همين كه از شدت خميازه و كسلكنندگي مخاطب را به نقطهاي برسانند كه بيخيال همه چيز بشود، كارگردان را با فيلمش تنها بگذارد و سالن سينما را به مقصد محل پذيرايي ترك كند. با اين همه بيانصافي است كه اين فيلم را در حد ساير فيلمهاي اول جشنواره امسال قرار دهيم كه هيچ حرفي براي گفتن و چيزي براي ارائه ندارند، حتي درونمايه محتوايي فيلم، تأمل برانگيز و ارزشمند است. «فردا» حاصل سه روايت منفصل است. سه روايت درباره زندگي و نزديك بودن مرگ. روايت مادري كه فرزندش را شش سال پيش از دست داده و نميتواند آن را باور كند، جواني كه هنگام فرار از كشور دوستش را به قتل رسانده و مردي كه در جنگل گم شده است و توسط يك مرد به قتل ميرسد.
فيلم اول مهدي پاكدل كارگرداني قابل قبولي دارد. مشكل اصلي اما شايد اينجا باشد كه اين روايتها تنها يك نقطه تقاطع دارند. با اينكه اين نقطه اتصال در سكانس آغازين فيلم نشان داده ميشود، گرهگشايي آن براي مخاطب و علت ارتباط اين سه داستان با همديگر بسيار دير اتفاق ميافتد. علاوه بر آن تداخل رؤيا و واقعيت در هر سه اپيزود به سردرگمي مخاطب افزوده و همه اينها علت چيزي است كه در آغاز اين نوشته گفتيم.
سازنده «فردا» به رغم اينكه به جاي يك داستان، سه داستان با موضوع يكسان در اختيار داشته ميتوانست از ظرفيت هر يك از اين سه داستان به تنهايي استفاده كرده و مخاطب را كاملاً جذب كند. چنين فرايندي اتفاقاً پيشينه موفق سينمايي دارد كه با نشانههايي بيشتر از يك نقطه تقاطع، اپيزودها را به يكديگر متصل ميكند. اين يعني استفاده از ظرفيت سه برابري در گرهگشايي، بازيگرداني و خلق درام تا در نهايت جذب مخاطب را سه برابر كند اما متأسفانه اين فرايند برعكس شده و علت بيشتر به ضعف فيلمنامه بازميگردد. تفاوت اصلي «فردا» با بقيه فيلمهاي كسلكننده جشنواره اين است كه نميخواهد به ضرب و زورهاي فني و تصويربرداري با اينسرتها و ديالوگهاي طولاني داستان لاغري را تا پايان پيش ببرد بلكه خط داستاني جذابي دارد كه درست باز نشده و ميتوانست با پرداخت دقيقتر جزئيات به فيلمي بسيار تأثيرگذارتر تبديل شود. با همه اين اوصاف به نظر ميرسد اين فيلم تجربه موفقي براي كار اول كارگردان باشد و اميدواري را براي ديدن فيلمهاي بعدي او بيشتر ميكند اما بعيد است در جذب مخاطب عمومي بتواند به توفيق قابل توجهي دست يابد.