در واقع «ژنرال رابرت هايزر» درعداد چهرههايي است كه از بدو آغاز انقلاب اسلامي تاكنون، سعي كردهاند تا پاي امريكا را از مهلكهاي كه بيداري ملت ايران براي ايشان رقم زده است، به دربرند و كابوس كوتاهي دست اين دولت استعمارگر از خاك زرخيز اين كشور را بيتعبير كنند. سوگمندانه بايد اذعان نمود كه امروزه و پس از سپري شدن 35 سال از پيروزي انقلاب اسلامي، برخي در داخل كشور در پي تداوم و تكميل نقش هايزر درسال 57 برآمدهاند و تصور ميكنند با دراز كردن دست تضرع به سوي دولت امريكا ميتوانند اندكي از آنچه اين دولت استعماري بر ايران تحميل ساخته را تخفيف دهند، غافل از آنكه حكمرانان امريكايي به چيزي كمتر از بازگشت آب رفته به جوي و اعاده سلطه خويش بر ايران بزرگ و پهناور، به چيزي رضايت نخواهند داد و كوتاه آمدن عدهاي در ميان مسئولان و نخبگان ايراني را تنها حمل بر ضعف ايشان خواهند كرد. آنچه در پي ميآيد مروري است بر داستاني كه «ژنرال رابرت هايزر» براي ايران در ذهن خود تصوير كرده بود و فرجامي جز «هيچ» نيافت.
رابرت هايزر در يك نگاه
در پي اوجگيري انقلاب اسلامي در سال 1357، كشورهاي امريكا، فرانسه، آلمان غربي و انگليس در جزيره گوادلوپ گرد هم آمدند تا درباره سرنوشت شاه و آينده ايران تصميم بگيرند و نهايتاً به اين نتيجه رسيدند تا ژنرال هايزر را به ايران اعزام كنند تا ارتش ايران را مهار كند. ژنرال رابرت هايزر، معاون وقت فرمانده نيروي هوايي امريكا در اروپا بود و حضور وي به عنوان ژنرال عاليرتبه امريكايي در روزهاي اوج انقلاب اسلامي، اهميت مأموريت او را نشان ميدهد.
ژنرال رابرت هايزر در سال 1943 به خدمت ارتش امريكا درآمد و پلههاي ترقي را بهسرعت طي كرد و در جنگ كره به عنوان خلبان حضور داشت. او مدتها فرمانده ستاد استراتژيك هوايي امريكا بود و در سال 1972 سرلشكر و سه سال بعد معاون ژنـرال الكساندر هيگ، فرمانده كل نيروهاي پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) در قاره اروپا شد. وي در اين مقام بارها براي انجام مأموريتهاي ويژه به ايران سفر كرد، از جمله در سال 1978 درپي درخواست شاه از دولت امريكا، براي ايجاد يك سيستم كنترل و فرماندهي اصول عملياتي به ايران آمد. سفرهاي هايزر به ايران همواره ماهيتي نظامي و در جهت همكاري ارتش ايران با نيروهاي ناتو بود و بدين منظور بارها با شاه و فرماندهان ارشد ارتش ديدار كرد. او به عنوان يك سازماندهنده و برنامهريز از شهرت زيادي برخوردار بود و ميتوانست در موقعيتهاي خطير، تصميمات سرنوشتسازي بگيرد، اما كارآمدي او در برابر هوشمندي حضرت امام و وحدت و يكپارچگي مردم ايران كاملاً بلا اثر ماند. به نمايش گذاشته شود. هايزر در مورد تسليحات و مسائل نظامي ايران تفكر خاصي داشت و معتقد بود نبايد در فروش اسلحه به ايران و اعزام مستشاران امريكايي به اين كشور زيادهروي كرد. او بر فعاليت هيئتهاي مستشاري اعزامي به خاورميانه نظارت عالي داشت و همواره به شاه توصيه ميكرد كه در مورد برنامههاي نظامي خود تجديد نظر كند، ولي شاه نميپذيرفت.
اعزام هايزر به ايران به مثابه واپسين راهكار
اعزام هايزر به ايران در آستانه پيروزي انقلاب در واقع آخرين تلاش امريكا براي مديريت بحران در چارچوب قانون اساسي بود كه در صورت شكست، بايد با خشونت مهار ميشد. شاه كه تا كنون با كمك مشاوران خود همه راهها از قبيل سركوب و خشونت، كابينه آشتي ملي، سپردن كابينه به نظاميان و. . . را امتحان كرده و نتوانسته بود بر آتش خشم مردم آبي بيفشاند، هر روز بيش از پيش به سوي گرداب سقوط ميرفت و دامنه انقلاب گستردهتر ميشد، انقلابي كه پيكان آن مستقيماً قلب شاه و خاندان سلطنتي را نشانه رفته بود. امريكا كه در طول 30 سال با برنامههاي استعماري خود، از شاه ژاندارم منطقه ساخته و كشور را تبديل به انبار تسليحات كرده بود، درپي حوادث محرم ١٣٥٧ و شكست دولت نظامي سرلشكر ازهاري و ناتوانـي شـاه در جلب مشاركت مخالفان ميانهرو براي تشكيل يك كابينه ائتلافي به اين نتيجه رسيد كه شاه بايد كشور را ترك كند، زيرا حضور او تنها بر شدت بحران ميافزايد و امريكا براي باقي ماندن در ايران بايد راهكار ديگري بيابد و اينگونه بود كه در پي برگزاري اجلاس گوادلوپ، هايزر راهي ايران گرديد تا مأموريت خود را انجام دهد. به علت پيچيدگي و ناپايداري اوضاع ايران و اوجگيري انقلاب و افزايش قدرت فزاينده مخالفان، ذهن برنامهريز هايزر كم و بيش از تحليل وضعيت عاجز مانده بود. او ناچار بود ترتيبي اتخاذ كند كه شاه هرچه سريعتر كشور را ترك كند و در عين حال در غيبت او بايد فرماندهان وفادار به شاه را متقاعد ميكرد كه بمانند و از اقدام نسنجيده عليه دولت بختيار خودداري كنند تا نظم و آرامش دلخواه امريكا به كشور بازگردد و به زعم آنان ايران دچار حكومتي«بنيادگرا !» نگردد و اين كار سادهاي نبود.
هايزر و مواجهه با يك تضاد
اين تضاد در عين حال كه مأموريت هايزر را دشوارتر ميكرد، نشانه بارزي از ديدگاههاي متضاد سردمداران حكومت امريكا و ناتواني آنان در تحليل ماهيت انقلاب اسلامي بود. برژينسكي، مشاور امنيت ملي كارتر معتقد بود كه بايد بر مخالفان شاه نهايت خشونت را اعمال و كودتايي نظامي را اجرا كرد. در مقابل او سايروس ونس، وزيرامور خارجه معتقد به پيروي از راههاي قانوني گفت وگو و توافق با رهبران انقلاب ايران بود. هايزر تلاش ميكرد در اين ميان وجه مشتركي بيابد و بر اساس آن عمل كند.
هايزر در بدو ورود نيروهاي مسلح ايران را باانضباط ووفادار به شاه توصيف كرد و در گزارشي به واشنگتن نوشت كه ٨٥ درصد از نيروهاي مسلح از فرماندهان خود تبعيت ميكنند و براي پشتيباني از حكومت بختيار با مخالفان خواهند جنگيد. اما سوليوان معتقد بود ارتش ايران بهزودي از هم خواهد پاشيد و بختيار ناتوانتر از آن است كه بتوان روي او حساب كرد. تحليل نادرست امريكاييها به اين برميگشت كه ناآراميهاي ايران را زير سر كمونيستها ميدانستند و تصور ميكردند با دستگيري آنان غائله ختم خواهد شد و مذهبيها از بختيار حمايت خواهند كرد.
اهداف چهارگانه هايزر
يكي از نگرانيهاي عمده فرماندهان ارتش ايران تنشهاي ناشي از انتشار اخبار راديو بيبي سي لندن بود كه به نظر آنها به وخامت اوضاع كمك ميكرد. آنان از دولت امريكا انتظار داشتند از انگلستان بخواهد اين برنامهها را قطع كند و از سوي ديگر به جاي وادار ساختن شاه به ترك كشور، مانع از بازگشت امام خميني(ره) به ايران شوند. هايزر تأثير راديو بيبيسي را ناچيز برشمرد و خاطرنشان ساخت كه تذكر به دولت انگليس دخالت در سياست دولتي مستقل محسوب ميشود و امريكا دست به چنين اقدامي نخواهد زد. مأموريت هايزر در ايران مبتني بر چهار محور بود.
1. جلوگيري از اقدامات خودسرانه ارتش پس از فرار شاه؛
2. موظف ساختن ارتش به پشتيباني از دولت بختيار و در صورت لزوم كودتاي نظامي؛
3. تعيين تكليف قراردادهاي فروش سلاحهاي پيشرفته امريكا در ايران؛
4. جلوگيري از قرار گرفتن وسايل و سلاحهاي مدرن امريكا در ايستگاههاي رادار ايران در اختيار شوروي.
ورود به ايران
رابرت هايزر در 14 دي 1357، با يك هواپيماي نظامي از بروكسل بهطور مخفيانه وارد تهران شد تا بلافاصله مذاكراتش را با فرماندهان نظامي شروع كند. در آن مقطع رياست ستاد مشترك نيروهاي مسلح ايران در اختيار ارتشبد قرهباغي بود. ژنرال هايزر صراحتاً به او گفت كه امريكا ديگر از شاه حمايت نميكند و براي برقراري آرامش در كشور لازم است شاه هر چه سريعتر ايران را ترك كند. همچنين وي خاطرنشان ساخت دولتهاي اروپايي هم ديگر از شاه پشتيباني نخواهند كرد.
به گفته برژينسكي، مشاور امنيت ملي كارتر، طرح يك كودتاي نظامي در ايران در صورت شكست بختيار يكي از وظايف اصلي هايزر در تهران بوده است. اجراي اين كودتا بستگي تام به برنامهريزي دقيق و طرحي لجستيكي و از همه مهمتر اراده و عزم فرماندهان نظامي ايران داشت. هايزر مأموريت داشت ارتش را براي اجراي اين طرح آماده نگه دارد و بهمحض خروج شاه از ايران با دريافت علامت لازم از واشنگتن اين برنامه را اجرا كند. هايزر يك هفته قبل از خروج شاه از ايران به واشنگتن گزارش داد احتمال خروج فرماندهان ارشد ارتش به همراه شاه يا به دنبال او وجود دارد و ارتش با از دست دادن كادر اصلي خود از هم خواهد پاشيد. هايزر در گزارشهاي خود مكرراً افزايش نگراني و اضطراب در ميان فرماندهان ارتش در صورت ورود امام خميني به ايران را تأكيد كرده بود. هايزر روي رابطه كاري و عاطفي عميقي كه با برخي از فرماندهان ارتش از جمله سپهبد ربيعي، فرماندهي نيروي هوايي، ارتشبد توفانيان، معاون وزير جنگ و مسئول كل خريدهاي نظامي و چند تن ديگر برقرار كرده بود، حساب ميكرد، اما خروج شاه از كشور براي درباريان و نظاميان پيام مشخصي داشت و بهشدت روحيه آنان را تضعيف كرد. قرهباغي به هايزر گفته بود با خروج شاه او نخواهد توانست انسجام ارتش را حفظ كند و او نيز از كشور خارج خواهد شد. ارتشبد توفانيان نيز در ملاقاتي به هايزر اظهار كرده بود: اگر امام خميني به كشور بازگردد، كار همه آنها تمام است و هيچ راهي براي زنده ماندن وجود ندارد و بايد كشور را ترك كرد.
او خطاب به شاه هم گفته بود: من هيچ وظيفه ميهنياي ندارم، يك عمر اعليحضرت را فرمانده كل قوا دانستهام و حالا اگر ايشان بروند، من هم در اين مملكت نميمانم و ميروم.
