کد خبر: 631783
تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۱:۱۱

پنج‌شنبه روز سينما بود و به ابتكار مسئولان سينمايي، سينماها به صورت رايگان پذيراي مردم بودند. من هم يكسالي بود منتظر تماشاي فيلم «سر به مهر» بودم. از زمان جشنواره كه نتوانسته بودم فيلم را ببينم تا همين روزهاي اكران عمومي هر روز با حسرت از كنار گيشه مي‌گذشتم و نگران بودم كه اكران تمام شود و از ديدنش باز بمانم. حوالي ساعت 14:10 رفتم سينما استقلال كه تنها فيلمش سر به مهر بود. وقتي داشتم به سينما نزديك مي‌شدم توده مردم را ديدم كه در اطراف سينما جمع شده‌اند. اول فكر كردم يا بليت جشنواره فجر توزيع مي‌كنند يا بازيگري، كارگرداني، كسي آمده كه اطراف سينما آن‌قدر شلوغ است، چون تا همين ديروز وقتي از كنار سينما مي‌گذشتم پرنده در اطراف سينما پر نمي‌زد. وقتي رسيدم شروع كردم به صحبت با مردم. در برابر اين پرسش كه «چه خبر است كه اين‌قدر شلوغ شده؟» با پاسخ‌هاي بسيار جالبي مواجه شدم.

اولين پاسخ را از زبان يك زوج جوان شنيدم كه گفتند «آمده‌ايم فيلم «بوي گندم» را ببينيم». تعجب كردم، مي‌دانستم كه فيلم ديگري در اين سينما اكران مي‌شود. يكي ديگر گفت مجاني بود همينجوري آمده‌ايم سينما فيلم ببينيم. ديگري گفت ديديم صف است گفتيم ما هم بياييم فيضي ببريم. يكي ديگر هم ياد صف‌هاي انتخابات افتاده بود! در اين بين همه جور قشري قابل رؤيت بودند؛ بچه‌هاي مدرسه‌اي، جوان‌هاي دانشجو، خانم‌هاي چادري، مانتويي و سانتي مانتال، دو سه دختربچه با لباس‌هاي كهنه كه گويا دستفروش بودند، مادري با نوزادي كه در بغل داشت، پيرمردي خسته و سفيد موي، پسرها و دخترهايي شاد و شنگول و. . . .

خيلي از مردم اصلاً نمي‌دانستند چه فيلمي در اين سينما اكران مي‌شود، آنهايي هم كه مي‌دانستند هيچ چيزي از فيلم جز بازي ليلا حاتمي در ذهن‌شان نبود. نه هادي مقدم دوست را مي‌شناختند و نه حميد نعمت‌‌الله را. بر طول صف، دقيقه به دقيقه افزوده مي‌شد. خيلي وقت بود كه در زماني خارج از جشنواره چنين استقبالي را از سينما نديده بودم. ديدن اين صحنه‌هاي بديع دائماً ذهنم را با سؤالاتي عديده مواجه مي‌كرد:

اينكه دليل اين همه استقبال مردم از سينما در يك روز رايگان چيست؟

آيا اگر عنصر پول را برداريم، مردم با سينماها آشتي مي‌كنند؟

اگر بگوييم مردم به دو دليل به سينما مي‌آيند «سرگرمي و ياد گرفتن»؛ كدام يك از اين دو عامل در آمدن مردم بر سينما مؤثرتر است؟

آيا فيلم‌هاي فعلي سينما آنقدر بي‌ارزش هستند كه مردم حاضر نيستند پول بدهند و آنها را ببينند؟

يا برعكس مردم پول سينما آمدن ندارند وگرنه به شدت مشتاق ديدن فيلم‌هاي حاضر در سينماها هستند؟

چرا مردم در ديگر روزها تقريباً سينما نمي‌روند؟ مشكل از سينماست؟ مشكل از سينماگران است؟ مشكل از مردم است؟ مشكل از قيمت بليت‌هاست؟

درست است كه بسياري از اين سؤالات تكراري هستند، اما روز «سلام سينما» بهانه‌اي بود براي طرح دوباره اين سؤالات. به نظر مي‌رسد نمي‌شود همه مشكل را بر دوش يك نفر گذاشت، آري وضعيت فيلم‌هاي ما در نيامدن مردم مؤثر است، مردم از پرداخت پول براي ديدن بسياري از فيلم‌ها پشيمان مي‌شوند. اما برخي از پشيمان‌هاي فيلم «سر به مهر» مشكل‌شان با فيلم اين بود: «فيلم سرگرممان نمي‌كند!» و به همين دليل در ميانه راه سالن سينما را ترك كردند. اگر به ليست پرفروش‌ترين‌هاي سينماي ايران هم نگاه كنيم مي‌بينيم كه تقريباً همه‌شان فيلم‌هاي طنز و مفرح هستند.

اما وقتي به مردم كشوري مثل امريكا نگاه مي‌كنيم، اولين فيلم پرفروش سينماهايشان آواتار است، دومي تايتانيك است، سومي اَونجرز است و. . . ؛ فيلم‌هايي كه گرچه سرگرم‌كننده‌اند ولي همه‌‌شان جدي و غيرطنز هستند. همينطور فيلم‌هاي جدي زيادي در امريكا مي‌بينيم كه توانسته‌اند پول خود را در بياورند و مخاطبان از آنها استقبال زيادي كرده‌اند.

در بحبوحه پاسخ به اين سؤال راحت‌ترين كار اين است كه همه چيز را بيندازيم گردن دولت و سينما، اما نقش مردم اين وسط چه مي‌شود؟ چرا سينما براي مردم ما جدي نشده است؟ چرا مردم سينما را محلي براي رشد معنويشان نمي‌بينند؟ چرا سينما محلي براي ياد گرفتن يا لذت بردن از يك اثر هنري نشده است؟ چرا مردم در سينما به طور افراطي به دنبال سرگرم شدن هستند؟

گويا ذائقه‌اي جدانشدني در وجود بخش اعظمي از مردم شكل گرفته است كه سينما فقط محلي است براي خنديدن و بالا پايين پريدن، اما چه كسي اين ذائقه را خراب كرده است؟ آنهايي كه «طنزهاي بي‌قاعده» مي‌سازند؟ يا آنهايي كه «سينماي افسرده» شان مردم را از سينما آزرده كرده است؟ شايد هم مشكل از اينجاست كه مردم در نبود محل‌هاي كافي و مناسب براي سرگرم شدن به سينما پناه آورده‌اند. چقدر مسئولان فرهنگي و سينمايي ما در شكل‌گيري غلط اين ذائقه مؤثر بوده‌اند؟

درست است كه سينما در هر صورت ابزاري است براي سرگرم شدن، اما حواس‌مان باشد كه اگر سرگرمي به جاي مبدل شدن به پله‌اي براي آموختن، مبدل شود به پرتگاهي براي غفلت، دقيقاً مي‌شود همان ابزاري كه نظام سرمايه‌داري به دنبال ترويج و تبليغ آن است. ابزاري براي پرت كردن انسان به قعر چاه خودفراموشي و مصرف‌گرايي.

اين روزها كه جشنواره فجر برپاست بايد كمي بيشتر درباره رابطه «مردم و سينماي ايران» صحبت كنيم. از يك سو سينما را كمي از آنچه امروز در ذهن مردم شكل گرفته است بايد جدي‌تر كنيم، مردمي كه در يك نهضت سوادآموزي همه‌شان سواد خواندن و نوشتن پيدا كردند بايد در نهضتي ديگر بر سواد ديدن و شنيدن‌شان افزوده شود. از سوي ديگر بايد آثار سينمايي تبديل بشوند به كالاهايي شايسته براي رفع نيازهاي مردم، آنگاه بايد مردم ياد بگيرند همانطور كه براي ديگر اقلام مورد نيازشان پول مي‌دهند براي محصولات باكيفيت سينمايي و فرهنگي هم پول خرج كنند. يادگيري‌اي كه اگر سينما خود را درست كند، مطمئناً مردم با سرعتي بسيار بيشتر ذائقه خود را ترميم خواهند كرد.

استقبال چشمگير مردم از سينما در روز سلام سينما از يك طرف مايه خوشحالي است كه مردم بالاخره براي چند ساعت هم كه شده با سينما آشتي كردند. از طرف ديگر هم اين استقبال زنگ خطري است از يك ذائقه تغيير يافته و خراب شده كه بايد حواس‌مان باشد نياز به ترميم دوباره دارد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار