پورياي ولي گفت كه صيدم به كمند است
از همت داود نبي بخت بلند است
افتادگي آموز گر طالب فيضي
هرگز نخورد آب زميني كه بلند است
در سنت ايرانيان باستان و پهلوانان راستين و در ميان مردان با حقيقت و آنان كه صراط مستقيم را برگزيده و راه اولياءالله را انتخاب نمودهاند، پهلواني تنها به زورمندي آنان نبوده كه افتادگي در عين قدرت، جوانمردي و گذشت و نيز شهامت، فداكاري و صفات عالي انساني لازمه پهلواني به شمار ميرفته است. كساني خود را پهلوان واقعي ميدانستهاند كه هميشه يار ستمديدگان و مددكار ضعفا بودهاند و در مقابل ستمگران و زورگويان ايستادگي و با آنها مبارزه ميكردند و تا پاي مرگ پيش ميرفتند و چون مردم اين صفات انساني يعني شجاعت، سخاوت، فداكاري، جوانمردي، صداقت، پرهيزگاري و تسلط بر نفس را از اصالتهاي واقعي يك انسان والا و ارزنده ميدانستند، آنان را ستايش ميكردند و در برابر ايشان سر تعظيم فرود ميآوردند. بهيقين افرادي كه چنين صفات ارزندهاي را داشته باشند سمبل جامعه ميشوند و مورد احترام همگان قرار ميگيرند و تختي اين فرزند خلف جامعه ما، همان پهلواني است كه تمام اين فضايل و خصايل انساني در وجودش به وديعه نهاده شده و سمبل تاريخ عياري ما در عرصه ورزش و سياست است. تختي نمونهاي از فرهنگ عياري و نيز تاريخ مبارزات مردم ما در هر عصر و دورهاي است، نمونهاي كه تمامي تلاش و آرزو و توان خود را براي پيروزي بر هر چيزي كه سد راه پيشرفت و تكامل آنهاست، در وجود خويش متبلور ساخته است، قهرماني كه تبلور آرزوها، اميدها و آرمانهاي يك ملت است و در قالب افسانهها، اساطير و تاريخ غير رسمي آنها جاودانه ميشود. در قلب ملتي جاي ميگيرد و باعث افتخار ملت و كشوري ميشود كه از آن كشور قد علم كرده و برايش افتخار آفريده است.
مردم او را مظهر اخلاق و نماينده داشتههاي فرهنگي خود معرفي ميكنند، زيرا اين در ذات انسان است كه به صفات عاليه انساني گرايش دارد و نيز به شدت به كساني كه داراي چنين فضايل و خصايل اخلاقي و انساني هستند، علاقهمند ميشود وگاه او را تا سر حد پرستش دوست ميدارد. در عصر و دوره ما، پهلواني كه لقب «انسان باشرافت و مردمي» را به خود اختصاص داد و در قلب يكايك مردم اين مرز و بوم جايي داشت، كسي جز جهانپهلوان «غلامرضا تختي» نبود، چه اينكه تاريخ زندگي كوتاهش، مملو از قهرمانيها، فداكاريها، ايثار و مبارزه است كه با علو طبع، بزرگواري و ايمان در ميادين ورزشي جهان، درس انسانيت و اخلاق را به ديگران آموخت و نشان داد يك «قهرمان» بايد چه خصايص و ويژگيهايي داشته باشد تا بتواند به مقام والاي« پهلواني» برسد. جهانپهلوان تختي نه به خاطر قدرت جسماني، نيروي بازو يا گرفتن چند مدال طلا و نقره مورد توجه بود و ما را وادار به تحسين كرد بلكه انگيزه اين نكوداشت، خصايل و سجاياي اخلاقي اين پهلوان نامي و بزرگ است، چه تختي از نادرترين پهلواناني بود كه خصلتهاي عياري، پهلواني و فتوت را در خود جمع داشت. او مرد بلندهمت و باارادهاي بود كه به خاطر ايدهآلهاي ملي، مذهبي و انساني خود يا شجاعت و قدرت روحي فوقالعاده كه در وجودش متجلي بود، محبوب همگان گشت. او از هيچ خطري نهراسيد و با مشكلات و سختيها با رقباي سرسخت و نيز خائنين دست و پنجه كرد و سرانجام پس از تلاشهاي فراوان، شاهد مقصود را در آغوش گرفت و مردانه جان بر سر آن گذاشت و جاودان شد، البته در تاريخ پهلواني ايران قهرمانان فراواني بودهاند اما از ميان آنان تنها تعداد اندكي چون تختي، نامي جاودانه يافتهاند.
آنچه تختي را در جامعه ما، قهرمان يك ملت و سمبل تاريخ مردم ما در عرصه ورزش ميكند، جز اين نيست كه او فرزند خلف جامعهاي است كه از ستم طبقاتي، فقر، خودكامگي و اختناق رنج ميكشد. او نيز بر آن است كه برخلاف ديگران و جريان حاكم بر محيط ورزش ايران، در برابر همه آن چيزهايي كه گفته شد، سر تسليم فرود نياورد و نام پرآوازه و قدرت جسمانياش را به عنوان حربه اين پيكار مقدس به كار گيرد. اين همان چيزي است كه تختي را به قهرمان يك ملت و سمبل تاريخ مردم مبدل كرد چراكه او هدفي جز ترويج و اشاعه فضايل اخلاقي و خصال عالي انساني، نوعدوستي، وطنخواهي، جوانمردي و فتوت كه از ديرزمان آيين پهلوانان ايران بوده است، نداشت. تختي از زمره مردان و پهلوانان زمان ما بود كه ميدانست در زندگي چه ميكند، چه ميخواهد و كمال مقصود چيست. او هرگز اسير حوادث و تسليم اوضاع زمان و خواستههاي ديگران نشد، با ناملايمات و مشكلات مبارزه كرد و از هيچ خطري نهراسيد و ديديم كه به خاطر رسيدن به قله پيروزي، خطر را به جان و دل استقبال كرد و از روبهرو شدن با شكست و مرگ نيز روي نگرداند.
اين جوان پاكسرشت كه از قلب تهران قد علم كرده بود و با درد و رنج آشنايي داشت، هنگامي كه به نقطهاي رسيد كه متوجه شد وجودش اثر دارد، نسبت به نيك و بد زندگي مردم احساس مسئوليت كرد و درك حقايق و انجام وظايف اجتماعي و بهخصوص عشق به ميهن، به يكي از وجوه مشخص اين پهلوان مبدل گشت. او جوانمرد، جانباز و فداكار بود كه در راه سربلندي وطن و ملتش و رواج سنن باستاني، پهلواني و ملي خويش مبارزه ميكرد. عجيبتر اينكه شعلهاي پرفروغ از عشق به انسان و همنوع خود و علاقه به وطن و ملت را در دل داشت و هميشه در راه خوشبختي ديگران تلاش ميكرد و به بزرگترين مكانت در دل دوستداران خويش دست يافت.
جاي اين پرسش باقي است كه پهلوانان و عياران، اين فضايل و خصايل ممتاز را از كجا كسب ميكردند؟ داراي چه مسلكي بوده و چگونه آن را فرا گرفتهاند و آنجا كه اين نامآوران تن و روان خود را براي رسيدن به كمال قدرت جسمي، روحي و معنوي ميپروراندند، كجا بوده است؟ اين سؤالي است كه نويسنده كتاب داستانهايي شگفتانگيز از تاريخ پهلواني ايران چنين پاسخ ميدهد:
«بديهي است زورخانه و وسيله طي مراحل در طريق كمال اين مقصود نيز ورزش باستاني و تعاليم خاص آن است، چون زورخانه كه پهلوانان تاريخ ايران در آنجا تن و روان خود را ميپروراندند و درس تقوا، اخلاق، جوانمردي، انساندوستي و وطنپرستي ميگرفتند، سرمنشأ و منبع حوادث تاريخ پهلواني ايران و عامل اصلي رستاخيز پهلوانان، عياران، فتيان و جوانمردان اين سرزمين است.»
با اينكه اين استدلال را ميپذيريم ولي باز بر اين عقيدهايم كه از بين هزاران دلاور و پهلوان زورخانهكار، يكي افسانه و جاودان ميشود زيرا در زمان «تختي» و در باشگاه پولاد و ساير باشگاههاي ورزشي ايران بودند كساني كه در اين راه تلاش ميكردند، قهرمان هم ميشدند، مدال طلا هم ميگرفتند، حتي بيشتر از تختي ولي تلاششان براي مردمي شدن به جايي نرسيد و تنها تختي گل سرسبد دلاوران و پهلوانان زمان خود شد زيرا او مظهر شرافت، انسانيت، گذشت، فداكاري، ايمان و اعتقاد بود.
بديهي است لازمه دفاع از خاك ميهن، داشتن قدرت بدني و تمرينات جنگي و ايمان كامل بود و به همين دليل پهلوانان و عياران نيز به ورزش باستاني كه دركنار خود با اشعار سنتهاي ملي و مذهبي سبب تقويت روحي و استحكام ايمان ميشد، روي ميآوردند و از آن براي رسيدن به كمال جنگاوري، كشتيگيري و دلاوري بهره ميجستند، اما آيا همه آنها در اين راه موفق بودند؟ بايد گفت:خير! تنها معدودي كه داراي فضايل اخلاقي و كمالات معنوي و انساندوستي بودند و از جوانمردي، فتوت و كمال بهرهاي داشتند، در اين راه موفق بودند، از آن جمله سياوش به خاطر پاكدامني و عفت، پورياي ولي به خاطر فداكاري، گذشت و جوانمردي و تختي به خاطر دلاوري و استقامت در مقابل سختيها، ناملايمات، مشكلات و نيز ايمان راسخ، از خودگذشتگي و وطنخواهي.
بلي، اين خصوصيات اخلاقي و انساني اين دلاوران بود كه آنان را سمبل و قهرمان يك ملت معرفي و در سينه تاريخ ثبت و جاويدان كرد و آنان را در رديف پهلوانان اسطورهاي قرار داد. تختي از معدود افرادي بود كه هرگز حرف دلش را با كسي نگفت ولي نگاهش تا عمق وجود انسان رسوخ ميكرد، دستش تهي بود و دلش سرشار از اميد و يار بيكسان، شفابخش دلهاي پريشان و خار چشم ناكسان و دونمايگان.
ديديم كه او تنها كشتي نميگرفت و اين كشتي هم نبود كه او را به آن مقام والا رسانيد، او با جهاني درافتاده و مراد دل نااميدان و خود مريد دستهاي رو به آسمان بود. سال 1956 از ملبورن با مدال طلاي المپيك بازگشت؛ بازگشتي قهرمانانه و استقبال شايان توجه. او تاج سر همگان شده بود و ملتي آرزوي ديدارش را داشتند و سر در قدمش مينهادند ولي تختي چيزي از اين دست را نميديد و به آن همه ستايش كه از چهار گوشه كشور نثارش ميشد، بيتوجه بود. قيافهاش را غم گرفته و چهرهاش را پردهاي ناپيدا پوشانيده بود. يكي از دوستان مطبوعاتي ميگفت:«هر وقت با او ملاقات ميكردم، در چهرهاش همان ابهام را مشاهده ميكردم. 27 سال قبل در يكي از روزها كه به هم رسيديم، خيلي خوشحال بود، چهرهاش ميدرخشيد و گل از گلش شكفته بود. علت اين شوق، شفقت و شادماني را پرسيدم، او گفت: امروز به ديدار آقا رفته بودم. سؤال كردم: آقا؟! كدام آقا؟ پاسخ داد: سيدمحمود طالقاني.»
تختي واقعاً مريد معنويت و انسانيت بود و همين معنويت او را از سايرين جدا ميكرد وگرنه در دنياي قهرماني، زورمندي، شكست و پيروزي، تختي يگانهآفاق نبود يا بهتر بگويم، تختي يك انسان استثنايي و ماوراي طبيعي نبود كه در مرحلهاي خاص از تاريخ سرزمين ما همچون ستارهاي ظهور و بعد از چندي غروب كرده باشد، او فرزند يك ملت است كه از بطن جامعه برخاسته و بر قلب مردم نشسته است. در همين يادداشت نگاشتم و تكرارش را لازم ميدانم كه تختي نمونهاي از مجموعهفرهنگ، تاريخ مبارزه مردم و سمبل تاريخ مليت ماست. نظير اين چهرهها را در هر زمان كمتر مييابيم زيرا از ميان صدها و شايد هزاران چهره سرشناس، قهرمان، پهلوان يا سرداران نبرد، تنها معدودي منافع مردم را بر منافع خود ترجيح داده و در جهت حمايت و پشتيباني از توده آنها برآمده و از جانب خود اين مردم، شايستگي سروري و جاودانگي پيدا كردهاند و اين قضاوت، حكم حقيقي تاريخ است، وگرنه تختي در عمر كوتاه خود فقط سه مدال طلا گرفت! در حالي كه مدويد روسي، بيش از همه مدال طلا داشت ولي آيا اينان با هم برابرند؟ در آخرين مسابقه بين مدويد و تختي، مگر با زد و بندهاي آنچناني پشت پرده، مدويد را برنده اعلام نكردند؟ در صورتي كه شايستگي و برتري تختي بر مدويد مورد تأييد خود او نيز بود. آيا معيار سنجش تمام ارزشها، فقط مدال طلاست؟ مگر آن جوان پورياي ولي را به خواست و ميل خود پوريا، به زمين نزد؟ مگر ديگران بيش از تختي مدال نگرفتند؟ مگر مدويد در مسابقه آخر بهجاي تختي مدال طلا نگرفت؟ نه، مدال چيزي را عيان نميكند. تختي روح جوشان و ستيزهگري بود كه عليه بيداد ميجنگيد، نه براي مدال كه او سياوش و پورياي ولي عصر ما بود. او بيرون از دنياي اندازه و بيرون از متعارف و معقول بود، پديدهاي بود يگانه كه هر كس يگانه شود، چنين ميشود. او سربلند، سرافراز و نمادي از اعتراض بود؛ اعتراض عليه سلطه و ستم، نظامهاي موجود و آنچه با عقل سليم تناسبي ندارد. تختي خود در اين باره ميگفت:«من فرزند درد و رنج بودم و با اين درد خو گرفته و هميشه مردم را دوست داشتهام و امروز نيز به دوستي آنان افتخار ميكنم، امروز قهرمان شدهام، شكنجهها ناپديد شدهاند، اينك راه خود را ميبينم، راهي روشن؛ روشنتر از افق....»
او راه، مقصد و حقيقت را يافته بود و به سوي كمال مطلق گام برميداشت، به سوي خدا و براي مردم و بهخوبي ميدانست در اين راه بايد به ريسمان خدا چنگ زند زيرا تنها اوست رازدار و يار چنين افرادي بيكس و تنها. چه خوب انتخاب كرده بود مقصدش را؛ تنها ملجأيي كه ميتوانست دردها، رنجها، غمها، ناكاميها، ظلمها و ستمهايي را كه بر او روا ميدارند با او در ميان بگذارد. آري، مردان راه حق و حقيقت چنين هستند و هميشه به سويي گام برميدارند كه حقيقت مطلق است، حركت به سوي كمال مطلق پايان ندارد و حركتي لايتناهي است. تختي تنها مسافر زمان ما در اين جاده است كه نامش جاودان ميماند زيرا تنها يك پهلوان نبود، انساني والا و برتر بود كه خدا فرشتگان را وادار به سجده چنين افرادي به عنوان «انسان» كرد. انسان و انسانيت چه مقام والايي است كه جز پرهيزكاران، تقواپيشگان و مردان حق را در مرز آن راهي نيست.
يادش بلند باد.