بيتعارف بايد بگوييم «چ» يك فيلم استاندارد است. آن هم فراتر از استانداردهاي روز سينماي ايران. اين همان سينمايي است كه مدتهاست دلمان برايش تنگ شده و در جشنواره فجر امسال تنگتر از گذشته، اما انگار اين فيلم قرار است نقطه گريزي از اين سينماي افسرده باشد. فيلم درست در همان دستهاي قرار ميگيرد كه حتماً بايد در سينما ديده شود وگرنه مخاطب بخش زيادي از لذت تماشاي آن را از دست خواهد داد. بيشك «چ» در اكثر رشتهها كانديداي سيمرغ جشنواره فجر خواهد شد و اگر اتفاق خاصي رخ ندهد، تعدادي از آنها را از آن خود خواهد كرد. در اين مسير نه فقط سوژهاي به بزرگي نام «چمران» و اداي دين به شهيدي مثل اصغر وصالي، ساير مدافعان پاوه و قصه پرفراز و نشيب مردم آن ديار، كه ابعاد فني نقش جدي دارد. اما واقعاً سطح بسيار بالاي فني فيلم از كجا سرچشمه ميگيرد؟ بيشك جواب اين سؤال در ويژگيهاي سينماي حاتميكياست سينمايي كه در عين توجه دقيق به همه ابعاد ساخت يك فيلم مخاطب عمومي را هم در نظر ميگيرد.
او با اين فيلم بيش از هر چيز نشان ميدهد كه براي ساخت آثاري كه بتواند در همه سطوح درجه يك باشد در ايران چيزي كم نداريم. نه نياز به خرج هزينههاي نجومي براي دعوت از فلان عوامل خارجي داريم و نه حتي نيازي هست پايمان را براي كاري از مرزهاي كشورمان بيرون بگذاريم. اتفاقا حاتميكيا فيلمش را در همين كشور و با ظرفيتهاي همين سينما و تكيه به جوانها ساخته و به آن افتخار ميكند. نه اينكه بخواهد براي فيلمسازي روي دلار و يوروهاي فلان سفارت خانه و فلان جشنواره و حتي دفتر فلان مرجع حساب كند، يا مثلاً براي افه هم كه شده كه توي تيراژ فيلمش اسمهاي خارجي جلوي صدا، موسيقي، جلوههاي ويژه و... نقش ببندد. جالب اينكه كمتر كسي چنين دليلي براي ديدن چنين فيلمهايي حاضر ميشود پولي خرج بليت كند اما اكران هر فيلم حاتميكيا به نماد آشتي دوباره مردم و سينما تبديل ميشود!
ويژگي ديگر حاتميكيا صبر است. صبر به معناي واقعي كلمه. او براي ديده شدن هيچ كدام از آثارش نه عجله ميكند، نه جنجال. او صبر ميكند و در سكوت و با حوصله همه تمركز خود را صرف بهترشدن فيلمي ميكند كه ساخته است. چراكه سينماي حاتميكيا سينمايي يقين است نه ترديد و عصبانيت. رد اين يقين از خروش انقلابي اصغر وصالي تا تكاپوهاي آرام چمران، حضور تيمسار فلاحي و حتي ياد امام خميني(ره) در فيلم جريان دارد. رمز ماندگار شدن فيلمها و تاريخي شدن سكانسهاي آثار او هم در همين حوصله برخاسته از يقين است. يكي از اين سكانسها را اين بار ميتوانيم در صحنه سقوط بالگرد نيروي هوايي ببينيم كه شاهكاري در حد رشادت همان خلبانهاي شهيد هوانيروز است. كاش كارگردانهاي جواني كه امسال در آثارشان شاهد گرته برداريهاي ناشيانه از سينماي منتقد پسند و اسكار دوست اصغر فرهادي هستيم قدري به اين سينما هم نگاه كنند. نه نميخواهيم توصيه به الگوبرداري كنيم، لطفاً فقط نگاه كنند! نگاه كنند كه براي ساخت يك فيلم قصه لازم است، ريتم اهميت دارد و نميتوان با به هم چسباندن يك سري تصاوير كه در آن چند بازيگر هم حضور دارند، فيلم سينمايي ساخت!
هرچند حاتميكيا از اين تعبير خوشش نميآيد اما ما هم نميتوانيم براي اين حضور با شكوه او در سينما تعبير «بازگشت» را به كار نبريم. همانطور كه نميتوانيم كتمان كنيم اين همان حاتميكيايي است كه مدتهاست دلمان براي فيلمهايش تنگ شده و «چ» نشان داد اين دلتنگي بيدليل نبوده است. «چ» يك فيلم بزرگ است، نه از لحاظ آنچه فرنگيها به آن بيگ پروداكشن ميگويند. فيلمي بزرگ از لحاظ شخصيت، فيلمي كه بزرگي قامتش همانند سربازان خميني است كه مظلوميتشان تا هميشه در قلب تاريخ خواهد ماند. كيست كه نداند روايت قصه مردان بزرگ، كار بزرگان است.