جشنواره سی و دوم را باید بر اساس دو اتفاق تحلیل کرد. از ماه ها پیش از آغاز جشنواره گمانه زنی های حضور نام هایی بزرگ در رقابت سودای سیمرغ، هیجان زاید الوصفی در علاقمندان سینما ایجاد کرده بود و برخی چهره های معتبر نسل نخست سینمای ایران در این جشنواره حضور یابند. از طرفی پیش خبرهای مفصلی درباره ی تجمع سینماگران نامدار نسل دومی نوید بخش جشنواره ای گرم و دیدنی بود. ولی آنچه اتفاق افتاد آب سردی بود بر هیجان کم سابقه ی پیش از جشنواره؛ مخاطبانی که هنگام پخش آثار بزرگان، میانه های فیلم ناراحتی خودرا با کف زدن یا ترک کردن سالن های سینما نشان دادند. رسانه ها گویا مردد بودند که از دلسردی مخاطبان بنویسند ولی این رودربایستی رسانه واقعیت را تغییر نمی دهد.
اتفاق جشنواره ی امسال با احترام به فیلم چ حاصل هیچ کدام از بزرگان سینما نبود. طبعاً هرچه نام فیلمسازان بلندتر باشد، توقع مخاطبان بالاتر می رود. مخاطبان به کارگردان های بزرگ فرصت خطا کردن نمی دهند. این اتفاقی بود که امسال بارها دیده شد. در کنار این ماجرای ناخوشایند، ناکام ماندن سرمایه گزاری های نهادهای دولتی و خاص را باید اضافه کرد. مسئولان برخی نهادها که میلیاردها تومان پول را صرف تولید فیلم کرده بودند عمدتاً دست خالی سالن های سینمایی را ترک کردند. این همان مرثیه ی همیشگی برای مدیریت فرهنگی در کشور ماست.
در میان این ناکامی های متوالی ، یک فیلم کم هزینه و ساده، طعم جشنواره را عوض کرد. هیچ کس انتظار نداشت قصه ی آشنای یک مادر شهید در سینماهای ایران، این حجم از شعف و هیجان هنری را بیافریند. «شیار 143» فیلمی کم هزینه با تولیدی محدود است. نه نهادی دولتی روی آن سرمایه گذاری کرده و نه شرکت ها و اشخاص مولتی میلیاردر از سر ذوق هنری یا ماجراجویی برای آن دست به جیب شده اند. نام کارگردان و تهیه کنندگان آنرا هم کمتر کسی پیش از این شنیده بود. ولی «شیار 143» کاخ جشنواره را تحت الشعاع قرار داد؛ پس از اکران «شیار 143» می شد حدس زد تکلیف محبوبترین فیلم از نظر مخاطبان معلوم شده است. همان هایی که فیلم های بزرگان را در میانه رها کرده بودند، دقایق متمادی با چشم های خیس «الفت» شخصیت محبوب فیلم را تشویق کردند.