شخصي‌گرايي طرح شده حتي از سوي ارتدوكس‌ها ناظر به طبيعت انساني است و ربطي به جنبه‌هاي تجويزي ندارد. به عبارت ديگر ايشان تجويز به سودپرستي نمي‌كند، بلكه درست يا غلط مي‌گويد طبيعت انساني بر پيگيري نفع شخصي استوار است. شما بايد توجه كنيد در چهارچوب علم اقتصاد و حتي نئوكلاسيك‌هاي غيرارتدوكس نيز انديشمندان بزرگي مثل آمارتياسن قائل به تقليل انسان به نفع‌پرستي كوتاه‌مدت نيستند؛ چه رسد به اينكه معتقد به اين باشند كه پيگيري نفع شخصي بهترين سامان‌بخش عرصه عمومي است. بنابراين لزومي ندارد در اينجا كل علم اقتصاد را در هيئت ارتدوكس آن نظاره‌گر باشيم، اما لازم است به اين موضوع توجه كنيد كه حب ذات مستلزم اين است كه انسان حتي در بحث‌هاي معنوي به دنبال كمال خود باشد. از اين منظر حب ذات مورد تأكيد شريعت است و لطمه‌اي وارد نمي‌كند. به نظر من شريعت چنان مي‌آموزد كه ما نه در دام زهدگرايي افراطي بيفتيم و نه در دام سوداگرايي حاد. بلكه تركيبات مباركي در اين ميان قابل دستيابي است كه از قضا مورد تأييد شريعت و عقل انسان فعال در علم اقتصاد است.

يك دشواري اساسي بسياري از محققان آموزه‌هاي اقتصادي دين آن است كه متدولوژي بحث را خلط مي‌كنند و اين خود در نهايت آسيبي براي اقتصاد اسلامي به همراه دارد. اينكه در روايات معتبر و در گفته بزرگان دين بر نحوه طرح مسئله و دقت در تنقيح موضوع بسيار تأكيد شده، معنادار است. توصيف درست سؤال معادل نيمي از دانش قلمداد شده است (حسن السؤال نصف العلم). وانگهي در شريعت در كنار توجه به همان بحث حب ذات، يك مجموعه تربيتي عظيم از فطرت تا زندگي واقعي مطرح مي‌شود كه كارگزاران مسلمان يعني خانوارها، بنگاه‌ها و دولتي‌ها موظفند به آنها توجه و بر اساس آنها عمل كنند. در آن صورت حب ذات با يافته ماندويل و ديگران تفاوت اساسي دارد.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۱
داود سجادی
|
FINLAND
|
۱۳:۰۹ - ۱۳۹۲/۱۲/۱۲
0
0
سلام علیکم
حضرت حق تعالی با فرمایش حرم الربا ...در حقیقت چشم انداز استراتژی اقتصاد اسلامی رامشخص فرموده اند.
مدل اقتصادی باید طوری تنظیم شود تا بتدریج نرخ بهره ... کم گردد تا به حدود صفر برسد.
در هر جامعه اسلامی که این نرخ کمتر باشد ان جامعه اسلامی تر است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار