اين تنها بخشي از حرفها و جملههاي فروشندههايي است كه در مركز خريد و فروش تهران مغازه دارند. كسبههايي كه وقتي براساس حرف خودشان كالا را هم وارسي ميكني ميبيني انگار راست گفتهاند و اين لباس از مهمترين و معروفترين توليدي لباس امريكا از بين اين همه گمرك مسدود شده يكراست راه باز كرده و آمده مغازههاي ايران و تهران!
به حق چيزهاي نديده. ميخواهم هزار و يك قسم و دليل باطل را باور نكنم اما انگار همه چيز درست است از مارك و اتيكت جنس گرفته تا برچسب شبنم نصب شده روي آن! باخودم ميگويم «تو هم زيادي بدبين شدهاي، جنس به اين خوبي هيچ جاي دنيا پيدا نميكني اگر قيمتش پايين است فقط و فقط به خاطر حراج است حالا بماند كه درست وسط فصل اجناس به حراج گذاشته شده است!»
دل و دل كندن را كنار ميگذارم، اعتماد ميكنم آخر هرچه باشد اينجا بازار است و عمري كسبه و مغازه دارهاي آن شهره بودهاند به پاكي و حلال بودن مال. از قديم همه ميگفتند بازاري جماعت مو لاي درز مالوكارش نميرود. خوب حساب حلال را از حرام جدا ميكند، بازاري خانوادهدار است پس دروغ نميگويد، جنس نامرغوب نميفروشد و مشترياش را فريب نميدهد! زهي خيال باطل...
دست در كيفم ميكنم و كارت عابربانكم را به فروشنده ميدهم. فروشنده با عجله با يك دست كالا را برايم در نايلون ميگذارد و با دست ديگر از دستگاه كارتخوان پول ميكشد، تا ميپرسد خانم رمز؟ يكدفعه صداي اعتراض خانمي را از پشت سر ميشنوم كه داد ميزند «اين پولها خوردن ندارد، تو به من دروغ گفتي، پولم را بده يا جنس اصل به من بفروش!»
بي خيال كارت ميشوم و سمت خانم معترض ميروم. وقتي دليل فرياد زدنش را ميپرسم در جوابم ميگويد: يك كلام بگويم اين آقا دروغ ميگويد هيچكدام از اجناسش اصل نيستند و همه تقلبياند، اعتماد نكنيد!
از خودم ميپرسم مگر ميشود؟ اينجا بازار است. هركس جنس اصل با قيمت مناسب ميخواهد يكراست سراغ بازار را ميگيرد. مگر ميشود حرف اين خانم درست باشد.
معصومه شايگان، 45 ساله، خريدار
از قديم رسم بود كه ميگفتند اگر جنس خوب و قيمت مناسب ميخواهي يك سر برو بازار! اما خانم اين روزها چنين فكري زهي خيال باطل است چون بازار تهران تازه به مركز دوز و كلكهاي تجاري تبديل شده است. همانطور كه ميشود قيمت تجاري هر كالا را كف بازار پيدا كرد اولين و به روزترين نسخه زير و رو كشيهاي خريد و فروش را هم ميشود كف همين بازار پيدا كرد. همين چند وقت پيش به خيال خودم كلي از آن سر تهران وقت و هزينه كردم تا بيايم اين سر تهران با اين فكر كه حداقل اگر جنسي ميخرم اصل است و قيمتش نسبت به پاساژهاي سطح شهر كلي توفير دارد. در همين راسته نقره و طلاي بازار به اسم طلاي تايلندي، برند جهاني يك ساعت نقره خريدم يك ميليون تومان. فروشنده كلي تعريف و تمجيد ميكرد كه «اين ساعت فلان است و بهمان، مدل 2013 تايلند است و در هر كاتالوگ اصلي پيدا ميشود، گارانتي دارد و...».
سرتان را درد نياورم فرداي همان روز كه به نمايندگي نقره فروشي همان شركت به ميدان تجريش مراجعه كردم گفتند اين ساعت اصل نيست يعني نه تنها مدلش متعلق به آن شركت معروف نيست بلكه ضمانت هم ندارد و به احتمال زياد خلوص نقرهاش هم بسيار پايين است. وقتي هم با كلي زحمت باز آمدم بازار و به فروشنده اعتراض كردم در جوابم گفت: من هر چيزي كه واسطه و واردكننده اين كالا به من گفته به شما گفتم حالا اگر ميخواهي برو يقه او را بگير!
به همين راحتي در روز روشن كلي پول بابت خريد يك ساعت به اصطلاح اصل دادم اما...
يوسف سيادتي، 49 ساله، فروشنده لوازم آرايشي
يوسف فراهاني، 43 ساله، فروشنده لباس زنانه
شما جاي ما وقتي ميبينيد اوضاع كاسبي خراب است چه كار ميكنيد؟ دست روي دست ميگذاريد تا زندگي و كسبتان از دست برود؟! نه ديگر بايد كاري كرد. من نميگويم با كلك زدن اما ميشود با بعضي ترفندها ميشود كمي، فقط كمي بيشتر دخل داشت. مثلاً من يك دوست دارم كه در راسته روسري فروشي نمونههاي تكي از روسري را براي فروش ميآورد. خودش ميگويد كه بهترين مدلها را در معرض ديد خانمها آويزان ميكند و كنار كار مينويسد «شرمنده! تك فروشي نداريم!»
وحيد شبستري، 31 ساله، فروشنده لباس زنانه
تعجبي ندارد! الان هرجاي دنيا برويد كلك زدن و حقه بازي بخش جدا نشدني كار شده است چون مردم به ما فروشندهها ثابت ميكنند كه خودشان اينطور ميخواهند. وقتي من يك لباس خوش برش با جنس فوق العاده جلوي مشتري ميگذارم، ميبينم كه برق چشمانش نشان ميدهد كه طالب جنس شده اما وقتي ميگويم اين لباس چيني، ژاپني يا حتي كرهاي است اخم ميكند و از در مغازهام كلا بيرون ميرود، شما جاي من فروشنده باشيد چه كار ميكنيد؟!
اين مارك گرايي و كشورهاي خاص پسندي باعث شده كه بعضي از فروشندهها چشمهاي مردم را گول بزنند و عقل مردم را به بازي بگيرند.
مثلاً ما فروشندههايي داريم كه اگر بخواهند با مشتري رو راست باشند از دخل مغازه و فروششان حتي نميتوانند هزينه اجاره مغازه را بدهند چه رسد به اينكه خرج خانه هم بدهند پس ناچار ميشوند دست به حقه بازي بزنند، چطور؟! واضح است. مثلاً در صنف ما فروشنده به يك توليدي يا يك مغازه چاپي سفارش مارك «...
made in» را ميدهد. معمولاً چاپ يك اتيكت جعلي چند سانتي در تعداد هزارتايي چند ده هزار تومان بيشتر نميشود. فروشنده هزينهاي هم به پادو يا شاگرد مغازه ميدهد تا ماركهاي جعلي و جديد را جايگزين ماركهاي اصل و قديمي كنند.نتيجه چه ميشود؟! شما به عنوان يك خريدار مارك لباس را ميبينيد و باكلي قسم و آيه فروشنده راضي ميشويد كه خداد تومان بابت آن لباس پول بدهيد. فروشنده هم با هزينه يك مبلغ جزئي ميتواند از فروش يك لباس كاملاً عادي يك پول هنگفت به دست آورد به همين راحتي! هيچ مشتري نيست كه از خودش بپرسد «وقتي ما تحريم هستيم و از بسياري كشورهاي همسايه كه معروف هستند هم كالايي وارد كشورمان نميشود چطور يكدفعه در بازار لباس آن هم در مركز ايران و تهران اين همه لباس با ماركهاي امريكايي، ايتاليايي، ترك و حتي آلماني پيدا ميشود؟!» اين اتفاق فقط در بازار تهران نميافتد در بازار بلور، شيشه و كريستال شوش و در لباس فروشيهاي پلاسكو و فردوسي هم اوضاع همين است چون اغلب فروشندههاي بازار در اين مراكز هم مغازه دارند.