جنابعالي به عنوان يكي از هفت عضو شوراي مركزي كميته استقبال از حضرت امام(ره) بودهايد. در خصوص چگونگي تشكيل و برنامه اين كميته توضيح بدهيد.
بسماللهالرحمنالرحيم. با طلب رضوان الهي براي حضرت امام(ره) و شهداي انقلاب اسلامي، وقتي از راهپيمايي 28 ماه صفر سال 1357 همراه شهيد صادق اسلامي بازميگشتم، بحث شد براي ايجاد هيجان در ميان مردم و تداوم راهپيماييها بايد به موضوع جديدي فكر كرد تا تعداد بيشتري از مردم به صحنه مبارزات بيايند. حدود سحر همان شب شهيد اسلامي به بنده تلفن كرد و گفت: «آيتالله مطهري خواسته است بعد از نماز صبح براي شركت در جلسهاي در منزل ايشان باشيم.»
آيتالله مطهري به چه منظور شما را به اين جلسه دعوت كرد؟
از طرف حضرت امام(ره) به آيتالله شهيد مطهري اطلاع داده بودند كه قرار است امام(ره) به ايران بيايند، براي بحث پيرامون اين موضوع به منزل آيتالله مطهري رفتيم.
به جز شما چه كساني در آن جلسه حضور داشتند؟
شهيد اسلامي، شهيد كچويي، آقاي شفيق و چند نفر ديگر.
چه بحثهايي در اين جلسه مطرح شد؟
شهيد مطهري در جلسه با اشاره به تصميم تشريففرمايي حضرت امام(ره) به ايران گفت: «براي استقبال از ايشان بايد كميتهاي مستقل از تشكل مخفي اسلامي كه ادارهكننده جريانات سالهاي 56 و 57 بود، تشكيل شود.»
تشكل مخفي اسلامي چه گروهي بود و در آن سالها چه وظيفهاي داشت؟
بعد از آشكار شدن انحراف سازمان منافقين و از هم پاشيدن اعتبار عمومي آنها، آيتالله شهيد مطهري در شهر نجف در منزل خدمت حضرت امام(ره) رسيدند و مدتي آنجا بودند و پس از بازگشت از نجف در ارديبهشت ماه سال 1356 دستور حضرت امام(ره) را كه فرموده بودند: «در ايران ريشه شجره خبيثه پهلوي از خاك بيرون است، بايد همت كنيد براي هميشه اين ريشه را از خاك ميهن اسلامي به دور اندازيد»، ابلاغ كردند. بنابراين سازماندهي و تشكل نيروهاي مبارز مسلمان به شكل جديد از همان زمان شروع شد. البته قبل از آن در مؤتلفه اسلامي، جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين حوزه علميه قم جلساتي وجود داشت. به همين خاطر براي تشكيل گروهي كه مد نظر حضرت امام(ره) بود، مشكل زيادي وجود نداشت. تشكل مخفي اسلامي از سه تشكل مؤتلفه اسلامي، روحانيت مبارز و مدرسين حوزه علميه قم در سال 1356 پايهگذاري شد. البته بنده در آن زمان در زندان طاغوت بودم كه به محض خارج شدن از زندان در نيمه دوم سال 1356 به اين تشكل پيوستم.
چه مدت و كجا در زندان بوديد؟
در اين دوره حدود سه سال در زندان اوين تهران بودم.
چه كساني بر اين تشكل جديد نظارت ميكردند؟
تشكل مخفي اسلامي زير اشراف و نظر آيتالله شهيد بهشتي، آيتالله شهيد مطهري، حجتالاسلام والمسلمين شهيد باهنر، مقام معظم رهبري، آقاي هاشمي رفسنجاني و برخي ديگر اداره ميشد.
فعاليت عمده اين تشكيلات چه بود و اعضاي شوراي مركزي آن چه كساني بودند؟
پس از شكلگيري اين تشكيلات كه در واقع پاكسازي نيروهاي مبارز و انقلابي واقعي از نيروهاي التقاطي بود، شوراي مركزي آن با حضور شهيد بهشتي، شهيد مطهري، شهيد باهنر، آقاي هاشمي رفسنجاني ـكه آن زمان در زندان بودـ، مقام معظم رهبري ـكه در آن ايام در مشهد تشريف داشتندـ، شهيد رباني املشي، شهيد عراقي، شهيد كچويي، شهيد اسلامي، شهيد درخشان، آقاي محسن لباني، مرحوم علياكبر پوراستاد، آقاي دكتر عباس شيباني، مرحوم آقاي عسگراولادي، شهيد حسن اجارهدار، شهيد جواد ملكي و بنده به وجود آمد. اين تشكيلات جريانات سالهاي 56 و 57 را اداره ميكرد و بيش از 60 هزار نيرو براي انتظامات ورود حضرت امام(ره) به ميهن اسلامي را سازماندهي كرد. تداركات و اجراي برنامههاي مختلف تبليغاتي و مبارزاتي با شيوه جديد از ديگر فعاليتهاي اين تشكل است.
كمي از بحث چگونگي تشكيل كميته استقبال دور شديم. در اين خصوص بيشتر توضيح بفرماييد.
بله، آن روز صبح آيتالله شهيد مطهري نظر دادند علاوه بر اين تشكيلات مخفي، بايد يك كميته استقبال تشكيل شود كه هدايت و الهام را از تشكل مخفي بگيرد، ولي به صورت يك تشكيلات مستقل كار كند و بتواند تمام نيروها را براي استقبال از امام(ره) بسيج كند. بنابراين كميته استقبال از حضرت امام(ره) در منزل آيتالله شهيد مطهري شكل گرفت و در خصوص محل استقرار حضرت امام(ره) بحث شد كه آيتالله شهيد مطهري گفت: «نظر امام(ره) اين است كه اين محل از حدود مركز شهر به پايين باشد، منزل شخصي و امكنه مربوط به دستگاههاي دولتي نباشد.» آقاي شفيق مدرسه رفاه را كه پايهگذاري آن توسط برادران مؤتلفه اسلامي بود، پيشنهاد كرد. همچنين قرار شد مدرسه علوي به عنوان محل دوم در نظر گرفته شود. بنابراين مقرر شد شهيد مطهري و آقاي شفيق و يكي دو تن ديگر از دوستان براي بررسي از اين دو محل بازديد كنند كه پس از بازديد مدرسه رفاه و علوي براي استقرار امام(ره) پذيرفته شد. براي تدارك اين كميته بحث شد چه كساني بايد باشند كه در اين خصوص جلسهاي نيز در منزل آقاي حاجحسن لباني در خيابان ايران برگزار شد. البته روز قبل از برپايي اين جلسه نيز در منزل آيتالله شهيد بهشتي با حضور شهيد اسلامي، شهيد محلاتي، شهيد حسن اجارهدار و بنده در خصوص اين موضوع صحبت شد. آيتالله شهيد بهشتي معتقد بودند بايد در كميته استقبال از حضرت امام(ره) تمام نيروها حضور داشته باشند و به ما گفتند بايد به جلسهاي كه در منزل آقاي تهرانچي برپاست و نيروهاي مليگرا و نهضت آزادي و ساير گروهها حضور دارند برويم و آنها را نيز براي كميته استقبال به كار بگيريم. شهيد اسلامي مخالفت كرد و گفت: «آقاي بهشتي! اين گروهها در مبارزات انقلابي نبوده و هيچوقت ما را همراهي نكرده و همواره براي حفظ موقعيت و ترويج افكارشان تلاش كردهاند. در حال حاضر كه حضرت امام(ره) به ايران بازميگردند آنها ميخواهند فرصتطلبانه كارها را در دست بگيرند و نگذارند كار به صورت مطلوب انجام شود. ما به برخي از اين افراد مشكوك هستيم و اعتماد لازم را نداريم.» آقاي بهشتي در پاسخ به شهيد اسلامي گفتند: «اين مطالب درست است، ولي هم اكنون نظر حضرت امام(ره) اين است كه همه بايد با هم حركت كنيم و بنده فكر ميكنم شما بايد برويد و با آنها همكاري كنيد، ولي مواظب حركات آنها نيز باشيد.»
شهيد حسن اجارهدار در ادامه به شهيد بهشتي گفت: «آقاي بهشتي اين افراد موش مياندازند درآش و ميگويند حاجي انا شريك! ما چه نيازي به موش اين افراد داريم كه محتواي ديگ را هم فاسد ميكنند؟» بنده نيز گفتم: «آقاي بهشتي! اي كاش اين افراد فقط بگويند حاجي انا شريك، اين افراد موش مياندازند درآش و آش را از حيز انتفاع خارج ميكنند و آن وقت هم ميگويند حاجي انا شريك.» شهيد بهشتي خنديدند و گفتند: «هم اكنون در اين مرحله از انقلاب وظيفه همه ما با هم بودن است و نبايد يك گروه جدا از ديگران حركت كند.» بنابراين قرار شد بنده و شهيد محلاتي براي گفتگو به منزل آقاي تهرانچي برويم.
در منزل آقاي تهرانچي چه مباحثي مطرح شد؟
در آنجا تقريباً همه آقايان نهضت آزادي حضور داشتند، پس از بحث و گفتگو قرار شد به عنوان كميته تبليغات با آقاي توسلي، آقاي توكليبينا و يكي دو نفر ديگر از آقايان كار كنيم. البته اين همكاري فقط از باب ايجاد وحدت و در ظاهر بود، چون عمده فعاليتها را در كميته استقبال خودمان انجام ميداديم.
اعضاي اصلي كميته استقبال كه شهيد مطهري بر آن نظارت داشتند، چه كساني بودند؟
از هفت عضو شوراي مركزي كميته استقبال چهار نفر از جامعه روحانيت و مؤتلفه اسلامي بودند. شهيد مطهري به عنوان رئيس شورا، شهيد مفتح، شهيد محلاتي و بنده بوديم. يك نفر هم از جبهه ملي در اين شوراي مركزي حضور داشت و مابقي نيز از ساير گروهها به صورت عليالبدل بودند. اين كميته بهرغم كمبود امكانات و عدم دسترسي به منابع دولتي و حكومتي مراسم استقبال از حضرت امام(ره) را به بهترين نحو برگزار كرد.
بهترين خاطرهاي كه از آن روزها و به ويژه روز ورود حضرت امام(ره) به ياد داريد، كدام است؟
لحظه ورود ايشان زيباترين لحظه عمر و بهترين خاطره من است. تصور كنيد انسان سالها با نام، ياد و هدايت فردي الهي كه به او عشق ميورزد، با طاغوت و استكبار سخت مبارزه كند، حال ببينيد لحظه ديدار چقدر شيرين و گواراست.
در كميته استقبال از حضرت امام(ره) چه مسئوليتي داشتيد؟
بنده بنا به نظر آيتالله شهيد مطهري مسئول برگزاري مراسم مربوط به حضور حضرت امام(ره) در بهشت زهرا شدم و اين امر با توجه به باز بودن فضا وموج عظيم جمعيت كار بسيار دشواري بود كه بحمدالله با موفقيت انجام شد.
از نقش آفريني و رفتارهاي استاد شهيد مطهري در كميته استقبال چه خاطراتي داريد؟
شب قبل از ورود امام(ره) شهيد مطهري، بنده و عدهاي از دوستان ديگر از صبح مشغول انجام كارها در مدرسه رفاه بوديم. ساعت كه به دو نيمه شب رسيد، بنده از شدت خستگي رفتم استراحت كنم، زيرا بايد ساعت چهار صبح نيز آماده انجام ساير كارها ميشدم. رفتم بخوابم كه ديدم آيتالله شهيد مطهري كه با آن سن بالا از صبح همراه ما فعاليت كرده بود، در حال اقامه نماز شب آن هم با سوز و توجه كامل است. ايشان در چنين شب پرحادثهاي چنان با خدا راز و نياز ميكرد كه گويي اصلاً كاري نكرده بود و خسته نبود. بعد هم ساعت چهار صبح پس از اقامه نماز براي استقبال از حضرت امام(ره) به فرودگاه مهرآباد رفتند.
پس در آن روز باهم به فرودگاه نرفتيد و ايشان به تنهايي به سالن فرودگاه مهرآباد رفتند؟
بله، من به بهشتزهرا رفتم و ايشان به فرودگاه رفت. وارد محوطه كه شدم ديدم جاي خبرنگارها، تلويزيون و همه چيز مشخص شده است. البته ما از قبل پيشبيني كرده بوديم كه اگر برق بهشتزهرا قطع شود، بتوانيم سريع رفع نقص كنيم، براي همين سه ژنراتور برق قوي تهيه كرديم. عدهاي از بچههاي مخلص و كاربلد هم سه خط سيم برق كشيده بودند كه در صورت قطع شدن يكي، بلافاصله از سيم ديگر برق بگيرند و هيچ اخلالي پيش نيايد.
آقاي صباغيان در جايي ادعا كرده بود كه آقاي مطهري ميگفت امام(ره) را بايد با ماشين ضد گلوله به بهشتزهرا آورد، اما آقاي رفيقدوست كوتاهي كرد و امام(ره) را با ماشين عادي آورد. خبر ندارد كه درست است ظاهر ماشين عادي بود!
ايشان از تمام ماجرا خبر ندارد! آقاي رفيقدوست باهوشتر از اين حرفهاست و خودش شيشههاي ماشين را ضد گلوله كرد. ما كه حكومت دستمان نبود كه ماشين ضد گلوله داشته باشيم، ولي اين كار را ميتوانستيم بكنيم كه كرديم. هيچ انسان عاقلي وقتي گنجي را در اختيار دارد، آن هم گنجي كه فقط مال خودش نيست، بلكه به يك ملت تعلق دارد، بياحتياطي نميكند. گروهي كه عهدهدار حفاظت از امام(ره) شد و توانست 65 هزار نفر را سازماندهي كند، طوري كه حتي يك نفوذي هم در آن نباشد، آن قدرها عقلش ميرسيد كه نبايد امام(ره) را با ماشين معمولي اين طرف و آن طرف ببرد. حتي اين پيشبيني را هم كرده بوديم كه احتمال دارد خود عناصر رژيم دست به دزدي و ارعاب مردم بزنند و به همين دليل تمهيدات لازم را انديشيده بوديم. اتفاقاً قرار بود آقايان تهرانچي و صباغيان موقعي كه ميخواستم امام(ره) را به اقامتگاهشان ببرم با بيسيم اطلاع بدهند كه كدام مسير امن است و چون كسي نبايد اين را ميدانست مسئوليت آخرين تصميمگيري هم به عهده آنها قرار گرفت.
گروهها و افراد مليگرا كه عضو ستاد استقبال شده بودند، تا كجاي مراسم نقشآفرين بودند؟
آنها در فرودگاه ميخواستند سوار ماشين امام(ره) شوند كه امام(ره) اجازه ندادند، در نتيجه آنها هم ناراحت شدند و تماس نگرفتند و امام(ره) و مراسم را رها كردند و رفتند! چندين بار به بيسيمچيهاي شركت مخابرات كه بيسيمها را در اختيار ما قرار داده بودند زنگ زدم كه بالاخره تكليفم چيست و بايد از كدام طرف بروم، ولي جوابي نيامد. در بهشتزهرا هم تمام مدت پشت سر امام(ره) ايستاده بودم كه بهمحض اينكه حرفهاي ايشان تمام شد، ايشان را به اقامتگاهشان ببرم، ولي هيچ خبري از آقايان نشد. بالاخره آقاي ناطق نوري عهدهدار بردن امام(ره) شد.
آقاي مطهري كه در فرودگاه در كنار امام(ره) بودند، چطور زودتر از ايشان به بهشتزهرا رسيدند؟
آقاي مطهري مسئوليتي در فرودگاه نداشتند، به همين دليل توانستند خود را از خيابانهاي خلوت به بهشتزهرا برسانند. در بهشتزهرا سه چادر گذاشته بوديم كه افراد را بازرسي ميكردند. ديديم عدهاي با پلاكارد سازمان مجاهدين آمدهاند و نميگذارند كسي آنها را بازرسي كند، در حالي كه اتفاقاً اينها كساني بودند كه احتمال مسلح بودنشان ميرفت و بايد حتماً بازرسي ميشدند. آقاي مطهري هنوز نرسيده بودند. ديدم اينها دارند شلوغ ميكنند. رفتم جلو كه ببينم چه خبر است كه ديدم مادر رضاييها با عصبانيت فرياد ميزند:«اين چه وضعي است؟ ميخواهند مرا بگردند.» گفتم:«خب! بگردند. همه را ميگردند. اجازه بدهيد كارمان را بكنيم.» گفت:«پس ما ميرويم.» گفتم:«به سلامت! چه شده است كه شما نورچشمي شدهايد؟ ما شهيد ويژه نداريم.» وقتي ديد محكم روي حرفم ايستادهام، اجازه داد همهشان را بازرسي كنند. بعد هم پلاكاردهايشان را گرفتيم و اجازه نداديم با خودشان ببرند. آنها هم گفتند ما هر جور شده است پلاكاردهايمان را پس ميگيريم. با يكي از دوستان مشورت كردم و او گفت:«پس بده و غائله را بخوابان.» آنها به طرف جايگاه رفتند، ولي تيم حفاظت مانع شد و گفت به جايي بروند كه براي خانوادههاي شهدا در نظر گرفته شده است. باز مادر رضاييها آمد و ادعا كرد شهداي ما ويژه هستند. گفتم شهيد ويژه و غير ويژه نداريم. يا به جايگاه خانواده شهدا برويد يا اجازه نداريد بمانيد. گفت ميخواهم خير مقدم بگويم. گفتم شما بيا جلو. گفت بدون بقيه نميآيم. گفتم مسئوليت نظم اينجا را به من سپردهاند. خيلي شلوغ كنيد، بلدم چطور برخورد كنم. در اين موقع آقاي معاديخواه آمد و گفت حاج احمد، صادق ميگويد ميخواهم با نفسم مبارزه كنم، به همين دليل من خير مقدم نميگويم. گفتم خير مقدم گفتن چه ربطي به نفسانيت دارد. برو بگو اين بازيها چيست كه درميآوري؟ در اين موقع آقاي مطهري آمدند. امام(ره) گفته بودند بيش از يك نفر صحبت نكند. بالاخره قرار شد حاج صادق با نفسش كنار بيايد و حرف بزند! قبلاً قرار گذاشته بوديم بالاي جايگاه فقط آقاي مطهري باشند و آقاي صدوقي، آقاي انواري، آقاي مفتح و من. اول آقاي مطهري صحبت كردند. ماشين امام(ره) كه وارد بهشتزهرا شد، ديگر مأموران انتظامات از عهده مردم برنيامدند و مردم ماشين را سر دست بلند كردند و موتور ماشين هم سوخت. آقاي صدوقي سعي كردند مردم را آرام كنند. قرار شد از آنجا به بعد امام(ره) را با هليكوپتر بياورند. همه نگراني ما از كابلهاي فشار قوي بود، چون كافي بود پرههاي هليكوپتر به يكي از آنها بخورد و فاجعه به بار بيايد. آقاي صدوقي هر چه به مردم التماس كردند كه راه را باز كنند، فايده نداشت. بالاخره كلافه شدند و به آقاي مطهري گفتند:«آشيخ مرتضي! شما بيا يك چيزي به مردم بگو. به حرف من كه گوش نميكنند.» آقاي مطهري خندهاش گرفت. براي اينكه مردم را آرام كنم، گفتم:«خواهرها و برادرها بنشينيد.» در هر حال هليكوپتر نشست و هر طور بود راه را باز كرديم و امام(ره) را تا جايگاه رسانديم. وقتي خيال آقاي مطهري راحت شد و امام(ره) روي صندلي نشستند، كارها را به ما سپردند و رفتند تا به بقيه كارها سر و سامان بدهند.
در اولين لحظهاي كه دربهشت زهرا، پس از سالها با امام(ره) مواجه شديد، چه احساسي داشتيد؟
امام(ره) پس از پانزده سال برگشته بودند و آن لحظه زيباترين لحظه عمرم بود. با امام(ره) سلام و احوالپرسي كردم و در حالي كه قلبم از شادي لبريز بود، به يادم آمد كه وظيفه حفاظت از ايشان به عهده من است. بعد متوجه شدم صندلي طوري است كه امام(ره) پشت به خبرنگارها نشستهاند و از ايشان خواهش كردم اجازه بدهند كمي جاي صندليشان را عوض كنم. بعد آرام برنامه را براي ايشان بازگو كردم كه تلاوت قرآن است و بعد خير مقدم توسط فرزند شهيد، مادر شهيد، پدر شهيد و سخنراني خود ايشان است. امام (ره) فرمودند يك نفر بيشتر صحبت نكند. در اين موقع مادر رضاييها جلو آمد كه من مادر چند شهيد هستم و بايد صحبت كنم. خدا رحمت كند شهيد قاسم درويش ـ برادر همين آقاي احمدرضا درويش كارگردان سينما ـ مانع شد و اوضاع را كنترل كرد. به پسر شهيد صادق اماني گفتم مراقب باش همين كه تلاوت قرآن تمام شد، برو و صحبت كن. امام واقعاً به شهيد اماني علاقه داشتند، براي همين وقتي قاسم اماني شروع به حرف زدن كرد، برگشتند و نگاه محبتآميزي به وي كردند.
پس از سخنراني امام (ره)، سير واقعه چگونه پيش رفت؟ظاهر نظم، به ميزان لازم وكافي مراعات نشد؟
سخنراني امام(ره) كه شروع شد، فهميدم آقاي ناطق و حاج احمد آقا امام(ره) را با هليكوپتر ميبرند. به بچههاي انتظامات سپرديم به محض اتمام سخنراني امام(ره) ايشان را به هليكوپتر برسانند و همين كار را هم كردند. امام(ره) كه رفتند و هليكوپتر كه بلند شد، نفس راحتي كشيدم و شروع كردم به جمع كردن ميز و صندلي. آقايي جلو آمد كه صندلي امام(ره) را ببوسد، مانع شد و گفتم دارند فيلم ميگيرند و فرداست كه هزار جور قصه سر هم بدهند و بگويند ما خرافاتي هستيم. يكمرتبه ديدم امام (ره) بيرون از هليكوپتر هستند. ظاهراً وقتي هليكوپتر ميخواست بلند شود، حال امام(ره) به هم خورده بود. بچههاي انتظامات سريع امام(ره) را به جايگاه آوردند و جايگاه را محاصره كردند. عباي امام(ره) را روي صورتشان انداختيم كه خاكي كه بلند شده بود اذيتشان نكند. خستگي سفر و ازدحام جمعيت در آن روز ايشان را واقعاً خسته كرده بود. كمي ايشان را خوابانديم تا استراحت كنند و دو آمبولانسي را كه قبلاً آماده كرده بوديم گفتيم جلو بيايند و طوري امام(ره) را در يكي از آنها قرار داديم كه كسي متوجه نشد داريم امام(ره) را ميبريم. به خلبان هليكوپتر هم گفتيم بالاي سر آمبولانسها پرواز كند و هر جا مناسب بود فرود بيايد و امام را از آمبولانس سوار كند و ببرد كه او هم همين كار را كرد، يعني آمبولانسها به بيابان رفتند و هليكوپتر نشست و امام(ره) را گرفت و برد.
نقش تشكلهاي اسلامي در پيروزي انقلاب چيست؟
تشكلهاي اسلامي بازوان تواناي حضرت امام(ره) در ابعاد مختلف بودند. رهبري حضرت امام(ره) بدون اين تشكلهاي فعال، مخلص و بيتوقع بهطور مطلوب انجام نميشد. اين تشكلها مطالب سرّي و محرمانه حضرت امام(ره) را ميگرفتند و به اقصي نقاط كشور ميرساندند، از سوي ديگر نظريات مردم را به حضرت امام(ره) منتقل ميكردند تا ايشان بتوانند برنامهريزي كنند. بنابراين نقش تشكلهاي اسلامي در جريانات انقلاب بسيار عظيم است. چه كسي ميتواند تاريخ انقلاب را ورق بزند و نقش تشكلهاي اسلامي را كه در راهپيماييها، توزيع اعلاميهها و. . . بهخوبي مشخص است، نبيند؟ اگر چه همواره گروههاي معاند و مليگرا كوشيده است نقش اين تشكلها را براي جوانان و مردم كمرنگ كنند، ولي موفق نبودهاند. اگر به مجموعه جريانات اسلامي سالهاي 56 و 57 توجه كنيد ميبينيد نقش ليبرالها و تشكلهاي التقاطي چقدر است و اگر اين گروهها چوب لاي چرخ انقلاب نگذاشته باشند كار ديگري نكردهاند. بنابراين تشكلهايي مانند جامعه روحانيت مبارز، مدرسين، مؤتلفه اسلامي و ديگر تشكلهاي گمنام نقش اساسي در پيروزي انقلاب اسلامي داشتند. البته در كنار آنها گروههاي كوچكي نيز وجود داشت كه به عشق حضرت امام(ره) حركت ميكردند كه آنها نقش جنبي داشتند.
نقش تشكلهاي مليگرا چه بود؟
در خصوص تشكلهاي مليگرا چه مليگراي مذهبي مانند نهضت آزادي يا جبهه ملي واقعيت اين بود كه اين گروهها حركت مذهبي را قبول نداشتند و براي حركت مذهبي مبارزه نميكردند، چون دور از سياست آنها بود و حركت ملي را قبول نداشتند كه اين حركت ارتباطي با حركت انقلاب اسلامي ندارد. بنابراين ضمن اينكه اين گروهها در مخالفت با شاه و مبارزه با آن كم و بيش نقش داشتند، اما در انقلاب و بين تودههاي مردم نقش و نفوذي نداشتند.
نقش ساير تشكلهاي التقاطي مانند منافقين و جنبش مسلمانان مبارزِ پيمان چه بود؟
تشكلهاي انحرافي مانند سازمان منافقين كه اصلاً در ميدان نبودند و مردم نيز آنها را قبول نداشتند و جنبش پيمان به جز ارائه يكسري تحليل آن هم همانند تحليلهاي غربي كار ديگري نميكرد. البته اينكه مجموعه اين افراد و گروهها فضا را بر ضد رژيم ميكردند درست است، ولي آنها در پيروزي انقلاب اسلامي نقشي نداشتند و هدف آنها انقلاب اسلامي نبود. حزب توده كه خيلي رسوا بود و چريكهاي فدايي نيز اعتبارشان از بين رفته بود و فقط شعار ميدادند. بنابراين نقش اصلي در انقلاب را مردم و تشكلهاي اسلامي به عهده داشتند.