کد خبر: 625621
تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۳۹۲ - ۱۶:۱۱
جلوه‌هايي از منش علمي و عملي آيت‌الله العظمي سيد محمدرضا گلپايگاني درگفت وشنود با آيت‌الله احمد صابري همداني
شاهد توحيدي

اين روزها مصادف است با سالروز ارتحال فقيه اهل بيت(ع) و مرجع بزرگ و مجاهد شيعه، حضرت آيت‌الله‌العظمي گلپايگاني(اعلي الله مقامه الشريف). به همين مناسبت با يكي ازشاگردان ديرين مكتبش، عالم فرزانه حضرت آيت‌الله احمد صابري همداني گفت‌و‌شنودي انجام داده‌ايم كه نتيجه آن درپي مي‌آيد.

حضرتعالي از چه مقطعي با حضرت آيت‌الله العظمي گلپايگاني آشنا شديد و شخصيت علمي و اجتماعي ايشان را چگونه يافتيد؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. افتخار شاگردي معظم‌له را از همان زماني كه مرحوم آيت‌الله گلپايگاني در طبقه بالاي مدرسه فيضيه تدريس مي‌كرد و شاگردان زيادي هم نداشت، پيدا كردم. گفتني است جناب آقاي سبحاني هم در اين جلسات حاضر مي‌شد، اما از سال 1373ﻫ. ق به‌طور مداوم در دروس خارج فقه آن مرحوم شركت كردم كه ثمرات آن جلسات يكي جزوه ولايت فقيه بود كه در همان ايام نوشتم و براي اينكه استاد بداند، درسش را فهميده‌‌ام خدمتشان تقديم كردم. ساير جزوات عبارتند از بحث خيارات و مباحث حج كه دو جلدش چاپ شده و جلد سومش آماده نشر است، اما براي چاپ و نشر بقيه مباحث اقدامي صورت نگرفته و به صورت مسوده باقي است. مرحوم آقاي گلپايگاني از جمله اساتيد بزرگواري است كه به مدت طولاني از محضرشان استفاده كردم، يعني از سال 1373ﻫ. ق تا زماني كه عازم تركيه شدم، اين استفاده استمرار داشت. پس از مراجعت از تركيه نيز دوباره از محضرشان فيض بردم تا اينكه اشتغالاتم زياد شد و توفيق حضور در كلاس‌هاي درس ايشان از من سلب شد. اما اولين آشنايي من با مرحوم آقاي گلپايگاني به زماني برمي‌گردد كه ايشان شب‌هاي جمعه در تكيه سيد حسن تفسير قرآن مي‌گفت و در همان محله هم مستأجر بود، موقعي كه براي اولين بار در جلسه تفسير ايشان حاضر شدم، سوره مؤمنون را تفسير مي‌كرد كه به نظرم خيلي جالب آمد و به دلم نشست. ايشان بعد از اينكه در محله حسين‌آباد منزلي خريد و به آنجا منتقل شد و تدريس رسمي دروس حوزوي را شروع كرد من هم در آن شركت كردم و چون طي اين سال‌ها دوستي و ارادت قلبي و نزديكي بين من و ايشان پديد آمده بود، هر از گاهي به عنوان شوخي مي‌گفتم: ما از همان زماني كه شما مستأجر بوديد، به شما ارادت داشتيم و هنوز هم داريم!

از خصوصيات آن مرحوم اين بود كه هيچ‌وقت هيچ طلبه‌اي را كه تقاضاي كمك و مساعدت داشت محروم نمي‌كرد و به‌قدر وسع از وي تفقد و دلجويي مي‌كرد، همان طوري كه در امور عبادي نيز بسيار مقيد بود. به ياد دارم صبح‌ها ايشان بعد از نماز جماعت مرحوم آقاي نجفي، اقامه جماعت مي‌كرد و بعد از نماز مدت زيادي به تلاوت قرآن، ذكر و دعا مي‌پرداخت، از اين‌رو به جرئت مي‌توانم بگويم در اين مدت به‌نسبت طولاني و مراودات زياد و نزديكي كه با ايشان داشتم، هيچ نقطه ضعف اخلاقي و عملي در ايشان مشاهده نكردم، اما در خصوص كيفيت درسشان بايد عرض كنم مرحوم آقاي گلپايگاني بسيار اهل مطالعه و تتبع بود و در فهم اخبار دقت بسيار زيادي داشت. اين امتياز ِبارز ايشان بود.

يكي از دلايل اهميت تلمذ جنابعالي نزد حضرت آيت‌الله العظمي گلپايگاني اين است كه شما دروس «ولايت فقيه» ايشان را تقرير و منتشركرديد. اين جزوه درشناخت انديشه سياسي آيت‌الله گلپايگاني، جايگاه بسيار مهمي دارد. از خاطرات آن درس و تقرير آن چه خاطراتي داريد؟

مرحوم آيت‌الله گلپايگاني در سال 1373ﻫ. ق 10 سال قبل از آغاز نهضت حضرت امام، بحث ولايت فقيه را به عنوان يكي از مباحث فقهي شروع كرد. من نيز به همراه جمع زيادي از فضلاي حوزه علميه افتخار حضور در اين جلسات را داشتم. مرحوم آيت‌الله گلپايگاني در اين مباحث با توجه به ادله شرعي ولايت فقيه را مطلقه مي‌دانست و معتقد بود كه بايد ملوك و پادشاهان به‌منزله رعايا و ايادي مجريه علما و فقها باشند. البته در جريان انقلاب و با توجه به اوضاع و شرايط، ايشان تا حدودي از اين ديدگاهش عدول كرد.

اينجانب در سال 1383ﻫ. ق قمري همزمان با انتشار جزوه ولايت فقيه حضرت امام در ايران، بحث ولايت فقيه مرحوم آيت‌الله گلپايگاني را به زبان عربي و با تجديد نظر در بعضي از مسائل و همراه با توضيح، تفصيل و اصطلاحات روز به چاپ رساندم كه مورد توجه فضلا، علما و مطالعه مراجع قرار گرفت، اما چون عربي بود، در ميان عامه مردم و جوانان بازتاب چنداني نداشت. درباره واكنش رژيم هم بايد عرض كنم اگرچه در آن زمان در ايران نبودم، ولي ظاهراً عكس‌العملي در قبال چاپ اين كتاب نشان ندادند، با اينكه تفاوت چنداني بين اين كتاب و كتاب ولايت فقيه حضرت امام از حيث استدلال به روايات و منابع فقهي و استنتاج و توجه به مسائل سياسي و اجتماعي وجود نداشت، براي نمونه ايشان بعد از طرح حديث پيامبر(ص) كه فرمود:«اللهم ارحم خلفايي الذين يأتون بعدي و ينقلون احاديثي و سنتي». چنين نتيجه‌گيري مي‌كند كه اگر سلطان و پادشاه كشوري به هنگام سفر بگويد فلاني نايب و قائم‌مقام من است، معنايش اين است كه تمام وظايف و اختياراتم را به او واگذار كردم و از اين حيث تفاوتي در اين امور بين من و او وجود ندارد. روي اين حساب، علما و فقها كه به تعبير روايات بايد مجاري امور در دست آنها باشد و به فرموده پيامبر گرامي اسلام، خليفه و جانشين پيامبر هستند، تمام اختيارات پيامبر(ص) و از جمله ولايت بر مؤمنيني را كه خداوند با آيه «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ»(1) به آن بزرگوار تفويض فرموده است، دارد. البته در اينجا بحثي مطرح است كه آيا وظيفه فقيه، تنها مشروعيت دادن به نظام و دولت است يا او وظيفه تأسيس حكومت اسلامي را هم به عهده دارد و به عبارت ديگر، آيا خود پيامبران هم موظف به تشكيل حكومت بودند يا وظيفه آنها راهنمايي مردم براي ايجاد حكومت ديني بود كه به نظر من تفاوتي بين اين دو معني وجود ندارد و تفاوت و اختلاف فقط در تعابير و الفاظ است. نظارت فقها و علما بر دستگاه‌هاي دولتي و قبول داشتن عملكرد آنها به معني اسلامي بودن و مشروعيت داشتن آن حكومت و نظام است و در غير اين صورت آن دولت و دستگاه رسميت و مشروعيت ديني ندارد و بايد كنار برود تا نظامي صالح و اسلامي در رأس كار قرار بگيرد.

علي‌رغم تشابهي كه در بحث ولايت فقيه حضرت امام و مرحوم آيت‌الله گلپايگاني از نظر ادله، مباني و شيوه استدلال وجود داشت، كتاب ولايت فقيه حضرت امام با استقبال بسيار چشمگيري در ميان توده‌ مردم به‌ويژه جوانان روبه‌رو شد، چون حضرت امام به عنوان رهبر انقلاب و نهضت اقدام به طرح و ارائه بحث ولايت فقيه به صورت يك نظريه سياسي و طرحي عملي براي يك حكومت ايده‌آل اسلامي و ديني كرده بود و از آنجا كه خود آن حضرت در راه اين هدف مقدس و الهي قدم به ميدان مبارزه گذاشته و متحمل فشارها و تنگناهاي زيادي از جمله زندان و تبعيد شده بود، حرف و كلامش اعتبار ويژه‌اي يافت.

يكي از مهم‌ترين فرازهاي زندگي سياسي مرحوم آيت‌الله العظمي گلپايگاني، حمله عوامل رژيم شاه به مجلسي بود كه از سوي ايشان درتكريم سالروز شهادت امام صادق‌(ع) منعقد شده بود. جنابعالي ازاين ماجرا چه خاطراتي داريد؟

در ابتدا بايد اشاره كنم كه تا آنجا كه به خاطر دارم، اين روز همواره از سوي بزرگان و مراجع حوزه بزرگ داشته و مراسمي بدين مناسبت برپا مي‌شد. از مراجع پيشين مرحوم آيت‌الله حاج شيخ عبدالكريم حائري و مرحوم آيت‌الله بروجردي اهتمام خاصي به اين روز داشتند و مرحوم آقاي بروجردي نيز در مسجد اعظم كه خود بنيان نهاده بود، مراسم اين روز را برپا مي‌داشت، اما در زمان مرحوم آقاي گلپايگاني كه اهميت زيادي به اين روز مي‌داد اين مراسم در فيضيه برگزار مي‌شد.

آن روز بنده هم افتخار حضور در بخشي از اين مراسم را داشتم، ابتدا آقاي آل‌طه به منبر رفت و درباره شخصيت حضرت امام صادق(ع) سخن گفت و بعد از ايشان مرحوم حاج شيخ مرتضي انصاري، واعظ معروف بر منبر قرار گرفت. با آغاز سخنراني ايشان مزدوران رژيم با فرستادن صلوات‌هاي بيجا و سر دادن شعار «جاويد شاه» و غيره در صدد بر هم زدن نظم مجلس برآمدند. تلاش‌هاي مرحوم انصاري براي حفظ آرامش جلسه و ساكت كردن اين افراد به جايي نرسيد و سخنراني ايشان به‌ناچار قطع شد. گفتني است اين مزدوران ابتدا به منزل حضرت امام رفتند و قصد داشتند در آنجا غائله‌اي را برپا كنند، ولي حضرت امام متوجه حضور اينها و نقشه و برنامه شومشان مي‌شود و توسط آقاي خلخالي در همان مجلس اعلام مي‌كند اگر عوامل رژيم بخواهند حركتي بكنند، من به فيضيه مي‌روم و آنچه بايد بگويم مي‌گويم. اين تهديد باعث مي‌شود مأموران حكومت در آنجا اقدامي نكنند و عازم مجلسي كه در مدرسه حجتيه از سوي آقاي شريعتمداري برپا شده بود، شوند، ولي در حجتيه هم بنا به ملاحظاتي مثل مداراي دستگاه پهلوي با آقاي شريعتمداري كاري انجام ندادند و نهايتاً به فيضيه آمدند.

شما تا آخر درمراسم نمانديد؟

در هر صورت وقتي اوضاع را آشفته و ناجور ديدم، از مدرسه بيرون آمدم، اما هنوز چند قدمي از فيضيه دور نشده بودم كه صداي درگيري و زد و خورد و حتي شليك گلوله به گوشم خورد و من با سرعت بيشتري خودم را به منزل يكي از دوستان كه مجلس روضه داشت رساندم و تا شب همان جا ماندم. بدين ترتيب از اتفاقات و حوادث بعدي خبردار نشدم تا اينكه يكي از حضار در مجلس پيش ما آمد و قضايا را به تفصيل شرح داد.

روايت ايشان چه بود؟

ايشان گفت: يكمرتبه ديديم سر و صداي زيادي بلند شد و عوامل رژيم و كماندوها وارد مدرسه شدند و به جان طلاب و حاضرين در مجلس افتادند و شروع به ضرب و شتم طلبه‌ها و روحانيون و شكستن در و پنجره حجره‌ها كردند. تعدادي از كماندوهاي رژيم به سوي مرحوم آيت‌الله گلپايگاني كه در مجلس حضور داشت، حمله‌ور شدند كه جمعي از طلاب ايشان را به يكي از حجره‌ها بردند و در حجره را بستند و با ايستادن جلوي در جانانه از ايشان دفاع كردند و با تحمل ضربات و صدماتي مانع تعرض كماندوها به ساحت مرجعيت شدند. مأموران دولتي به حاج‌آقا مهدي گلپايگاني، فرزند مرحوم آيت‌الله گلپايگاني هم حمله و تعرض كردند، ولي ايشان با فرار از دست مزدوران در گوشه‌اي پنهان شد و پناه گرفت، اما عوامل رژيم آقاي علوي داماد حضرت آيت‌الله گلپايگاني را به تصور اينكه خود مرحوم آيت‌الله گلپايگاني است دستگير كردند و به مركز ساواك بردند و بعد از پي بردن به اشتباه خود ايشان را آزاد كردند. درگيري و زد و خورد كماندوهاي رژيم با طلاب دو سه ساعت تا نزديكي‌هاي غروب ادامه يافت و يكي دو كشته و مجروحين زيادي بر جا گذاشت. آن طور كه مي‌گفتند طلبه‌اي به نام اسماعيل كه از طبقه دوم مدرسه به پايين پرت كردند و يكي از طلاب گيلاني از شهداي اين فاجعه بودند، اما ظاهراً افراد ديگري هم در اين واقعه به شهادت رسيدند كه خانواده‌هايشان از ترس ابراز نكردند. نكته جالب اينكه در اين درگيري‌ها تعدادي از كماندوهاي حكومتي نيز با سنگ‌پراني طلاب مدرسه فيضيه مصدوم و زخمي شدند. با فرا رسيدن شب و آرام شدن اوضاع، طلابي كه همراه مرحوم آيت‌الله گلپايگاني بودند ايشان را از پناهگاه خارج كردند و به منزل بردند.

رفتار حضرت آيت‌الله گلپايگاني پس از اين واقعه چگونه بود؟ ايشان را چگونه ديديد؟

مرحوم آيت‌الله گلپايگاني كه خود در متن واقعه مدرسه فيضيه حضور داشت، پس از حدود يك هفته كه تحت تأثير مسائل و وقايع آن روز بود، آرامش خود را به دست آورد و انصافاً خيلي خوب و جانانه به ميدان آمد و با اصرار زياد دروس حوزه را كه بعد از آن فاجعه دچار وقفه شده بود، به راه انداخت و طلاب و فضلا دوباره مشغول درس و بحث شدند. به دنبال همين جريانات مرحوم آيت‌الله حكيم نامه‌اي خطاب به مراجع و علماي بزرگوار قم نوشت و از آنان درخواست كرد به عنوان اعتراض به اعمال دستگاه پهلوي به نجف اشرف مهاجرت كنند.

اين پيشنهاد در وهله اول چشم بعضي از علما را گرفت و به نظرشان پيشنهاد جالبي آمد، ولي بزرگان تيزبين و دورانديش حوزه مثل حضرت امام و مرحوم آيت‌الله گلپايگاني با اين كار مخالفت كردند. از مرحوم آقاي گلپايگاني شنيدم اين كار درست نيست و علما نبايد حوزه علميه قم را خالي كنند و به نجف بروند. با روشنگري حضرت امام و اعلاميه‌اي كه در اين‌باره صادر فرمودند ساير علما و بزرگان هم متوجه شدند مهاجرت از قم ايده و فكر بسيار خطرناكي است و به هيچ‌وجه صلاح نيست و بعيد نيست دسيسه‌اي از سوي رژيم به قصد خالي كردن جبهه و سنگر قم از علما و مراجع در كار باشد.

يكي از سؤالات مهم درباره منش مبارزاتي آيت‌الله گلپايگاني، علت عدم حضور ايشان در مهاجرت علما به تهران، پس از دستگيري حضرت امام است. دراين‌باره نظرات متنوعي ابراز مي‌شود. شما دراين‌باره چه خاطره‌اي داريد؟

موقعي كه قرار شد علما و بزرگان همه بلاد و مناطق كشور به تهران مهاجرت كنند. مراجع صاحبنام وقت مثل مرحوم آيت‌الله نجفي مرعشي، مرحوم آيت‌الله ميلاني و آقاي شريعتمداري به تهران رفتند. از همدان هم مرحوم آيت‌الله ملاعلي آخوند همداني و مرحوم آيت‌الله حاج سيد نصرالله بني‌صدر تن به اين سفر و هجرت سپردند.

مرحوم آخوند همداني پس از ورود به تهران و حضور در جمع علما و مراجع سري هم به منزل حاج آقا مهدي حائري فرزند استادش مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري زد كه خيلي مورد استقبال و احترام آيت‌الله‌زاده قرار گرفت. در خانه حاج‌آقا مهدي، رئيس وقت ساواك پاكروان، مرحوم آخوند را مي‌بيند و از علت حضورش در تهران مي‌پرسد كه ظاهراً مرحوم آخوند جواب مي‌دهد:«براي رفع كسالت و معالجه به تهران آمده‌ام. ضمن اينكه توفيقي دست داد و با آقايان علما هم ملاقات كرديم». به هر حال مرحوم آخوند قبل از به نتيجه رسيدن و تحصن اعتراض‌آميز بزرگان و مراجع به همدان بازگشت يا ايشان را بازگرداندند.

درباره اين مهاجرت و ملاقات مرحوم آخوند با علما، خود آن مرحوم نكته‌اي را براي ما ذكر كرد كه شنيدني و قابل تأمل است. ايشان بعد از اينكه درباره وضعيت مهاجرت روحانيون و مراجع بزرگوار و برجسته به خاطر حمايت از امام سؤال كرديم، تبسمي كرد و گفت:«با بررسي و دقتي كه در آن مجلس كردم، دريافتم اين سيد درصدد كسب مقام و موقعيت است و مي‌خواهد از اين نمد كلاهي براي خودش درست كند. انگار كه اين مهاجرت و زحماتي كه آقايان متحمل شده‌اند، براي بزرگ كردن ايشان است». وقتي پرسيديم:«حضرت استاد منظورتان كدام سيد است؟» پاسخ داد:«سيد كاظم شريعتمداري» و همان طور كه مي‌دانيد در آن مقطع در بين مردم چنين شايع و معروف كرده بودند كه آقاي شريعتمداري جان امام را حفظ كرد و نجات داد! و اگر حضور او نبود، حتماً حضرت امام را اعدام مي‌كردند. جالب است بدانيد شركت نكردن مرحوم آيت‌الله گلپايگاني در اين مهاجرت و تحصن و نيز به فرموده خود ايشان ارتباط مستقيمي با آقاي شريعتمداري داشت.

خود ايشان دراين‌باره مطلبي بيان كردند؟

بله، همچنان كه مستحضريد عدم حضور مرحوم آيت‌الله گلپايگاني در جمع ساير بزرگان و مراجع متحصن و معترض به‌‌رغم احترام و ارادتي كه ايشان به حضرت امام داشت، نقطه ابهامي را پيش روي بسياري از فضلا و طلاب و حتي خود ما كه از شاگردان نزديك و به اصطلاح خصيصين ايشان بوديم، گذاشت. به همين دليل يك روز صبح كه تنها در خدمت ايشان بودم، اين سؤال و ابهام را مطرح كردم و ايشان جواب داد:«آن روز كه قرار بود من و آقاي شريعتمداري سر ساعت 8 با هم به تهران برويم، رأس ساعت 8 در حالي كه بنده آماده و مهيا و منتظر آقاي شريعتمداري بودم، خبري از ايشان نشد. پس از دقايقي كه گذشت و آقاي شريعتمداري نيامد، گفتم با منزل ايشان تماس بگيرند و بپرسند ايشان كجاست و چرا هنوز نيامده است؟ كه جواب دادند ايشان ساعت 7 صبح به طرف تهران حركت كرده است! اين كار آقاي شريعتمداري كه قول و قرارمان را به هم زد و بدون اطلاع من و تنهايي به تهران رفت، خيلي به من برخورد و متوجه شدم در دوستي و رفاقتي كه با فريب و نيرنگ همراه باشد، طبعاً اخلاص نيست. همچنان كه با وضعيت پيش‌آمده شركت و حضورم در جمع آقايان علما خالصانه و خالي از شائبه نخواهد بود. ضمن اينكه اگر مي‌رفتم بايد در‌باره اين قضيه با آقاي شريعتمداري بگومگو مي‌كردم كه شايسته نبود، لذا صلاح را در اين ديدم اصلاً در آن تحصن شركت نكنم». به هرحال اين عدم مسافرت، ارتباطي به نقش پررنگ ايشان در نهضت اسلامي نداشت، كما اينكه ايشان تا پيروزي انقلاب و بلكه تا پايان حيات دغدغه انقلاب و حفظ نظام اسلامي را داشتند. رحمت الله عليه رحمه واسعه، والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته.

پي‌نوشت‌:

(1) قرآن كريم، سوره احزاب، آيه 6

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار