کد خبر: 625477
تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۳۹۲ - ۱۶:۳۲
ناگفته‌هايي از منش شهيد آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب در گفت‌وشنود با آيت‌الله سيد محمدهاشم دستغيب
شاهد توحيدي

آنچه پيش روي داريد گفت‌وشنودي است كه در آبان ماه 1388با مرحوم آيت‌الله سيد محمد هاشم دستغيب فرزند ارجمند شهيد آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب صورت گرفته است. امروزه كه اين خاطرات خواندني در سالروز شهادت سومين شهيد محراب منتشر مي‌شود، پدر و فرزند در جوار رحمت حق آرميده‌اند.

با تشكر از حضرتعالي به لحاظ شركت در اين گفت‌وشنود، در آغاز سخن مناسب است قديمي‌ترين خاطر‌اتي را كه از پدر بزرگوارتان به ياد داريد برايمان نقل كنيد.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. الحمد‌لله‌رب‌العالمين و صلي‌الله علي محمد وآله الطاهرين(ع). مرحوم پدر فوق‌العاده به زن و فرزند محبت داشتند. يادم مي‌آيد هميشه مرا بغل مي‌كردند و جالباسي‌اي را كه به ديوار بود و برجستگي‌هاي سرش مثل سر شير بود نشانم مي‌دادند. هميشه با ما بچه‌ها بازي مي‌كردند. پنج ساله كه بودم مرا با خود به مسجد بردند و ظهرها تشويقم مي‌كردند اذان و اقامه بگويم و نماز بخوانم. شيوه تربيتي ايشان محبت‌آميز بود و به همين دليل بسيار تأثيرگذار بود. ايشان بر اساس دستورات اسلامي به دخترها بيشتر محبت مي‌كردند و مراقب همه چيز از جمله درس خواندن ما بودند. هميشه وقتي خطايي مي‌كرديم ابتدا به روي خودشان نمي‌آوردند و طوري وانمود مي‌كردند كه گويي چيزي نديده‌اند و به اين ترتيب به‌رغم محبت و مهري كه به ما داشتند، هميشه ابهت خود را حفظ مي‌كردند. هميشه اول به ما تذكر مي‌دادند و تقريباً اين تذكر كافي بود تا اشتباهاتمان را تصحيح كنيم. اگر بر اشتباه اصرار مي‌كرديم، حد نهايت تنبيه ايشان اين بود كه مي‌گفتند:«مي‌بينم خيلي براي خودت جاهل شده‌اي!» نسبت به مادرمان هم كه علاقه و احترام فوق‌العاده زيادي قائل بودند، به‌خصوص كه والده ما در ايام زندان و تبعيد ابوي متحمل زحمات و صدمات فراوان شدند.

شما چند سال داشتيد كه مرحوم ابوي وارد فعاليت‌هاي سياسي شدند و آغاز فعاليت ايشان چگونه بود؟

ايشان در سال 41 و پس از آغاز نهضت امام وارد عرصه مبارزات شدند و قبل از آن از جمله در نهضت ملي نفت مطلقاً دخالتي نكردند. من در آن موقع دوازده سال داشتم و كاملاً يادم هست كه مرحوم ابوي در برابر جريان نهضت ملي نفت موضع كاملاً بي‌طرفانه‌اي را اتخاذ كرده بودند. ايشان اعتقاد و علاقه‌اي به جريان ملي‌گرايي نداشتند و به همين دليل تا امام نهضت را آغاز نكردند، هيچ دخالتي در امور سياسي نداشتند. با شروع نهضت امام مي‌گفتند حالا تكليف داريم وارد شويم و نهضت را ياري كنيم.

نخستين تماس حضرت امام با شهيد آيت‌الله دستغيب به چه نحو صورت گرفت؟

آقاي خليلي، شوهر دخترعمه‌ام از خاندان محترم خليلي در قم با امام ارتباط داشتند و به دليل تسلط بر زبان انگليسي مطالب نشريات خارجي را براي امام ترجمه و نقل مي‌كردند. امام ايشان را نزد مرحوم ابوي فرستادند و فرمودند:«بايد در مقابل لوايح ششگانه شاه واكنش نشان داد.»

علي‌القاعده شما بايد در آن دوران جوان بوده‌ باشيد و قضايا را به‌خوبي به ياد بياوريد.

بله، من 23 سال داشتم و همه رويدادها را به‌خوبي به خاطر دارم. يادم هست مرحوم ابوي فرمودند:«سلام مرا خدمت حاج‌آقا روح‌الله برسانيد و بگوييد من كاملاً مطيع اوامر جنابعالي هستم و براي تقويت نهضت از هيچ تلاشي دريغ نخواهم كردم.» بعد هم با همكاري مرحوم آيت‌الله شيخ حسنعلي نجابت و همفكري علماي شهر جمعي را تشكيل دادند و با برنامه‌ريزي دقيق مبارزه را آغاز كردند. بنده در خدمت مرحوم ابوي بودم و مي‌ديدم ايشان چگونه به خانه تك‌تك علما از جمله مرحوم آقاي محلاتي مي‌رفتند و با آنها ملاقات و مشورت مي‌كردند و مي‌فرمودند:«من حرف خواهم زد كه اگر زندان و تبعيد در كار باشد، من متحمل شوم. شما فقط كمك كنيد.» البته تعداد علمايي كه قول همراهي و مساعدت دادند زياد نبود.

برخورد ساير علما با شهيد دستغيب و برنامه‌هاي مبارزاتي ايشان چگونه بود؟

متأسفانه بسياري از آنها نه‌تنها كمك نمي‌كردند كه اذيت هم مي‌كردند. انصافاً مرحوم ابوي از سوي اينگونه افراد آزارهاي فراواني ديدند كه تا آخر عمر از ياد نبردند. حقيقتاً ايشان را خسته مي‌كردند و مي‌گفتند:«اين‌گونه كارها تندروي است!.»

يكي از فرازهاي مبارزاتي شهيد آيت‌الله دستغيب محرم سال 42 است. شنيدن ماجراي آن سال از زبان شما، براي ما مغتنم است.

مرحوم ابوي با وجود خون دلي كه از دست متحجرين مي‌خوردند آن مجالس را ادامه دادند تا محرم سال 42 رسيد و علماي مخالف براي تعطيل آن مجالس بهانه‌اي پيدا كردند، اما مرحوم ابوي و مرحوم آقاي نجابت به همراه بزرگان ديگري چون آشيخ محمود شريعت و سيد محمدجعفر طاهري مقاومت كردند و سرانجام توانستند در صحن مسجد جامع مجلس بسيار باشكوهي را برگزار كنند و هيئت‌هاي سينه‌زني نيز شركت كردند. مرحوم ابوي آن شب هر نوع ملاحظه‌اي را كنار گذاشتند و همه مطالب را بسيار واضح و آشكار بيان كردند.

جمعيت در مسجد جامع موج مي‌زد و همان شب اعلام كردند مراسم عاشورا در مسجد نو برگزار خواهد شد. يادم هست آن شب غير از مسجد تمام فلكه مقابل شاهچراغ هم پر از جمعيت شد. در آن شب مرحوم ابوي صراحتاً شاه را تكفير كردند و گفتند:«همه اعمالش خلاف اسلام است و اگر به اين رويه ادامه بدهد، ملت او را عزل خواهند كرد!.»

در آن ايام اولين دستگيري حضرت امام اتفاق افتاد. شهيد آيت‌الله دستغيب چه واكنشي نشان دادند؟

شب دوازدهم محرم بود و ما در منزل مرحوم سيد محمدباقر آيت‌اللهي مشهور به حاج عالم بوديم كه اين خبر از راديو پخش شد. در آنجا مشورت شد كه چه بايد كرد؟ سرانجام قرار شد مرحوم ابوي در مسجد جامع سخنراني و در برابر اين قضيه موضعگيري كنند. ايشان در شب سيزدهم محرم و در روز 15 خرداد در مسجد جامع سخنراني بسيار افشاگرانه‌اي ايراد و فرداي آن روز را تعطيل عمومي اعلام كردند. احتمال اينكه در آن شب مرحوم ابوي را دستگير كنند زياد بود، به همين دليل عده زيادي همراه ايشان به طرف منزل آمدند و در مسجد گنج كه در كنار خانه ما بود اقامت كردند و در آنجا هم به عزاداري ادامه دادند. يادم هست عده‌اي از جوانان با چوب از منزل حفاظت كردند، ولي در مقابل كوماندوها كه مسلسل دستي داشتند و بسيار خبره بودند كاري از دستشان بر نيامد. عده‌اي مرحوم ابوي را از روي پشت‌بام به منزل يكي از همسايه‌ها به نام آقاي سبحاني انتقال دادند و ايشان در حالي كه واقعاً خود و خانواده‌اش در خطر بود، سه چهار روز از مرحوم ابوي پذيرايي كرد. مأمورين تك‌تك خانه‌هاي اطراف را جست‌وجو كردند، ولي با لطف خدا به سراغ منزل آقاي سبحاني نيامدند. آنها وقتي از پيدا كردن مرحوم ابوي مأيوس شدند، به جان بقيه افتادند، از جمله خود من كه سه دندان جلو و استخوان صورتم شكست و كليه‌ها و كمرم آسيب ديدند! بالاخره هم من، برادر و عمويم را سوار يك جيپ ارتشي كردند و بردند. بعد مرا سوار يك هواپيماي نظامي و به تهران منتقل كردند، اما عمو و برادرم را به زندان شهرباني شيراز منتقل كردند. بعد هم مرا به زندان عشرت‌آباد تهران آوردند. بعد از دستگيري ما سه نفر مأمورين به خانه ريختند و حتي مادرمان را چنان با قنداق تفنگ زدند كه تا سال‌هاي سال آثار آن ضربات روي بازوهاي ايشان معلوم بود! عمه‌ام را هم برده و سخت كتك زده بودند تا جاي مرحوم ابوي را لو بدهد.

اولين ملاقات حضور شهيد آيت‌الله دستغيب با امام كي پيش آمد؟ شما هم حضور داشتيد؟

بله، در سال 43 كه مرحوم ابوي در تبعيد و زندان بودند، امام پيغام دادند كه وقتي آزاد شديد به قم بياييد تا من شما را ببينم. من هم همراه مرحوم ابوي بودم. ايشان وقايع سال گذشته و قضيه حمله كماندو‌ها به منزل و كتك زدن اعضاي خانواده را توضيح دادند. امام فوق‌العاده متأثر شدند و فرمودند اين مردك است كه به او لقب عادل مي‌دهند. اينها انسان نيستند كه حتي به مخدرات نيز رحم نمي‌كنند و آنان را مورد ضرب و جرح خود قرار مي‌دهند! تأثير شديد امام حضار مجلس را نيز به گريه واداشت. هرگز آن جلسه را فراموش نمي‌كنم.

آيا پس از بازداشت شما مرحوم ابوي را دستگير كردند؟

بله سه روز بود كه در سلول انفرادي زندان عشرت‌آباد بودم كه صداي سرفه پدرم را شنيدم. در آنجا سرباز قدبلند ترك زباني بود كه واقعاً آدم متديني بود و خيلي به همه مي‌رسيد. مرا حسابي زده بودند و صورتم سياه و متورم شده بود. از من پرسيد:«چيزي نمي‌خواهي؟» جواب دادم:«اگر امكان دارد به من مهر و تسبيح و قرآن بده.» او هم اين كار را كرد، ولي بعد اورا توبيخ كردند. صداي سرفه پدرم را شنيدم به او گفتم:«برو و به پدرم بگو كه من اينجا هستم و حالم خوب است.» بعد‌ها مرحوم ابوي مي‌گفتند ما فكر كرديم آن قدر تو را زده‌اند كه از بين رفته‌اي! مخصوصاً كه صداي دوتا ازتيرها را هم شنيده و تصور كرده بودند تيرها را به من زده‌اند. استخوان فكم شكسته بود و درد شديدي داشت. بعد‌ها كه به معالجه پرداختم، در عكسبرداري معلوم شد كه خوشبختانه خود به خود درست جوش خورده است، وگرنه مجبور مي‌شدند استخوان را بشكنند و جدا كنند.

به هر حال آن سرباز پيغام مرا به مرحوم ابوي برد و از ايشان پيغام آورد كه من سالم هستم و نگران نباش به زودي اوضاع درست مي‌شود. صبر داشته باش. من يكي دو بار از دريچه سلولم مرحوم ابوي را ديدم كه براي گرفتن وضو رفتند، ولي ايشان را نديدند.

پس از13 روز كه در زندان انفرادي بودم، ما را به جاي بزرگ‌تري منتقل كردند و در آنجا مرحوم ابوي را ديدم كه با ديدن من از ته قلب گفتند: «الحمدلله»، معلوم مي‌شد واقعاً فكر كرده بودند كشته شده‌ام. ايشان گفتند كه بعد از دستگيري ما، مأموران در شهر خيانت‌ها ‌كردند و عده‌اي، از جمله پسرعمه مرا كشته بودند. عده زيادي را هم دستگير و زنداني كرده بودند. خود مرحوم ابوي هم مدتي در منزل همسايه مي‌مانند و مادرم چند بار به ديدنشان مي‌روند و اظهار ناراحتي مي‌كنند كه اميدي به زنده بودن من ندارند. مرحوم ابوي از اينكه عده‌اي به خاطر ايشان دستگير شده و در زندان بودند بسيار ناراحت مي‌شوند و بالاخره پيغام مي‌فرستند كه من حاضرم خودم را معرفي كنم، اما شما بايد مردم را آزاد كنيد. از طرفي حاضر نيستم محاكمه شوم يا به تهران بروم و در همان زندان شيراز مي‌مانم. به ايشان پاسخ مي‌دهند كه شخص شاه در مورد شما دستور بازداشت داده است و چاره‌اي نداريد و بايد به تهران برويد، اما قول مي‌دهيم كه با شما رفتار خلاف ادبي نشود و حرمت شما حفظ شود.

مرحوم ابوي مي‌گفتند مرا با احترام كامل به ساواك بردند و بعد پرسيدند ترجيح مي‌دهيد با ماشين به تهران برويد يا با هواپيما كه مرحوم ابوي هواپيما را ترجيح مي‌دهند و ايشان را با يك هواپيماي نظامي به تهران مي‌آورند و بعد هم به زندان عشرت‌آباد منتقل مي‌كنند. مرحوم ابوي از جريان شيراز بسيار متأثر و متألم بودند، اما سعي مي‌كردند ديگران را دلداري بدهند.

در آن سال در شهر‌هاي مختلفي تظاهرات اعتراض‌آميز برگزار شد. احتمالاً افراد ديگري از شهر‌هاي ديگر هم به زندان آورده شده بودند. چه كساني در زندان عشرت‌آباد بودند؟

ما كلاً 18 نفر بوديم كه شيخ صادق خلخالي، شيخ وحدت و فردي به نام بكائي در آنجا بودند؛ كلاً پنج نفر از شيراز بودند و بقيه از شهرهاي ديگر. پس از پنج شبانه‌روز، دستگيرشدگان شيراز را جدا كردند و به خانه‌اي در سلطنت‌آباد كه متعلق به ساواك بود بردند و حدود 40 روز در آنجا نگه داشتند. بقيه زنداني‌ها را هم به زندان شهرباني منتقل كردند. در آنجا با ما رفتار بسيار مؤدبانه‌اي داشتند و حتي انتخاب نوع غذا هم با خودمان بود. راديو هم داشتيم و به راديوي آزاد و بي‌بي‌سي گوش مي‌‌داديم. به اندازه كافي هم كتاب براي مطالعه داشتيم. شايد مي‌خواستند به نوعي اين تصور را در ذهن ما ايجاد كنند كه رژيم شاه آن ‌قدر‌ها هم كه به نظر مي‌رسد سفاك نيست و لابد خيال مي‌كردند با اين جور خوش‌خدمتي‌ها مي‌توانند نظر ما را برگردانند و به عنوان روحانيون با نفوذ شيراز، سكوت كنيم. به هرحال 40 روزي آنجا بوديم و بعد من و آقايان مجدالدين مصباحي و مجدالدين محلاتي را آزاد كردند. سه روز بعد در منزل حاج‌آقا مؤمن شيرازي مهمان بوديم كه يكمرتبه ديديم مرحوم ابوي آمدند. تازه از زندان آزاد شده بودند.

پس از شش ماه از ما تعهد گرفتند كه در شيراز هيچ نوع كار خلاف قانون و امنيت انجام ندهيم و در اين صورت مي‌توانيم به شيراز برويم. مرحوم ابوي گفتند يادم نمي‌آيد كار خلافي انجام داده باشم و اين شماييد كه كارهاي خلاف مي‌كنيد و تعهدي هم نمي‌دهم. به هر حال در همين حد اكتفا كردند و ما برگشتيم. ابتدا به قم رفتيم و آقايان مراجع به ديدن ابوي آمدند. امام هنوز در تهران در بازداشت بودند. مرحوم ابوي فجايعي را كه رژيم در شيراز مرتكب شده بود براي طلبه‌هاي جوان تعريف مي‌كردند و آنها سخت تحت تأثير قرار گرفته و قول داده بودند هنگامي كه در گوشه و كنار كشور براي مردم صحبت مي‌كنند، اين قضايا را برايشان شرح بدهند. به نظر من يكي از زمينه‌هاي مهم پيروزي انقلاب اين نوع روشنگري‌ها در اقصي نقاط كشور بود. ماجراي دستگيري‌ها، شكنجه‌ها، تبعيد‌ها و شهادت‌ها توسط رژيم تأثير عميقي به‌خصوص روي جوان‌ها داشت. مخصوصاً مرحوم ابوي قضايا را به گونه‌اي تعريف مي‌كردند كه حضار به‌شدت مي‌گريستند. از قم به اصفهان رفتيم و در آنجا هم مرحوم ابوي به روشنگري‌هاي خود ادامه دادند. از آنجا با شيراز تماس گرفتيم و قرار شد ابتدا به آباده، سپس به مرودشت برويم و توقف كوتاهي در آنجا داشته باشيم و سپس عازم شيراز شويم. هنگامي‌كه به مرودشت رسيديم، با استقبال عجيبي روبه‌رو شديم. مردم از شيراز و شهر‌هاي اطراف به استقبال آمده بودند و چنان استقبالي صورت گرفت كه تا آن زمان و در آن منطقه سابقه نداشت. فشار عجيبي كه ساواك به خانواده دستغيب آورد و شهادت‌ها، زندان‌ها، شكنجه‌ها و خلاصه مظلوميتي كه بر اين خاندان، به خصوص شخص مرحوم ابوي تحميل شد، مردم را به چنين واكنش عجيبي واداشت. مرحوم شريعت، مرحوم ذكاوت و تمام علما از شيراز آمده بودند و همگي در مسجد مرودشت جمع شديم. سپس در ميان سيل جمعيت به طرف شيراز حركت كرديم و ابتدا به شاهچراغ رفتيم. هجوم جمعيت به‌قدري زياد بود كه حقيقتاً كنترل اوضاع از دست مأمورين امنيتي بيرون رفته بود و ما نگران بوديم نكند مرحوم ابوي در ميان سيل جمعيت صدمه ببينند. مردم فارس حقيقتاً اوج شعور و فهم سياسي خود را با اين استقبال به رخ رژيم كشيدند و رژيم متوجه شد كه به‌رغم تبليغات سوء فراوان و سنگيني كه عليه خاندان دستغيب كرده بود، نتوانسته بود مردم را به اشتباه بيندازد.

رژيم شاه حتي بردن نام امام را هم ممنوع كرده بود. شهيد دستغيب چگونه درباره مرجعيت ايشان تبليغ مي‌كردند؟

رژيم در اين مورد بسيار سختگيري مي‌كرد. پس از فوت آقاي حكيم مجلس ترحيم باشكوهي در شيراز برگزار مي‌شود. بنده خودم آن موقع در شيراز نبودم، ولي شنيدم كه به امام جماعت مسجد گفته بودند نام امام را ببرد كه او ترسيده بود، اما قبل از اينكه پس از خاتمه مجلس، مردم پراكنده بشوند، يكي از اقوام پشت بلندگو اعلام مي‌كند كه آيت‌الله دستغيب، آيت‌الله حاج‌آقا روح‌الله خميني را به عنوان مرجع معرفي كرده‌اند. ايشان بلافاصله دستگير و مدتي زنداني شد، اما ماجرا به خير گذشت و زياد اذيت نشدند. معاون ساواك نزد مرحوم ابوي آمد و گفت شما با اين كارتان همه زحمات ما را به باد داديد.

نظر شهيد آيت‌الله دستغيب درباره اصل ولايت فقيه چه بود؟

ايشان از همان ابتدا كاملاً موافق بودند، در حالي كه عده زيادي معتقد بودند اين فقط يك نظريه است و نمي‌توان آن را پياده كرد. شاه چنان اختناق شديدي را بر همه تحميل كرده بود كه به قول معروف به جقه همايوني هم نمي‌شد حرفي زد، چه رسد به اينكه كسي صحبت از براندازي رژيم شاه و برقراري حكومت ديني بكند. به همين دليل عده زيادي معتقد بودند كه چنين كاري نشدني است، اما امام مي‌گفتند با كمك الهي هيچ امري غير ممكن نيست و همه روحانيون و طلاب موظفند تا جايي كه امكان و توان دارند در روشنگري و آگاهي دادن به مردم بكوشند.

از سخنراني‌هاي افشاگرانه شهيد در شهرهاي مختلف هم برايمان صحبت كنيد.

ايشان به شهرهاي مختلف سفر مي‌كردند كه من اغلب در خدمتشان بودم. سخنراني‌هاي افشاگرانه ايشان انصافاً بيشترين تأثير را در آگاه‌سازي و تهييج مردم فارس براي مبارزه با رژيم طاغوت و برقراري حكومت اسلامي داشت. مسئله‌اي كه رژيم را حقيقتاً به وحشت انداخت، حضور مسلحانه عشاير در فيروزآباد فارس و اعلام وفاداري آنها به جريان نهضت امام بود.

از آخرين دستگيري و زندان رفتن ايشان چه خاطره‌اي داريد؟

آخرين بار در سال 57 و پس از فاجعه 17 شهريور كه رژيم در 14 شهر كشور، از جمله شيراز حكومت نظامي اعلام كرد، به دستور رئيس شهرباني مرحوم ابوي را بازداشت كردند و به تهران فرستادند. من در زندان كميته مشترك به ديدن ايشان رفتم و ديدم كه بسيار ضعيف شده‌اند. ظاهراً از دادن داروهايشان به ايشان مضايقه مي‌كردند و مرحوم ابوي سخت در مضيقه بودند. ايشان چهار ماه در زندان بودند و سپس به شيراز برگشتند و مديريت و هدايت راهپيمايي‌ها را به عهده گرفتند.

مجاهدت‌هاي كم‌نظير شهيد دستغيب در هدايت نيرو‌هاي مردمي در جهت تقويت نهضت امام كه منجر به پيروزي انقلاب شد بر كسي پوشيده نيست. پس از پيروزي انقلاب چه موضعگيري‌اي كردند؟

پس از پيروزي انقلاب كه ديگر دوره شكنجه‌ها، زندان‌ها و تبعيد‌ها به سر رسيده بود، به قولي نوبت به تقسيم غنائم رسيد و شهيد بزرگوار كنار كشيدند، اما امام عده‌اي را از قم به شيراز فرستادند و خودشان هم پيغام دادند كه حالا وقت كنار كشيدن امثال شما نيست و اگر غفلت كنيم انقلاب از دست خواهد رفت، لذا مرحوم ابوي به سفارش امام براي مجلس خبرگان تدوين قانون اساسي، آن هم درست روز آخر ثبت‌نام كردند. ايشان حتي در همين حد هم نمي‌خواستند دخالتي داشته باشند، اما امام اصرار داشتند كه نبايد مبارزاني چون مرحوم ابوي كنار بكشند و انقلاب را به دست نا‌اهلان بسپارند. بعد هم كه حكم امامت جمعه با دستخط حضرت امام براي ابوي آمد و ايشان در تمام خطبه‌هاي نماز جمعه مردم را به تقوا، انجام واجبات و ترك محرمات دعوت مي‌كردند و تذكر مي‌دادند كه بايد مراقب حيله دشمنان بود و از دستاورد‌هاي انقلاب حفاظت كرد.

و روز شهادت جانگداز شهيد؛ از آن روز چه خاطراتي داريد؟

آن روز مرحوم ابوي چهره گرفته‌اي داشتند. من همواره در معيت ايشان بودم، اما آن روز كار پيش آمد و چند دقيقه‌اي از ايشان عقب افتادم. خود را به‌سرعت رساندم و با فاصله‌اي ديدم كه در كوچه زني اصرار دارد نامه‌اي را به ايشان بدهد. بعد هم صداي مهيبي بلند شد و من احساس كردم صورتم سوخت و ديوار روي سرم خراب شد. منظره وحشتناكي بود. بدن‌هاي قطعه‌قطعه شده مردم در همه جا پخش شده بود و فرياد «آقا را كشتند» از همه طرف شنيده مي‌شد. لباسم سوخته و خونين بود. مي‌دانستم كه اين فاجعه آشوبي در شهر بر‌پا خواهد كرد. به‌سرعت به خانه برگشتم، لباسم را عوض كردم و خود را به صحن شاهچراغ رساندم تا جمعيت منتظر و آشفته را آرام كنم. با لطف الهي بر اعصابم مسلط شدم و سوره والعصر را خواندم و خبر شهادت مرحوم ابوي و ديگران را به اطلاع مردم رساندم و از آنها خواستم آرامش خود را حفظ كنند و صبر پيشه كنند. با شهادت ايشان مردم فارس منسجم‌تر و انقلاب بارور‌تر شد. آن روز نماز ظهر و عصر را به جماعت خوانديم و راهپيمايي با شكوهي در تجليل از مقام شامخ شهيد دستغيب و اعلام تنفر از منافقين برگزار شد و به اين ترتيب توانستيم تا حدود زيادي جمعيت خشمگين را كنترل كنيم. خداوند روح آن شهيد بزرگوار را با اجداد طاهرينش محشور و ما را در ادامه راهش ياري فرمايد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار