کد خبر: 630273
تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۳۹۲ - ۱۵:۲۴
به مناسبت سالروز درگذشت مهندس مهدي بازرگان

براي پيدايش جريان روشنفكري ديني، دقيقاً نمي‌توان زماني را تعيين كرد. قدر مسلم بايد پيدايش اين جماعت را، محصول ورود انديشه و جلوه‌هايي از تمدن غرب به ايران تلقي كرد. اينان كساني بودند كه قائل به تلفيق ارزش‌هاي نوين غربي و فرهنگ اسلامي بودند و ضديت با مذهب را روا نمي‌دانستند. اين دسته در برابر سيل بنيان‌كن و فرهنگ نظام سرمايه‌داري غرب نه مانند برخي متوليان سنتي دين، به گوشه انزوا خزيدن را صلاح مي‌دانستند و نه مانند برخي ديگر چاره را در مقاومت و مبارزه بي‌امان با آن يافتند. اينان براي دفاع از حقانيت اسلام به آشتي ميان اصول و ارزش‌هاي غرب و اصول و مفاهيم اسلامي نيازمند بودند و لذا راه ميانه‌اي را برگزيدند. اين گروه در مسير خود، از يك سو مواجه با مؤمنيني بودند كه هرگونه پذيرش فرهنگ نوين را نفي مي‌كردند و آن را مغاير و متضاد با اسلام مي‌دانستند و از سوي ديگر درگير با منورالفكران يا تبليغات غربياني بودند كه اسلام را سد راه آزادي و تجدد و مخالف علم معرفي مي‌كردند. محمد مهدي جعفري مؤلف و مترجم كتاب «نهضت بيدارگري در جهان اسلام» در اين باره چنين مي‌نويسد:«يكي از اشتغالات ذهني مهم نويسندگان اصلاح‌طلب رد نظريه‌اي بود كه مي‌گفت اسلام مخالف روح علمي و مسئول عقب‌ماندگي فرهنگي مردم مسلمان به‌شمار مي‌رود. «رشيدرضا» (روشنفكر مسلمان مصري) فرياد مي‌زند: ما قلم‌ها و صداهايمان را در ضمن نوشتن و تكرار خسته كرده‌ايم كه بدبختي مسلمانان نمي‌تواند موجب سرزنش دينشان شود، بلكه بيشتر مربوط به بدعت‌هايي است كه در آن ايجاد كرده‌اند و مربوط به اين حقيقت است كه آنان به اصطلاح اسلام را همچون پوستيني وارونه به تن كرده‌اند» (1).

اين هماني ارزش‌هاي نوين جهان غرب با اسلام

«اصلاح‌طلبان اسلامي» در حقيقت اينگونه استدلال مي‌كردند كه اصول و ارزش‌هاي نويني كه در سراسر جهان نفوذ يافته و بيشتر مردم جهان آن را پذيرفته‌اند نه‌تنها مغايرتي با اسلام ندارد بلكه اصولاً اسلام خود مروّج و پايه‌گذار آنها بوده است و اگر در ميان جوامع اسلامي روحانيون و توده‌هاي مردم اين را درك نمي‌كنند! به خاطر اين است كه اسلام را بد فهميده‌اند و خرافات و زنگارها به‌تدريج اين دين حنيف را فرا گرفته، پس لازم است در وهله اول اسلام از بدعت‌ها و خرافاتي كه در آن ايجاد شده است، پاك شود. اين دسته به تقليد از پروتستانتيسم حركت خود را اصلاح‌طلبي ديني ناميدند.

اصلاح‌‌طلبي جديد با مفهوم اصلاح ديني تفاوت بنيادي و اساسي داشت. در قرآن و روايات كلمه اصلاح در مورد زدودن بدعت‌ها و انحرافاتي است كه در اعتقادات يا در روش حاكميت اسلامي پيدا شده است. امام حسين(ع) دليل خروج خود را اصلاح امت پيامبر(ص) اعلام مي‌كند كه به معني بازگشت به شيوه حكومتي و رفتار پيامبر اسلام و نيز بازگشت به دستورات قرآن و سنت است. اين مفهوم با معناي جديد اصلاح‌طلبي تفاوت اساسي داشت، زيرا اصلاح‌طلبان گرچه شعار بازگشت به سنت و قرآن را مي‌دادند و بر تفسيرهاي گذشته خط بطلان مي‌كشيدند، اما اسلام را بر پايه‌هاي نويني كه سابقه نداشته و تنها از مباني فرهنگ غرب اتخاذ شده است، قرار مي‌دادند. پروتستانتيست‌هاي اسلامي به‌ويژه از «اصلاح‌طلبان اهل سنت‌» نيز تأثير پذيرفتند. رجوع به افكار و عقايد ظاهرگرايانه ابن تيميه و پذيرش نسبي قياس و استحسان در تفقه و نيز پذيرش نظريه انتخابي بودن حاكم اسلامي در راستاي همين تأثيرپذيري است.

درسوداي«اسلام منهاي روحانيت»

اصلاح‌طلبان هر گونه تفسير عرفاني از اسلام يا تفقه با مباني سنتي را نفي مي‌كردند و با فلسفه نيز مخالف بودند. آنها تنها به ‌نوعي ظاهرگرايي از گذشته‌ها تمايل داشتند، زيرا با ظاهرگرايي غربي پيوند بهتري مي‌يافت. البته از طرف ديگر با روحانيت نيز به دليل مخالفت با پيوند ميان اسلام و غرب به مقابله برخاستند و حتي تز اسلام منهاي حكومت را تبليغ مي‌كردند تا بتوانند به اصلاح روش‌هاي سنتي تفقه و شناخت اسلامي دست بزنند. اين ويژگي در كتاب نهضت بيدارگري چنين آمده است: «فكر اصلاح‌طلبي پيرامون انديشه اصلاح وضع موجود متمركز است. براي رسيدن به اين هدف طرفداران اصلاح به مبارزه‌اي عليه آن نيروهاي مذهبي به‌خصوص انجمن‌هاي اخوت، گروه‌هاي اجتماعي، هيئت‌هاي مذهبي، قدرت‌هاي محافظه‌كار و سنت‌پرست كه به عنوان تجسم تاريك فكري به نظر مي‌رسيدند، فرا خواندند. آنان به پشتيباني از اصلاح جريان‌ها و روش‌هاي قديمي آموزش و توده‌اي كردن اصول علمي و فنون جديد نيز پرداختند. . . خواست‌هاي اصلاح‌طلبان براي تحول اجتماعي و فكري، تقدم و ترقي به نياز به اصلاح، تصحيح، تجديد سازمان، بيداري و بازگرداندن متمركز بود»(2).

آنچه اصلاح‌طلبان به‌جاي مسائل نفي‌شده مي‌گذاشتند، اصول و مفاهيم نظام سرمايه‌داري غرب بود. از جمله عقل ـ به مفهوم غربي و نوين ـ را مبناي تفاسير و شناخت ديني قرار دادند و اصول ديگر فرهنگ جديد نظير اومانيسم، ليبراليسم، سيانتيسم و... را جايگزين مفاهيم نفي‌شده در اسلام ساختند و شيوه نفي سنت‌ها و روش‌هاي گذشته را نيز به تقليد از پروتستانتيسم در پيش گرفتند.

دكتر حميد عنايت در اين‌باره چنين مي‌نويسد: «متفكران اصلاح‌طلب مسلمان در قرن نوزدهم كه مي‌خواستند با پيراستن دين اسلام از خرافات يا بازگرداندن آن به شكل خالص و پاك خود مسير زندگي ايشان را در جهت مطلوب خود تغيير بدهند، به‌نوعي ارتباط ميان جنبش اصلاح ديني و پيشرفت تمدن اروپايي عقيده را كرده بودند و به همين لحاظ به‌طور صريح يا ضمني انديشه‌هاي مؤسسان مذهب پروتستان را مي‌ستودند» (3).

وهابي مآبي با روبناي آموزش‌هاي اسلامي

اصلاحات پروتستان‌هاي اسلامي در حقيقت شمشير دو دمي بود كه گرچه از يك سو به مقابله با تحجر مي‌پرداخت و با آن دسته از روحانيوني كه با هرگونه تحول مخالف بودند و عملاً دين را از سياست جدا مي‌دانستند و به‌طور انفرادي به مسائل شرعي خود مي‌رسيدند، از در مخالفت وارد مي‌شد، اما از سوي ديگر اصلاحات خود را متوجه بنيادهاي اعتقادي، روش‌هاي اصيل معرفت ديني، استنباط احكام و نيز نهادهاي سنتي ديني‌اي مي‌كرد كه به تقليد از روش‌ها و آموزش‌هاي پروتستانتيسم در غرب بود. عقلاني كردن دين، انسان‌گرايي، جدايي دين از روحانيت و توجه به علوم تجربي از جمله اين آموزش‌ها به شمار مي‌رفت. به هر حال «بازگشت به اسلام اوليه» از طريق اصلاحات ديني شعاري بود كه محتواي آن تلفيقي از زيربناي فرهنگ و ارزش‌هاي غرب، ظاهرگرايي اسلامي مثل وهابيت و روبناي آموزش‌هاي اسلامي بود كه تحت تأثير تحولات فرهنگي، اجتماعي و سياسي منطقه و جهان نيز خود دچار تحول شد.

اين نهضت كه در طول حيات خود در جهان اسلام و به‌ويژه در ايران، با فراز و نشيب‌هايي همراه بود، دچار تحولاتي در نحوه تلقي از اسلام و نيز در شيوه عمل خود شد. حوادث سياسي در ايران و به ويژه شكست نهضت مشروطيت كه منجر به ديكتاتوري رضاخان شد و سرانجام شكست نهضت ملي و حاكميت پهلوي دوم بر كشور از طريق كودتاي 28 مرداد، به‌تدريج توجه توده‌هاي مردم و نيز جوانان را به اسلام و تشكيل حكومت اسلامي جلب كرد. ركود حوزه‌هاي علميه و عدم فعاليت سياسي اكثريت روحانيون و در اقليت بودن روحانيون مبارز و فعال، باعث شد بازيابي اسلام بيشتر از طريق نهضت اصلاح‌طلبي و در ميان تحصيلكردگان دانشگاهي صورت بگيرد. عده‌اي از رجال دانشگاهي و سياسي كه در جبهه ملي نيز فعاليت داشتند، گروهي را مبتني بر انديشه‌هاي تجددطلبانه اسلامي به نام «نهضت آزادي ايران» تأسيس كردند. اين گروه و رهبران آن به‌ويژه شخص مهندس مهدي بازرگان علاوه بر فعاليت‌هاي سياسي، به حركتي فكري و اعتقادي براي انسجام بخشيدن به افكار خود دست زدند و ايدئولوژي جديدي را مبتني بر همان مباني «پروتستانتيسم اسلامي» تأسيس كردند. انديشه‌هاي اين گروه محصول و ثمره حركت‌ها و تلاش‌هاي چندين دهه اصلاح‌طلبي است كه به صورت منسجم‌تري از تلفيق اصول و روش‌هاي نوين غرب با موضوعات اسلامي ارائه‌شده و به نام اسلام علمي از جانب رهبران اين گروه موسوم شده است.

نهضت آزادي خويش را معرفي مي‌كند!

نهضت آزادي در معرفي اين حركت خود چنين مي‌گويد:«جريان اول (نهضت آزادي و همفكرانش) حركتي است كه در ميان دانشجويان، دانشگاهيان و تحصيلكرده‌هاي مسلمان بروز كرد و ويژگي‌هاي خود را داشت با انگيزه‌ها، دستاوردها و پايگاه‌ اجتماعي معين عمدتاً در ميان تحصيلكرده‌ها. اين جريان به دليل خصوصيات خود اجباراً براي پاسخگويي به سؤالات جوانان تشنه علم و دانش در مورد مسائل و مقررات اسلامي به استدلال علمي منطقي تكيه مي‌كرده و از دستاوردهاي علمي دنياي روز مدد مي‌گرفته است»(4).

سيطره «پوزيتيويسم كلاسيك» در غرب يعني مكتبي كه حقيقت را تنها از طريق روش علوم تجربي نوين جست‌وجو مي‌كند و مباحث ماوراي آن را حتي از طريق فلسفه و متافيزيك اموري كاذب مي‌داند، بر نهضت آزادي تأثيري شگرف نهاد و اين گروه تحت تأثير همين مكتب و مكاتب متكامل آن، معارف ديني را نفي كرد و روش علوم تجربي را براي دفاع از اسلام و علمي كردن آن به كار گرفت، گرچه اين شيوه خود ذاتاً دچار تناقض بود.

پيشينه مهندس مهدي بازرگان

بررسي كتب و نيز سوابق سردمداران نهضت آزادي به‌خوبي تأثير افكار و انديشه‌هاي غربي را در رهبران اين گروه نشان مي‌دهد، به‌ويژه تأثير آن در شخص مهندس بازرگان نقش تعيين‌كننده‌اي در شكل‌گيري ايدئولوژي نهضت آزادي حتي گروه‌هاي بعدي داشته است. مهندس مهدي بازرگان از معدود كساني بود كه با استفاده از بورسيه تحصيل در خارج از كشور بنا بر طرحي كه در زمان رضاخان پي‌ريزي شد، به دانشگاه‌هاي اروپا راه يافت و سخت تحت تأثير اوضاع و احوال اجتماعي و فرهنگي آنجا قرار گرفت. وي در تشريح نخستين سفر خود به غرب چنين مي‌گويد:«ما را براي خداحافظي رسمي و اصغاي اوامر شاهانه به باغ سعدآباد بردند، اعليحضرت شاه سابق با بيان خيلي ملايم، در عين حال مطمئن و متين با نگاه خفته و بيدار مخصوص به خود و در حالي كه تيمورتاش، وزير دربار و مرحوم اعتمادالدوله قره‌گوزلو وزير معارف در طرفين قدري عقب‌تر ايستاده بودند، ما را خطاب صحبت قرار دادند. بيانات ايشان ربع ساعتي طول كشيد، من تمام آنها را فراموش كرده‌ام جز يك مطلب آن را كه... گفتند: يقيناً تعجب مي‌كنيد ما شما را به كشوري مي‌فرستيم كه رژيم آن فرق دارد، آزادي و جمهوري است، ولي وطن‌پرست هستند. شما وطن‌پرستي، علوم و فنون را به ايران سوغات خواهيد آورد» (5).

آقاي بازرگان آنگاه به فضاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي آن روزها اشاره مي‌كند و تحت عنوان «تجددخواهي و اصلاح‌طلبي» اظهار مي‌دارد:«مسئله و توصيه‌اي كه در ميان طبقه درس‌خوانده يا به اصطلاح آن زمان فكلي‌ها كمتر مطرح بود، البته با طرز حكومت وقت هم سازگاري نداشت، موضوع دموكراسي، استعمار، استقلال و اين قبيل حرف‌ها بود. در عوض مملكت در تب تجدد و اصلاحات مي‌سوخت. اصول و آثار تمدن اروپايي بيشتر مورد نظر و مد روز بود. غالباً چنين عقيده داشتند كه اگر ما رو به تحصيلات عاليه و تخصص بياوريم، كارخانه بسازيم، تشكيلات فرهنگي به ادارات و زندگي‌مان بدهيم، درمان دردها و رفع بيچارگي‌ها و عقب‌افتادگي خواهد شد»(6).

در چنين جوي آقاي بازرگان در صدد پيوند و آشتي دادن ميان معتقدات مذهبي، اصول و آثار تمدن اروپايي برآمد. البته وي شيوه متجدداني را كه اسلام و مذهب را نفي مي‌كردند قبول نداشت و در اين‌باره مي‌گويد:«نسل متعلق به ما نسبت به آقاي تقي‌زاده و كاروان‌هاي اولي كه به اروپا رفته و خودباخته و وحشت‌زده اروپايي شده بودند، چند سال اختلاف داشت. بنده و بسياري از همدوره‌هاي بنده به هيچ وجه طرفدار آن گفته آقاي تقي‌زاده «از ناخن‌هاي پا تا فرق سر فرنگي شويم» كه سابقاً در ايران در مجله كاوه برلين خوانده بودم، نبوديم» (7).

چند وچون يك تلفيق

بازرگان و همفكرانش جزو آن دسته از تجددطلباني بودند كه اصول و آداب تمدن غرب را همراه با مذهب طلب كردند و چنين تلفيقي را سرلوحه برنامه‌هاي خود قرار دادند. نهضت آزادي سعي بر نزديك ساختن دو نظام غربي و اسلامي دارد و مي‌خواهد اثبات كند كه آنچه در غرب به وجود آمده است، نه‌تنها خلاف اسلام نيست بلكه هر دو فرهنگ، راهي را طي مي‌كنند كه سرانجام آن يكي است. به همين دليل اين گروه به توجيه مذهبي و به اصطلاح اسلاميزه كردن مباني فرهنگ غربي مي‌پردازد. بازرگان خود در اين زمينه چنين مي‌گويد:«... ديگر نمي‌گويم اين تأثير چندمم از اروپا بود، چون از شمارش بيرون است... معدودي از ما اين اندازه جلو آمده و شخصيت پيدا كرده بوديم كه طرفدار تقليد و تبعيت از اروپايي‌ها نبوديم و فقط توجه و تبعيت از اصول مي‌كرديم...» (8).

نهضت آزادي نماد «پروتستانتيسم اسلامي»

نهضت آزادي در حقيقت به عنوان نمونه بارز و برجسته جريان «پروتستانتيسم اسلامي» و نيز پدر فكري گروه‌ها و دسته‌هاي التقاطي مذهبي‌اي شناخته مي‌شود كه به‌ويژه در دهه‌هاي اخير، پس از كودتاي 28 مرداد به وجود آمدند. گروه‌هايي كه به صورت التقاطيون راست يا چپ عرض وجود كردند. شناخت طرز تفكر نهضت آزادي و سران آن مي‌تواند كمك بزرگي هم به شناخت گروه‌ها و جريان‌هاي التقاطي كند و هم ماهيت اصلاح‌طلبي نوين را بشناساند. در اين مسير شناخت و بررسي افكار و انديشه‌هاي شخص آقاي بازرگان اهميت ويژه‌اي دارد. در اينجا قبل از پرداختن به مباحث اساسي فكري نهضت آزادي، اجمالاً به معرفي طرز فكر بازرگان از زبان همفكرانش مي‌پردازيم. كتاب «نهضت بيدارگري در جهان اسلام» در معرفي ويژگي‌هاي بازرگان و ماهيت آموزش‌هاي نهضت آزادي چنين مي‌نويسد(9):

«آثار مهندس مهدي بازرگان درباره دفاع از اسلام و قرآن و اثبات حقانيت اسلام و هماهنگي آن با علم و دستاوردهاي علمي بشر فراوان است. وي از سويي به آثار اسلام موجود مي‌نگرد و از نارسايي‌هاي آنها براي جذب مردم به دين شكايت دارد و از سوي ديگر به فرهنگ تمدن غرب چشم دوخته و از اينكه فقط نكات منفي آن توسط سياستمداران وابسته و خائن در ايران ترويج مي‌شده است مي‌نالد. در احياي او سه امر زياد به چشم مي‌خورد: اول افشاي زاهدمآبي، تصوف‌منشي و بيكارگي و سرگرمي به الفاظ و اوراد ـ‌تحت نام‌هاي فقه، فلسفه، عرفان و... ـ و تشويق به تمتع گرفتن از دنيا و روي به تلاش‌ مادي و بهره جستن از مواهب طبيعي و آشنا شدن با علوم روز و انديشه‌هاي نوين و ضلالت‌آور ندانستن آنها. دوم انتقاد از روحانيت و مؤمنيني كه به نام و بهانه حفظ ايمان از ورود به سياست مي‌گريزند و به چند ادب فردي ديني يا مباحث متورم و سرطان‌گونه فقهي دل خوش كرده‌اند و حل همه مشكلات را از دعا و اوراد مي‌خواهند و به ذلت و بهره‌كشي خود و همنوعانشان به گوشه چشمي نمي‌نگرند.

سوم مدل تفكر اوست كه تفكر علم تجربي و آن هم ترموديناميك است. وي مي‌كوشد تا اين دانش جوان و توانا را به ياري بگيرد تا قدر مقدور از مفاهيم آن بهره جويد و انديشه‌هاي خود را در قالب آن مفاهيم بيان و عرضه كند...» سپس نويسنده بازرگان را به عنوان «تحسين‌كننده» اروپاييان معرفي مي‌كند و مي‌افزايد: «آنان (غربيان) را در خط انبيا مي‌داند و حمام رفتن صبح‌گاه آنها را به منزله وضو و غسل مي‌شمارد و خواندن سرمقاله روزنامه صبح را به منزله نماز و خواندن مقالات و اطلاعات ديگر را در حكم تعقيبات نماز و روزنامه نيمه‌روز خواندن و به اخبار گوش دادن را صلوه الوسطي و كتاب خواندن بعد از ناهار را در حكم تعقيبات ظهر مي‌داند و خوابيدنشان را همان هشت ساعت خواب شرعي مؤمنان كه عبادت هم هست، مي‌شمارد و به قمارخانه، ميخانه و رقاص‌خانه رفتنشان را بسيار اندك و غيرقابل ملاحظه مي‌داند و ورزش، تئاتر و موزه رفتن شبانه‌شان را هم در حكم امور مستحبه مي‌داند. . . و با اين همه هوشيار است تا «خود» را جاي «خدا» نگيرد!»

دريك كلام آنچه از نظر شما گذشت معرفي خلاصه اما جامعي است كه از فكر و انديشه يكي از پايه‌گذاران«بازسازي تفكرديني» از زبان يكي از شاگردان آن صورت پذيرفته است وتو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!

پي‌نوشت‌ها:

(1) «نهضت بيدارگري در جهان اسلام»، ترجمه سيد مهدي جعفري، شركت سهامي انتشار، ص40

(2) همان، ص 41

(3) «جهاني از خود بيگانه»، دكتر حميد عنايت، ص 87

(4) كتاب «نهضت آزادي ايران»، يادنامه بيستمين سالگرد، مقدمه

(5) «دفاعيات» (مهدي بازرگان)، انتشارات مدرس، مهرماه 1350، ص 39

(6) همان، ص 41

(7) همان، ص 65

(8) همان، ص 40

(9) «نهضت بيدارگري در جهان اسلام»، ترجمه سيد مهدي جعفري، شركت سهامي انتشار، صص160و161

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار