کد خبر: 631492
تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۹:۴۴
يادها و يادمان‌هايي از تحمل 12 سال زندان در گفت‌وگو با ‌هاشم اماني
ما هم با گروه حزب مللي‌ها كه به لحاظ عقيده به ما نزديك‌تر بودند يك مجموعه متشكل از 40 تا 50 نفر را با نام «مجموعه جمعيت اسلامي» در برابر كمونيست‌ها تشكيل داديم تا بتوانيم در آنجا تأثيرگذار باشيم و توانستيم مراسم‌هاي مذهبي خود را اجرا كنيم
شاهد توحيدي

پيرمرد دنيايي است از تقوا، تواضع، سكوت و رازداري. او در شرايط غربت مبارزه با ياران شهيدش، يكي از سران پليدي و سيه‌روزي ايران را به خاك افكند و پس از آن در دادگاه به اعدام و سپس حبس ابد محكوم شد. او در مدت 12 سال، زندان‌هاي گوناگوني را تجربه كرد و گروه‌ها و مسلك‌هاي متنوعي را باز شناخت، اما اين همه، جز بر تقوا و عبوديت او نيفزود. او در هشتمين دهه حياتش محضري دارد پرآرامش و درك‌كردني. آنچه پيش روي داريد اندكي از بسيار خاطرات مجاهد بزرگ حاج‌هاشم اماني است. عمرش دراز باد.

جنابعالي از معدود بازماندگان تيم اعدام انقلابي حسنعلي منصور بوديد و بابت اين اقدام، ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد محكوم شديد. هنگام محكوميت به اعدام چه احساسي داشتيد؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. چون همه ما از اول آگاهانه پا در اين كار گذاشتيم و مي‌دانستيم كاري كه انجام مي‌دهيم ممكن است چه تبعاتي در پي داشته باشد، هنگامي كه محكوم به اعدام شديم، هيچ گونه برخورد منفي نسبت به اين حكم نداشتيم، چون مي‌دانستيم چه راهي است و راهي كه طي مي‌كنيم به كجا منتهي مي‌شود. باقي ماندن در بين اعدام‌شدگان نه‌تنها هيچ گونه ناراحتي نداشت، بلكه برايمان بسيار خوشحال‌كننده بود، چون مي‌دانستيم چه سختي‌ها و مشكلاتي در پيش روست. حاج‌صادق خيلي شوق شهادت داشت و از صميم دل مي‌خواست به چنين فضلي نائل شود. ما هم با يك درجه پايين‌تر از ايشان تقريباً اين حالت در وجودمان بود. بنابراين وقتي خبر تبديل حكم اعدام به حبس ابد را به من و آقاي عراقي دادند خيلي طبيعي و عادي برخورد كرديم و زياد هم خوشحال نبوديم. البته از دلايلي كه به ما دو نفر تخفيف دادند، يكي اين بود كه ما دو برادر از يك خانواده بوديم، بنابراين نمي‌خواستند از يك خانواده دو نفر را اعدام كنند و دوم تحت فشار شديد افكار عمومي و مقامات روحاني نسبت به بازداشت‌ها و احكام صادره مجبور شدند شش نفر محكوم به اعدام را تبديل به چهار نفر كنند، وگرنه اگر فشارهاي بيرون نبود اعدام هر شش نفر برايشان مسئله مهمي نبود. يكي از بازجوها به من گفت: «وقتي امام را گرفتيم، اين قدر جو متشنج نشد، اما براي شما برادران اماني خيلي سر و صدا به پا شد». فرداي روز اعدام ما را به زندان قصر منتقل كردند.

در زندان قصر، چه شرايطي داشتيد؟ معضل شما درآن دوره صرفاً آزاد نبودن بود يا مجازات‌هاي ديگري غير از محبوس بودن را هم تجربه كرديد؟

در زندان قصر به‌جاي بردن ما به زنداني كه اختصاص به محكومان سياسي داشت، به زندان شماره يك كه مختص مجرمان و محكومان عادي بود بردند و اين طور منعكس كرده بودند كه ما يك قتل عادي انجام داده‌ايم و جنبه‌هاي سياسي براي آن قائل نبودند. تا به اين طريق به ما فشار بياورند و در بين قاچاقچي‌ها، سارقين و قاتلين دست از عقيده و آرمان خود برداريم. اين زندان داراي 9 بند و يك حياط عمومي بود و براي اينكه پيش هم نباشيم، هر كدام از ما را به داخل يك بند بردند. وقتي مجرمان كه هر نوع خلافكاري در بين آنها بود، فهميدند ما به خاطر مردم و اسلام زنداني شده‌ايم با ما محترمانه برخورد مي‌كردند و ارزش فوق‌العاده‌اي برايمان قائل مي‌شدند.

تا چه مدت ميان محكومان جرايم عادي به سر برديد؟

تا سال 1345 حدود يك سال در آنجا بوديم تا سرانجام با فعاليت‌هاي متعدد از جمله اعتصاب غذا، اعتصاب ملاقات، نوشتن نامه‌هاي متعدد و فعاليت افرادي كه بيرون از زندان بودند، موفق شديم آنها را متقاعد كنيم ما را به زندان شماره سه كه مربوط به زندانيان سياسي بود، ببرند. البته دليل ديگرش اين بود كه رژيم به اين نتيجه رسيده بود حضور بيش از حد ما در اين زندان براي آنها خطرناك‌تر است، چون سعي مي‌كرديم در آنجا نماز جماعت برپا كنيم، مراسم سخنراني و وعظ بگذاريم و خيلي از زندانيان با علاقه در آن شركت و سعي مي‌كردند با ما ارتباط خوبي برقرار كنند، به‌طوري كه وقتي مي‌خواستيم به زندان شماره سه منتقل شويم از ما مشايعت و بدرقه بي‌سابقه‌اي كردند.

وضعيت بهداشتي زندان شماره يك قصر چگونه بود؟ در آنجا تا چه ميزان تراكم جمعيتي وجود داشت؟

روزها كه در حياط باز بود در زندان خيلي تراكم وجود نداشت و حياطش به نسبت بزرگ و در حدود دو هزار متر بود، اما وقتي غروب‌ها در حياط را مي‌بستند و زندانيان به بند منتقل مي‌شدند به اندازه‌اي تراكم وجود داشت كه عده‌اي نه‌تنها در اتاق‌ها بلكه در راهرو هم جا براي نشستن نداشتند و هميشه چند نفر تا صبح مجبور بودند سر پا بايستند. وضعيت دستشويي‌ها بسيار رقت‌انگيز بود، هميشه حدود 50 نفر صف مي‌كشيدند و پايشان در لجن فرو‌مي‌رفت. كتك‌كاري و دعواي مجرمان امري عادي بود و شرارت تا بي‌نهايت درجه وجود داشت. ما در چنين فضايي بايد با آنها زندگي مي‌كرديم كه غالباً از جهات مختلف غير قابل تحمل بود.

از انتقال خود به زندان شماره سه و گروه‌هاي سياسي حاضر در آن بگوييد. فضاي حاكم برآن زندان، از نظر فرهنگي و عقيدتي چگونه بود؟

در زندان شماره سه گروه‌هايي كه زنداني‌هايش از همه بيشتر بود، كمونيست‌ها (توده‌اي‌ها) بودند و بعد از آن حدود 30 تا 40 نفر حزب مللي‌ها بودند و ما به آنها اضافه شديم. محيط زندان به علت اينكه قبلاً مسلمان نداشت و تقريباً در حيطه و تصرف توده‌اي‌ها قرار داشت كه جزو شاخه نظامي حزب توده بودند و بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 توسط رژيم زنداني شده بودند، رؤسا و ارشدهاي بندها معمولاً بر حسب جمعيتي كه داشتند توده‌اي بودند. تقريباً از سال 1351 به بعد گروه‌هاي ديگري به مجموعه زنداني ما كه در آن بوديم اضافه شدند. آنها مجاهدين خلق (منافقين) بودند كه سرانشان مسعود رجوي، محمود عطايي، پرويز يعقوبي، محرابي و كسان ديگري بودند. هر گروهي سعي مي‌كرد با تبليغات خاص خود زندانيان را به سوي خود جذب كند.

در آن شرايط زندانيان مسلمان چه تدبيري كردند؟

ما هم با گروه حزب مللي‌ها كه به لحاظ عقيده به ما نزديك‌تر بودند يك مجموعه متشكل از 40 تا 50 نفر را با نام «مجموعه جمعيت اسلامي» در برابر كمونيست‌ها تشكيل داديم تا بتوانيم در آنجا تأثيرگذار باشيم و توانستيم مراسم‌هاي مذهبي خود را اجرا كنيم. در سحر ماه رمضان با هم بيدار مي‌شديم، نماز جماعت مي‌خوانديم و افطار مي‌كرديم يا در ايام محرم مراسم سينه‌زني و عزاداري داشتيم و به اين شكل توانستيم حاكميت آنها را كم‌رنگ‌تر كنيم، حتي توانستيم روزهاي ملاقاتمان را از آنها جدا كنيم، چون خانواده‌هايشان با سر و وضع زننده و بدون حجاب مي‌آمدند و اين مسئله براي ما و خانواده‌هايمان مشكل ايجاد مي‌كرد. در اين زمينه آقاي عراقي بسيار تلاش كرد. بعد از مدتي به خاطر تراكم جمعيت زندانيان، ما را به زندان شماره چهار منتقل كردند.

از جمله رويدادهاي اين دوره از زندان شما، فرار گروه بيژن جزني و پيامدهايي بود كه داشت. از چند وچون اين واقعه چه خاطراتي داريد؟

قبل از انتقال به زندان شماره چهار بيژن جزني و گروهش وسايلي را فراهم كرده بودند تا اقدام به فرار كنند. يك شب با كليدي كه قبلاً تهيه كرده بودند در حياط شماره 3 را باز كردند و به حياط رفتند و قصد داشتند از راه پشت‌بام فرار كنند. اولين نفر كه از پشت‌بام پايين مي‌آيد مأموري كه در آن اطراف بود متوجه مي‌شود و همه آنها بازداشت مي‌شوند. بعد از گرفتن آنها جنجال زيادي به پا شد و از آن به بعد رفتار زندانبان‌ها با زندانيان تغيير كرد.

پس از اين واقعه دررفتار مأموران زندان چه تفاوت‌هايي ايجاد شد؟

مسئولان زندان بازرسي شديدي از تمام وسايل زندانيان انجام دادند و تمام وسايل زندگي زندانيان را بيرون ريختند. حتي تمام درهاي اتاق‌ها را كندند تا مأمور گشت بتواند به‌طور همزمان هم بر اتاق‌ها و هم بر كريدور نظارت داشته باشد. در حالي كه قبلاً وقتي مأمور گشت مي‌آمد فقط از لاي در يك نظر مي‌انداخت و مي‌رفت. حتي رئيس زندان عوض شد و شخصي به نام حكيم الهي كه آدم بسيار رواني‌‌اي بود و فشارها و اذيت‌هاي خيلي سختي به زندانيان اعمال مي‌كرد، رئيس زندان شد. او دستور داده بود در بند يك زندان شماره سه يك راديو بگذارند تا 24 ساعته و با صداي بسيار بلند آواز يا سر و صداهاي عجيب و غريب پخش شود. همچنين ملاقات‌ها را بسيار محدود كرد. قبلاً اعضاي فاميل مي‌توانستند به ملاقات بيايند، اما از آن زمان به بعد فقط محدود به زن، بچه، پدر و مادر شد. همچنين دستور داد افراد را با دستبند به حمام ببرند كه بسيار زجرآور بود. در اثر اين سختگيري‌ها بچه‌ها دست به اعتصاب غذا زدند. اين اعتصاب غذا زياد طول كشيد و بعضي از برادران روانه بيمارستان شدند. آقاي عراقي به خاطر تحريك افراد به اعتصاب به زندان انفرادي برده شد و در آنجا ايشان را به‌شدت شكنجه كردند؛ به‌طوري كه صداي ناله‌هايش در تمام زندان مي‌پيچيد. بعد از چند ماه ايشان را به برازجان تبعيد و ما را به زندان شماره چهار منتقل كردند.

از سرنوشت بيژن جزني و گروهش اطلاعي به دست آورديد؟

اطلاع خاصي، خير. بيژن جزني و گروهش به همراه دو نفر از مجاهدين به نام‌هاي سيد كاظم ذوالانوار و مصطفي خوشدل كه جمعاً هفت نفر بودند به زندان اوين منتقل و در آنجا بدون محاكمه و حرفي در تپه‌هاي اوين تيرباران شدند. بعداً روزنامه‌ها با توجيهي درباره علل اعدام آنها مطلب نوشتند.

پس از انتقال به زندان شماره چهار قصر، شرايط برشما چگونه مي‌گذشت؟ چه گروه‌ها و چهره‌هايي درآنجا حضور داشتند؟

در سال 1352 ما را به زندان شماره چهار كه متصل به زندان آيت‌الله طالقاني و مهندس بازرگان بود منتقل كردند. البته آنها به‌تازگي آزاد شده بودند. در اين زندان نيز جمعيت‌هاي مبارز ديگري حضور داشتند و عده‌اي را هم كم‌كم مي‌آوردند. از گروه‌هايي كه در آنجا بودند: ابوذر، گروه كمونيست‌هاي چريك‌هاي فدايي بودند و بعدها به دو گروه اقليت و اكثريت منشعب شدند. عده‌اي هم از آقايان ملي‌ـ‌ مذهبي‌ها مانند مهندس سحابي و چند تا از رفقايشان بودند. در اين زندان تنش و كشمكش‌هاي گروهي و تبليغي به صورت حاد وجود نداشت و گروه‌ها تقريباً يك نوع همزيستي مسالمت‌آميز با هم داشتند و هر گروهي براي خودش فعاليت مي‌كرد. بعد از مدتي به علت زياد شدن زندانيان زندان شماره چهار به زندان شماره يك ضد امنيتي زندان قصر منتقل شديم.

زندان شماره يك ضد امنيتي چه ويژگي‌هايي داشت؟ معمولاً در اين زندان چه گروه‌ها و افرادي را نگاه مي‌داشتند؟

زندان شماره يك زنداني ضد امنيتي داراي شش بند بود و زندانيان را بر حسب مدت محكوميتشان به بندهاي مختلف مي‌بردند. آنهايي كه حبس كوتاهي داشتند به يك بند، آنهايي كه تا 10 سال حبس داشتند به بند ديگر و بقيه‌ زندانياني كه حبس‌هاي سنگين داشتند مثل ما و يك عده از مجاهدين به بند شش زندان منتقل شدند. رئيس زندان شخصي به اسم زماني بود. وي نهايت سختگيري را در قبال زندانيان اعمال مي‌كرد و زندانيان از دست وي هيچ آرامش و آسايشي نداشتند. گويا مأموريت داشت شديدترين اذيت‌ها را بر زندانيان اعمال كند.

قاعدتاً تراكم زندانيان در اين زندان هم زياد بوده است. اينطور نيست؟

تراكم زندانيان در اتاق‌ها به‌قدري زياد بود كه به هر نفر 55 سانتي‌متر جا مي‌رسيد! براي ما ساعت خواب تعيين كرده بودند و اين مسئله مشكلات زيادي براي ما هنگام خواندن نماز صبح ايجاد مي‌كرد و مجاز نبوديم براي نماز صبح بيدار شويم. مي‌گفتند در ساعت مقرر بايد بيدار شويد. هر وقت در غير ساعت مقرر براي نماز بيدار مي‌شديم، اسم ما را يادداشت و ما را به انفرادي منتقل مي‌كردند و به‌شدت مي‌زدند.

صفر قهرمانيان كه بود؟ ظاهراً شما در اين زندان به او برخورديد و آشنا شديد. چه خصال و ويژگي‌هايي داشت؟

صفر قهرمانيان جزو اعضاي فدايي فرقه دموكرات آذربايجان بود كه در جريان تجزيه‌طلبي آذربايجان كه پيشه‌وري به راه انداخته بود دستگير شد. جرم وي رفتن به دهات تحت سلطه حزب دموكرات آذربايجان، كشتن مالكان و غارت اموال آنها بود و به همين خاطر به حبس ابد محكوم و در بند 6 زندان شماره يك ضد امنيتي زنداني بود. به خاطر طول مدت زندان برايش امتياز قائل شده بودند، يك اتاق بسيار محقر به او داده بودند و يك سماور شخصي داشت و از سيگارهاي برگ و سيگارهايي كه توتون كردي داشت براي خود مي‌پيچيد. غالباً يا در حال سيگار كشيدن بود يا در حال خوردن چاي. وي حدود 30 سال زنداني بود و چند سال پيش فوت كرد.

به چه دليل پس از اين همه مدت زندان، به كميته مشترك ضد خرابكاري انتقال پيدا كرديد؟ در آن سال زندان‌هاي كميته چه شرايطي داشت؟

بعد از زندان قصر حدود چند ماه به كميته مشترك ضد خرابكاري منتقل شدم. در آنجا اتاق‌هاي كوچكي بود كه به آن اتاق مجردي مي‌گفتند. طول هر اتاق مجردي يك متر و عرضش هم كمتر از 60، 70 سانتي‌متر بود و هيچ وسيله‌اي نداشت. وقتي به نبود وسايل اعتراض كرديم، مأموري كه آنجا بود از دستشويي يك پتوي پاره كه براي تي كشيدن افتاده بود، برايمان آورد. وقتي نگاه كردم ديدم لايش پر از نجاست است. موقع غذا زير در يك محفظه وجود داشت كه باديه غذا را به داخل هل مي‌دادند. به نقل يكي از رفقا وقتي صداي ديگ در راهرو به زمين مي‌خورد، آدم هر چقدر اشتها داشت، اشتهايش از بين مي‌رفت. بعد از خوردن غذا باديه را دو‌باره به سمت بيرون هل مي‌داديم. براي دستشويي رفتن سختگيري مي‌كردند و هر نفر حداكثر دو مرتبه مي‌توانست به دستشويي برود و بيش از آن حتي براي وضو گرفتن هم نمي‌بردند. موقع حمام كردن روي سر شخص پارچه‌اي مي‌كشيدند تا جايي را نبينيم و وقتي به داخل حمام مي‌رفتيم هنوز شير باز نشده و صابون نزده بوديم كه با شلاق به در مي‌زدند و زود ما را بيرون مي‌كردند به نحوي كه مجبور مي‌شديم با سر و گردن كف‌زده به اتاقمان برگرديم. مدتي با چنين فشارهاي خيلي زيادي زندگي كرديم تا اينكه ما را به زندان اوين بردند.

ظاهراً واپسين زنداني كه شما به آن گسيل شديد، زندان اوين بود و پس از آن، از زندان آزاد شديد. در آن دوره شرايط اوين را چگونه ديديد؟

در اواخر سال 1354 به زندان اوين منتقل شدم. در اوين بندي تشكيل شده بود كه يك عده از آقايان علما آنجا بودند و به آن بند علما مي‌گفتند. من هم به آنجا منتقل شدم. بعد از مدتي آقاي عراقي و ديگر رفقا هم به زندان اوين آمدند و به همين بند آورده شدند. علمايي كه در اين بند بودند حضرات آيات طالقاني، رباني شيرازي، منتظري، حجج‌الاسلام‌هاشمي رفسنجاني، لاهوتي و مهدوي كني بودند. علاوه بر آنها عده ديگري بودند كه به مناسبت سالگرد 15 خرداد تظاهراتي داخل مدرسه فيضيه قم به راه انداخته بودند كه دستگير و به آنجا آورده شده بودند. در اوين فضا قدري راحت‌تر بود و آزادانه در اتاق‌ها رفت‌و‌آمد مي‌كرديم تا اينكه در 19 آذر 1355 بعد از سيزده سال از طرف رژيم در ظاهر به عنوان فضاي باز سياسي و روز حقوق بشر، اما به خاطر كاهش فشار افكار عمومي و جهانيان به همراه 50، 60 نفر ديگر آزاد شدم و بقيه دوستان هم از جمله آقاي انواري و عراقي در 15 بهمن همان سال آزاد شدند.

بعد از آزادي از زندان چه فعاليت‌هايي داشتيد؟ بيشتر وقت خود را در چه مسائلي صرف مي‌كرديد؟

پس از آزادي از زندان به علت مشكلات كسبي و اقتصادي فراواني كه در طول سيزده سال غيبتم براي خانواده‌ام به وجود آمده بود، مجبور شدم وقت بيشتري را براي بهبود و سر و سامان دادن به اوضاع كسب و كارم صرف كنم و نتوانم در فعاليت‌هاي شاخص و تأثيرگذار عليه رژيم حضور داشته باشم، اما كم و بيش با برادران ارتباط داشتم و در راهپيمايي‌ها و تظاهرات عليه رژيم پهلوي شركت مي‌كردم تا اينكه انقلاب اسلامي ايران با رهبري امام در 22 بهمن 1357 به پيروزي رسيد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار