کد خبر: 633699
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۵:۵۹
«از آزادي تا پيروزي در آيينه خاطره و تحليل» در گفت‌و‌شنود با حجت‌الاسلام والمسلمين محسن دعاگو
علي احمدي فراهاني

ذكر جميل ياران دوران «صبر» كه در دهه مبارك فجر، شنواي آن بوديم، با گفت‌و‌شنود پيش‌روي پايان مي‌يابد. با اين همه حديث پايمردي اين فتيان را پاياني نيست. اميد مي‌بريم در فرصتي ديگر بار ديگر مهمان گلواژه‌هاي اين عزيزان باشيم. حجت‌الاسلام والمسلمين محسن دعاگو در اين مصاحبه، راوي وقايعي است كه در فاصله آزادي خويش تا پيروزي انقلاب اسلامي شاهد بوده است. اميد آنكه مقبول افتد.


جنابعالي ظاهراً در دوره اوجگيري انقلاب، از زندان آزاد شديد. تاريخ دقيق آزادي شما كي بود و از شب آزادي‌تان چه خاطره‌اي داريد؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. با تشكر از شما، بايد عرض كنم كه خانواده بنده قبل از آزادي من، از ماجرا مطلع شده بودند. آيت‌الله منتظري چند روز زودتر از من از زندان آزاد شد. ايشان را يكسره از زندان اوين آزاد كردند. آقاي منتظري يك جعبه شيريني خريده و به منزل ما رفته و خبر سلامتي‌ام را به خانواده‌ام داده بود. اين ديدار خانواده‌ام را خيلي خوشحال كرده بود. من شب يازدهم محرم 1357 از زندان آزاد شدم و همراه خودم يك دوره شرح نهج‌البلاغه داشتم. هيچ‌كس از آزادي‌ام مطلع نشده نبود. درمحوطه بيرون از زندان، عده‌اي براي ديدن آزاد‌شدگان، تجمع كرده بودند. درآن شرايط، حدود نيم ساعت منتظر اتومبيل بودم. آقاي حاج احمد صادق پدر ناصر صادق، همراه يكي نفر ديگر، درفضاي بيرون از زندان، منتظر آزادي فرزندش بود. آقاي صادق وقتي از آزادي پسرش مايوس شد، به من كه ملبس به لباس روحانيت بودم و در كنار خيابان منتظر اتومبيل كرايه‌اي معطل، گفت:«حاج‌آقا اسم شما چيست؟» من هم خودم را معرفي كردم. او گفت:«من پدر ناصر صادق هستم، امشب فرزندم آزاد نشده، مي‌خواهم برگردم، اگر مايل هستيد هم تشريف بياوريد خانه ما». من پسر ايشان را در بند دو زندان اوين ديده بودم و في اتلجمله او را مي‌شناختم. به هرحال درخواست ايشان قبول نكردم، منتها ايشان پافشاري كرد و حتي كتاب‌هايم را در صندوق عقب ماشين خود گذاشت، لذا با هم به منزل ايشان رفتيم. وقتي وارد منزل شديم، ايشان خيلي از امام خميني و سازمان مجاهدين خلق تعريف و تمجيد كرد و از من درباره روابط اعضاي سازمان با ساير زنداني‌ها پرسيد. من كه با اعضاي سازمان مجاهدين در داخل زندان مدت‌ها درگير بودم و قبل از زنداني شدن مواضع آنان را قبول نداشتم و عقايدشان را ماركسيستي مي‌دانستم و حتي با آقايان علما درباره عقايد انحرافي و اشكال‌هاي سازمان گفت‌وگوهايي كرده بودم. همه حقايقي را كه درباره سازمان مجاهدين خلق مي‌دانستم خيلي محترمانه برايش بازگو كردم. آقاي صادق از امام خميني تعريف مي‌كرد و از من انتظار داشت از سازمان مجاهدين خلق تعريف كنم. من كه حاضر به عقب‌نشيني از موضع خود نبودم، همچنان به صحبت بر ضد افكار سازمان ادامه دادم. آقاي صادق از ايرادهايي كه به اين سازمان وارد مي‌كردم ناراحت شد و با من بحث و گفت‌وگو كرد، ولي جوابش را دادم. آن شب خانه ايشان خوابيدم و صبح روز بعد به قم رفتم و ديگر هيچ‌وقت آقاي صادق را نديدم.

از وقايع زندگي شخصي خود در روزهاي بعد از آزادي بگوييد؛ شرايط جديد چگونه بود؟ با چه حوادثي روبه‌رو شديد؟

شب دوم آزادي‌ام از زندان برادرم، ناصر در بيمارستان فوت كرد. قضيه از اين قرار بود كه برادرم دچار ناراحتي در ناحيه گردن شد و رگ‌هاي گردنش متورم شدند. پس از بستري در بيمارستان شوروي پروفسور سميعي يكي از رگ‌هاي گردن ايشان را قطع كرد، ولي معالجات مؤثر واقع نشد. مي‌خواستم به عيادت برادرم بروم كه پدر و مادر و بقيه اعضاي فاميل گريان وارد منزلم در قم شدند و خبر فوت ناصر را به من دادند. خداوند آزادي مرا با فوت ايشان توأم كرد كه مقداري از ناراحتي اين مسئله با آزادي‌ام جبران شود، در غير اين صورت شايد اين مصيبت براي مادرم تحمل‌ناپذير بود. در مجموع خرسندي، ناراحتي، گريه و شادي با هم توأم بود. برادرم را در قبرستاني به نام بقيع دفن كرديم. با اينكه در شهر قم غريب بوديم، ولي تشييع جنازه مفصلي انجام شد. دوستان زيادي در اين مراسم شركت كردند. مرحوم حجت‌الاسلام ابوترابي يكي از افراد بسيار فعال در مراسم خاكسپاري برادرم بود.

شما پس از آزادي از زندان، مجدداً فعاليت خود را آغاز كرديد كه از جمله آنها قرائت علني اعلاميه حضرت امام(ره) در حرم حضرت معصومه(س) بود؛ از حاشيه‌هاي اين اقدام براي ما بگوييد.

قبل از اينكه حضرت امام خميني(ره) به ايران تشريف بياورند، اعلاميه‌هاي ايشان در داخل مسجد اعظم و همچنين در حرم حضرت معصومه(س) خوانده مي‌شد. نزديك دري كه به سمت خيابان ارم بود ـ‌در همان صحن بزرگ‌ـ در صحن حرم، آقاي محمدعلي انصاري بلندگو را در دست مي‌گرفت و اعلاميه‌ها را مي‌خواند. من هم يك بار اعلاميه حضرت امام را در صحن حرم خواندم، چون براي اولين بار پس از آزادي در جمع مردم سخن مي‌گفتم، وقتي شروع به خواندن آن كردم، نمي‌دانستم چگونه آن را بخوانم. آقاي انصاري كه ديد آن را معمولي مي‌خوانم به من گفت:«بلند بخوان!» بقيه آن را با لحن حماسي و بلند خواندم. البته قبل از آن اعلاميه در اختيارم نبود و متن آن را مطالعه نكرده بودم، ولي بحمدالله خوب خواندم. اعلاميه بسيار حماسي و خوبي بود كه خطاب به مردم، علما، ارتش و هشدار به حكومت شاهنشاهي نوشته شده بود.

شما در شرايط و فضايي از زندان آزاد شديد كه ترافيك گسترده‌اي از جريانات و عناصر مدعي مبارزه، در جامعه نوعي هرج و مرج و سردرگمي ايجاد كرده بودند؟ تشكل‌ها و جريان‌هاي سياسي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي هريك چه جايگاه و وزني درجامعه داشتند؟ سمت وسوي فعاليت‌هاي ايشان چگونه بود؟

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در كشور ما تشكل‌ها و جريان‌هاي سياسي مختلفي وجود داشت؛ حزب توده، جريان چپ‌گرا، جبهه ملي، نهضت آزادي و جريانات راست‌گرا فعاليت مي‌كردند. حزب توده بيشتر به چين و شوروي فكر مي‌كرد و توده‌اي‌ها آرمان‌هايشان را در جامعه‌اي كه در چين به رهبري مائو به وجود آمده بود و در اتحاد جماهير شوروي مي‌ديدند. درست در نقطه مقابل آن نهضت آزادي معتقد بود كه جريان چپ و كمونيست‌ها چون كاملاً مخالف مذهب هستند و خدا را قبول ندارند، آزادي مذهبي و آزادي را به‌طور كامل از انسان سلب مي‌كنند، بنابراين آنها با فرهنگ اسلامي فاصله بيشتري دارند. نهضت آزادي با غربي‌ها بهتر مي‌توانست كنار بيايد، چون در نظام‌هاي حاكم بر غرب اجازه فعاليت به مذهبي‌ها را مي‌دهند و پارلمان و آزادي وجود دارد، از نظر ديدگاه و تفكر آنان به غربي‌ها نزديك‌تر بودند. طيف گروه‌هاي مسلح در كشور به دو دسته تقسيم مي‌شدند: چريك‌هاي فدايي خلق كه وابسته به جريان چپ بودند و سازمان مجاهدين خلق كه در آن زمان جزو چپ‌گراها نبودند و به عنوان يك جريان مسلح اسلامي مبارزه مي‌كردند، ولي ماهيت ديدگاه‌ها و تفكراتشان ماركسيستي بود، در عين حال به خداوند و روز قيامت اعتقاد داشتند. نزديك‌هاي پيروزي انقلاب اسلامي آنها با حكومت شاهنشاهي و امريكا به توافق رسيدند تا چنانچه حكومت جديدي بر سر كار آمد، دولت در دست ملي‌گرايان قرار بگيرد و سازمان مجاهدين خلق آنان را همراهي كنند.

فدائيان اسلام از گروه‌هاي مذهبي مسلح بودند. آنها در اواخر، يعني حدود سال‌هاي 55-54 پس از شهادت نواب صفوي فعاليت بسيار كمي داشتند، البته جلسات و ارتباطاتي با هم برقرار مي‌كردند، ولي به عنوان يك جريان زنده و فعال در صحنه آن سال‌ها حاضر نبودند.

دكتر پيمان، قبل از پيروزي انقلاب اسلامي گروهي ـ‌حزب سوسياليست‌هاي خداپرست‌ـ را در ايران تشكيل داده و ارتباطات وسيعي را برقرار كرده بود. ايشان دندانپزشك بود و از خانواده‌هايي كه طرفدار نهضت بودند و به مطبش مراجعه مي‌كردند، پولي نمي‌گرفت. در آن زمان دكتر پيمان به عنوان مردي روشنفكر و مبارز معروف بود.

برخي از چهره‌ها نيز در اين فضا ظاهر شدند كه به تنهايي كار يك حزب و حتي وراي فعاليت‌هاي يك حزب را انجام مي‌دادند. از جمله اين شخصيت‌ها دكتر علي شريعتي بود. به نظر شما درآن شرايط، دكتر چه نقشي در برانگيختن فضا در جهت مخالفت با رژيم داشت؟

حضور فعال آقاي دكتر شريعتي در عرصه مبارزه با نظام شاهنشاهي يكي از مسائل مهم دوران قبل از انقلاب بود. زماني كه از مشهد متواري بودم، چند بار به سخنراني دكتر علي شريعتي در حسينيه ارشاد رفتم. موضوع يكي از سخنراني‌هايشان انتظار مظهر اعتراض و سخنراني ديگر درباره امام حسين(ع) بود. آقاي دكتر شريعتي در آن شرايط در ايجاد زمينه مناسب براي شكل‌گيري انديشه و تفكر انقلابي نسل جوان سهم بسزايي داشت. موضع‌گيري‌هاي ايشان انقلابي و سخنراني‌هايش بسيار برانگيزاننده، لحن كلامش تأثيرگذار و جملات و عباراتش سنجيده و زيبا بود. شريعتي مرد با احساس و توانايي بود كه در اوج‌گيري انقلاب و گسترش آن در ذهن جوان‌ها تأثير خوبي داشت.

آسيب‌هاي حركت دكتر شريعتي چه مواردي بودند؟دست كم چيزهايي كه براي شما محسوس بود؟

به نظر من، سه اشكال درفعاليت‌هاي دكتر شريعتي مشاهده مي‌شد. يكي اينكه گاهي وارد مباحثي مي‌شد كه تخصصي در آن نداشت، به‌خصوص در مسائل مذهبي، در بخش‌هايي كه مربوط به كار تخصصي روحانيت است و مجتهد، كارشناس و عالم ديني مي‌تواند آن را بشكافد وارد مي‌شد و چون اطلاعات كافي نداشت، مطالبي را مطرح مي‌كرد كه سبب مي‌شد موضع‌گيري شديدي بر ضد او شود. گاهي دكتر شريعتي در بررسي مسائل داخلي، بي‌سياستي به خرج مي‌داد. براي مثال در انتقاد از روحانيت مي‌توانست بگويد، چرا مبارزه نمي‌كنيد؟ چرا حركت نمي‌كنيد؟ حتي مي‌توانست از حوزه علميه انتقاد كند. ايشان قادر نبود مسائل فرعي و جزئي را موشكافانه بررسي كند و ناشيانه وارد بحث مي‌شد و حوزه و روحانيت را ضد خودش تحريك مي‌كرد.

بسياري از روحانيون سعي مي‌كردند با او درگير نشوند، ولي بعضي از روحانيون كه از جانب دكتر شريعتي تحريك شده بودند، بر ضد ايشان تلاش مي‌كردند. به نظر من دكتر شريعتي مي‌توانست با اين گروه به شكل ديگري برخورد كند كه چنين واكنشي از سوي آنان پديد نيايد.

اشكال دوم دكتر شريعتي اين بود كه محتواي سخنراني‌هايش بسيار كم بود؛ به‌طوري كه اگر دو ساعت صحبت مي‌كرد به اندازه 10 دقيقه مطلب در آن وجود داشت و بقيه آن جمله‌پردازي، تغيير و تنوع در قالب گفتاري بود. يعني اگر تمام كتاب‌هاي مرحوم دكتر شريعتي را جمع كنيد، به‌سختي يك كتاب پر مطلب به دست خواهيد آورد، بقيه آن الفاظ و عبارات گوناگون است. ايشان گاه يك مطلب را با شش يا هفت عبارت به‌طور پياپي بيان مي‌كرد، ولي كلامش بسيار جذاب و عباراتش شيوا بود.

اشكال سوم دكتر شريعتي نداشتن تعهد شايسته مانند يك انقلابي مسلمان نسبت به مسائل شرعي بود...

يعني در مقام عمل به احكام پايبندي چنداني نداشت؟

يكي از نشانه‌هاي اوليه مسلماني التزام فكري، اخلاقي و عملي به وظايف و تكاليف شرعي است، به‌گونه‌اي كه افراد مختلف نقل مي‌كردند، مرحوم دكتر علي شريعتي پايبندي عملي شايسته و در شأن يك شخصيت انقلابي نسبت به وظايف عبادي نداشت و مثل افراد سهل‌انگار عمل مي‌كرد. به عبارت ديگر آن تعبدي كه يك مسلمان به معني واقعي نسبت به تكاليف شرعي دارد، در مرحوم شريعتي نبود. به همين دليل ايشان از لحاظ معنوي و عرفاني نمي‌توانست الگويي براي نسل جوان ما باشد، ولي از نظر ايده‌هاي انقلابي ديدگاه‌هاي روشنفكرانه خوبي داشت. ايشان از جامعه‌شناسان برجسته بود و از مطالعات اسلامي فراواني بهره گرفته بود. مرحوم دكتر شريعتي يك اسلام‌شناس تحصيلكرده در دانشگاه بود و نبايد در حد دانشمندان برخوردار از تحصيلات حوزوي از او انتظار داشت.

از جمله فرازهاي مهم و شاخص دوران اوج‌گيري انقلاب، تشكيل دولت موقت بود. به نظر شما انتصاب مهندس مهدي بازرگان به نخست وزيري معلول چه بسترها و شرايطي بود؟

هنگامي كه حضرت امام به ايران تشريف آوردند، هيچ‌كس از روحانيون تجربه حكومت كردن نداشت، نه امام، نه آيت‌الله خامنه‌اي نه آقاي هاشمي رفسنجاني و نه سايرين. در اين زمان سازمان‌ها و گروه‌هاي مختلفي وجود داشتند. سازمان مجاهدين خلق ايران به دليل مبارزه با شاه و ترور مستشاران امريكايي در تهران از نفوذ اجتماعي و سياسي خوبي برخوردار بود. آنان با ورود امام به ايران با روحانيت همراهي نشان دادند و قطب سياسي مهمي در كشور بودند. نهضت آزادي جريان مذهبي جداشده‌اي از جبهه ملي بود. در رأس اين گروه آقايان مهندس مهدي بازرگان و دكتر سحابي قرار داشتند. مهندس بازرگان مرد باسوادي بود و تأليفات علمي و مذهبي خوبي داشت. در جبهه ديگر هم روحانيت و عامه مردم قرار داشتند. روحانيت و عامه مردم هيچ‌كدام در حاكميت نبودند و تجربه حكومتداري نداشتند. امام مي‌خواست حكومتي به‌طور موقت تشكيل شود تا كارها در بستري قانوني دنبال شود. انجام كارهايي چون تدوين حكومت بر اساس قانون اساسي، تشكيل مجلس خبرگان رهبري، تشكيل مجلس شوراي اسلامي، تعيين رئيس‌جمهور، دولت و امثال اينها احتياج به زمان داشت. بايد در اين فاصله به‌طور موقت دولتي بر سر كار مي‌آمد. به نظر مي‌رسد حضرت امام خميني با بررسي‌ها و مشورت‌هايي كه با بعضي از دوستان به عمل آوردند به اين نتيجه رسيدند كه مسئوليت دولت را نمي‌توانند به جبهه ملي، چريك‌هاي فدايي خلق و سازمان مجاهدين خلق ايران بسپارند. تنها جريان متشكل مذهبي كه در آن جو مطرح بود و تصور مي‌شد به دليل انگيزه‌هاي مذهبي، سابقه كار تشكيلاتي و موضع ملايم خود بتواند نقطه انتقال حكومت از نظام شاهنشاهي به حكومت اسلامي باشد نهضت آزادي بود. راه ديگري هم وجود نداشت...