هايزر و سوليوان، مكمل يكديگر
ويليام سوليوان، سفير امريكا در ايران با توجه به رويدادهاي ايران ميدانست دولت بختيار توان ايستادگي در برابر امواج خروشان انقلاب اسلامي را ندارد و در گزارشي نوشت بختيار از نظر او دونكيشوتي بيش نيست و نميداند پس از بازگشت آيتالله خميني به ايران سيل انقلاب او و دولتش را خواهد برد، اما بهرغم اين گزارش دولت امريكا همچنان قصد داشت از بختيار حمايت كند.
سوليوان معتقد بود بهترين راه براي حفظ منافع درازمدت امريكا در ايران آن است كه به درون بافت نيروهاي مخالف رژيم پهلوي نفوذ و با آنان رابطه برقرار كند تا در هنگام سقوط قريبالوقوع و حتمي رژيم شاه كمترين صدمه به موقعيت امريكا در ايران بخورد. بديهي است اگر هايزر ميتوانست با كمك ارتش در ايران كودتا كند، حكومت بختيار بر سر كار ميماند و با كمك ارتش بر تظاهرات و اعتصابات غلبه و حاكميت از دست رفته را بار ديگر احيا ميكرد، اما اگر برنامه هايزر به نتيجه نميرسيد، سوليوان ايجاد ارتباط با دولت جديد را بهترين راه براي دستيابي مجدد به منافع امريكا در ايران ميدانست.
هايزر نخستين گام را گرد آوردن فرماندهان عاليرتبه ارتش و تشكيل شورايي مركب از رياست ستاد ارتش و فرماندهان نيروهاي سهگانه ميداند تا در پي آن ابتدا حمايت ارتش از بختيار را پس از خروج شاه جلب كند تا سپس بهمنظور تثبيت حاكميت و دولت بختيار، شكستن اعتصابها و در دست گرفتن مراكز حساس اقتصادي و صنعتي وارد عمل شود، مسائل و مشكلات ارتش از جمله كمبود سوخت را برطرف سازد، وظايف نيروهاي سهگانه براي مقابله با انقلاب و آمادگي براي كودتا را تعيين كند و سپس اقدامات لازم تبليغاتي و رواني براي سپردن رهبري به يك افسر امريكايي را فراهم آورد.
در سوداي كشتار بزرگ
قرار بود در صورت ضرورت، برخورد خشن نظامي و كشتار بزرگي نيز در دستور كار قرار گيرد. هارولد براون، وزير دفاع امريكا از هايزر خواسته بود در چنين شرايطي برآورد دقيقي از ميزان كشتار بدهد و هايزر در پاسخ گفته بود هر چند فدا كردن جان انسانها تصميم بسيار دشواري است، ولي براي جان يك ميليون انسان شايد بهتر باشد 10 هزار تن قرباني شوند.گري سيك، مسئول امور ايران در شوراي امنيت ملي امريكا گزارش داده بود توانايي ارتش براي كودتا و اداره كشور چندان قابل اعتماد نيست و تزلزل زيادي در بين سران ارتش به چشم ميخورد. در اين ميان زاهدي هم انجام كودتا را تأييد ميكرد، اما چون از طرفداران شاه محسوب ميشد، نميشد چندان به حرفهاي وي اعتماد كرد.
شايان ذكر است هايزر طي اقامت سي و چند روزه خود در ايران فقط يك بار با شاه ملاقات كرد و آن هم براي تعيين روز و ساعت خروج شاه از ايران بود! با ورود امام خميني به ايران و استقبال بينظير مردم از ايشان تمام مخالفان انقلاب از جمله امريكاييها به اين نتيجه رسيدند مقاومت در برابر اين سيل خروشان ممكن نيست. بديهي است اگر امام به هر دليلي به اقامت خود در پاريس ادامه ميدادند و به كشور بازنميگشتند، هايزر تا به ثمر رساندن نقشههايش از ايران نميرفت، اما با ورود امام او چارهاي جز ترك ايران نداشت، هر چند نهايت تلاشش را كرد تا مقامات كاخ سفيد را متقاعد سازد كه هر كاري را كه لازم بود انجام داده است و بيش از اين نميشد كاري كرد. او مسئوليت شكست را به دوش فرماندهان ارتش ايران ميانداخت كه بهزعم او با وجود فراهم بودن تمام زمينهها جرئت و قدرت لازم براي اقدام نهايي را نداشتند. او قرهباغي را براي انجام كودتا فرد ضعيفي ارزيابي كرده بود، اما در ميان فرماندهان ارتش برخي را قادر به انجام كودتا ميدانست.
ورود امام به ايران، پايان كار هايزر!
از اظهارات سوليوان برميآيد هايزر بهرغم همه اين ادعاها پس از ورود امام اميدي به موفقيت طرحهايش نداشت و ميخواست هرچه زودتر از ايران برود. گفتههاي هايزر از روز ورود حركت امام به ايران و برنامهاي كه درتعقيب مرحله به مرحله ايشان داشته است، اهميت واقعه ورود امام به ايران را از منظر وي نمايان ميسازد: «هليكوپتر عازم محل اقامت [امام] خميني شد. اما ناگهان [امام] خميني دستور داد كه هليكوپتر به سمت بيمارستان (هزار تختخوابي) تهران برود. خلبان، مسئله را با بيسيم اطلاع داد. اما زماني خبر به ما رسيد كه آنها به بيمارستان رسيده بودند... كوشيديم از طريق تلفن يا بيسيم با خلبان تماس برقرار كنيم، اما موفق نشديم. ربيعي از كوره در رفته بود زيرا هليكوپتر، هليكوپتر او بود و خلبان، ازخلبانان [تحت فرمان] او. ربيعي خود را مسئول عدم اجراي موفقيتآميز مأموريت ميدانست. خبر رسيد كه هليكوپتر نزديك شده و آيتالله و مشاورش سوار آن شده و رفتهاند. ظاهراً ترتيب كار از قبل داده شده بود. برنامهريزي و اقدامات امنيتي بايد به خوبي صورت گرفته باشد، زيرا در اطراف محل، هيچ فردي ديده نشده بود، فقط يك اتومبيل و يك راننده در آنجا حضور داشتند. گروه تقريباً دچار وحشت شده بود و ما اصلاً نميدانستيم كه بعداً چه خواهد شد. . . تحقيقات را شروع كرديم كه ببينيم آيا او دوستان قديمي دارد كه پيش آنها برود و آيا مخفيگاهي دارد، اما نتوانستيم اطلاعي به دست آوريم. مرغ از قفس پريده بود!! مردم حالا در حال متفرق شدن بودند و هنوز همه چيز آرام بود. درست تا هنگام تغيير برنامه از سوي [امام] خميني همه چيز طبق برنامه پيش رفته بود، اما گروه در نگراني عميق به سر ميبرد. اينك مطمئن بودند كه عمر سلطنت شاه واقعاً به سر آمده است! ايرانيان [منظور: ژنرالهاي عضو گروه كودتاي هايزر است] مشوّش شده بودند و حرفهاي خودشان را هم قبول نداشتند. دلواپس بودم كه بدانم «اريك فون ماربود براي مقابله با چنين بنبستي چه طرحي در ذهن دارد.»
پس از رويداد ورود امام به ايران سوليوان هم ديگر حضور هايزر در تهران را مثمرثمر نميدانست، اما كاخ سفيد هنوز معتقد بود حضور وي در تهران ضرورت دارد. سرانجام هايزر و فونماربود با كسب موافقت واشنگتن، مخفيانه از تهران خارج شدند. با اين همه بقاياي ارتش با الهام از تعليمات هايزر در صدر بر آوردن آرزوي او در كودتا و كشتار بزرگ بودند كه اعلاميه يك سطر و نيمي امام خميني در ساعت 5/4 بعد از ظهر 21 بهمن ماه نقشه آنان را نقش بر آب كرد و پيروزي بزرگ انقلاب اسلامي را محقق ساخت