در واقع به صورت يك دولت انتقالي...‌؟

بله، اين دوره انتقال بايد به طريقي سپري مي‌شد تا پس از آن هر فرد در جايگاه خود بر طبق قانون اساسي جديد قرار بگيرد. وقتي با گروه‌هايي كه وارد صحنه بودند صحبت مي‌كرديم يا كتاب‌هايشان را مي‌خوانديم، در مي‌يافتيم اينان يا گرايش به نظام اقتصادي شرق دارند يا گرايش به نظام اقتصادي غرب. همين مسئله سبب نزديكي آنها به دول شرق يا غرب شده بود. اين ناهنجاري كه در نهضت آزادي هم وجود داشت، به‌طور طبيعي مهندس بازرگان را در مقابل غرب ملايم كرده بود. مهندس بازرگان معتقد بود اگر ما در مقابل غرب نرمش نداشته باشيم، بايد در مقابل شرق سر تسليم فرود آوريم. اين تفكر به اضافه ضعف مديريت و ضعف قدرت تشخيص دقيق در مسائل سياسي و اجتماعي باعث شد يك جريان نفوذي از شرق و يك جريان نفوذي از غرب وارد دولت موقت شود. بعضي از عناصر اين دولت امريكايي و برخي از عوامل شوروي بودند. در اواخر فعاليت دولت موقت سران سازمان مجاهدين نيز به جرگه دوستان مهندس بازرگان پيوستند.

وجود اين خصيصه در دولت موقت، تا چه حد زمينه‌سازي مشكلات و معضلات بعدي در نظام جمهوري اسلامي شد؟

يكي از كودتاهايي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي صورت گرفت، از طرف شوروي سازماندهي شده بود. ناخدا افضلي عامل مستقيم شوروي بود و از طرف آنان مي‌خواست كودتاي نظامي كند، همچنين كودتاي نوژه كه از طرف امريكايي‌ها راه‌اندازي شده بود. جريان صادق قطب‌زاده و آقاي شريعتمداري به كودتاي نوژه مربوط مي‌شد. جريان شرق و غرب در صدد زمين زدن نظام و حكومت بودند و نوع تفكر مهندس بازرگان بستر را براي نفوذ خارجي‌ها فراهم مي‌كرد.

به طور مشخص نقد شما متوجه كدام يك از اعضاي دولت موقت است و چرا؟

در كابينه مهندس بازرگان، سعادتي جاسوس روس‌ها و از اعضاي سازمان مجاهدين خلق حضور داشت. عباس اميرانتظام كه از افراد مشخص كابينه وي بود براي امريكايي‌ها جاسوسي مي‌كرد. مدني به‌طور كامل وابسته به امريكا و ناخدا افضلي هم وابسته به روس‌ها بود. مدني و ناخدا افضلي هر دو از اعضاي نيروهاي مسلح كشور بودند. اين افراد سعي مي‌كردند تا حكومت ايران را به دامان امريكا يا شوروي بيندازند. يكي از بزرگ‌ترين مشكلاتي كه ما از لحاظ فرهنگي در كشور داشتيم و هم اكنون نيز كم و بيش داريم، اين است كه جريان‌ها و تشكل‌هايي كه در ايران به وجود مي‌آيند براي بقاي خودشان لازم مي‌دانند خود را وابسته به قدرتي خارجي كنند تا در جريان‌هاي داخلي از آنان حمايت كنند.

همه جريان‌هاي مبارزاتي در ايران به‌گونه‌اي به شرق يا غرب وصل شده بود، به‌جز جريان مذهبي‌اي كه به رهبري حضرت امام(ره) شكل گرفت. با اين همه وجود مردمي كه در وراي اين احزاب و تصورات آنها، چشم به دهان امام داشتند موجب شد كه حضور عده‌اي نفوذي در بدنه نظام، مشكل عمده‌اي به وجود نياورد و جمهوري اسلامي بتواند همچنان با قدرت به حركت خود ادامه دهد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار