سازمان اطلاعات و امنيت رژيم شاه(ساواك) درراستاي مهر مخالفان خود، به فراخور شرايط هريك از ايشان عمل ميكرد. گذشته از احزاب و گروههاي متشكل اعم از چپ، ملي، اسلامي، روحانيون و گروههاي مسلح گروههاي ديگري نيز در دوران شاه به مخالفت با رژيم ديكتاتوري برخاستند. روشنفكران و دانشجويان از جمله مخالفاني بودند كه بخشهاي مختلف ساواك آنها را زير نظر داشتند و با آنها برخورد ميكردند. البته گروههاي مذكور اكثراً در گروههاي چپ، ملي و اسلامي جاي ميگرفتند و فعاليت مستقل نداشتند، ولي به دليل اهميت موضوع و روشن شدن چگونگي برخورد ساواك با آنها، مناسب است درآستانه «16 آذر»روز دانشجو، بر اين مقوله مروري كوتاه داشته باشيم.
1ـ روشنفكران
روشنفكران را ميتوان به دو گروه وابسته به دولت و دربار و گروه مستقل تقسيم كرد. گروه اول آشكارا با قلم و بيان در جهت سياستهاي رژيم گام برميداشتند و در سازمانهاي دولتي مشغول به كار بودند. بعضي از اين افراد كه از نفوذ ساواك در دستگاههاي اجرايي باخبر بودند، به خدمت آن سازمان درآمدند و به عنوان مغزهاي متفكر، طراحي و برنامهريزي فعاليتهاي ساواك را به عهده گرفتند. روشنفكراني مانند ميمندينژاد ـ مدير مجله رنگينكمانـ وليالله يوسفيه و فريدون آدميت از جمله اين افراد بودند. (1)
گروه دوم عمدتاً تمايلات ليبرال و چپ داشتند و در تشكيلات سياسي جبهه ملي، حزب توده و... فعاليت ميكردند. (2) با اوجگيري نهضت اسلامي روشنفكران اسلامي نيز امكان فعاليت يافتند و همگام با روحانيت و امام خميني(ره) به مبارزه عليه رژيم پهلوي برخاستند. روشنفكران مخالف پس از كودتاي 28 مرداد و تأسيس ساواك تا اواخر دهه 1330 فعاليت چنداني نداشتند. به گفته نجف دريابندري درگيريهاي سياسي و عواقب واقعه 28 مرداد تا مدتها روشنفكران را مأيوس كرد. پس از كودتاي مزبور بيشتر روشنفكران آرمانهاي سياسي و اجتماعي را كنار گذاشتند و سرگرم زندگي مصرفي و جمعآوري ثروت شدند. بعضي نيز به الكل و مواد مخدر روي آوردند. (3)
در اواخر دهه 1330 جو سياسي تا حدي بازتر شد و به جو فكري و فرهنگي هم حركت تازهاي داد. به نظر دكتر رضا براهني چاپ كتاب «غربزدگي» جلال آلاحمد نقطه عطفي در اين دوره شد. با چاپ و نشر كتاب «غربزدگي» روشنفكران در دو دسته مختلف فعال شدند: گروهي كه جذب حاكميت شدند و گروه ديگري كه در برابر حكومت ايستادند و به مخالفت با برنامههاي رژيم برخاستند. (4) بدين ترتيب روشنفكران عملاً وارد عرصه فعاليت شدند و بعضاً عاملي براي بيداري و آگاهي دادن به مردم بودند و از طريق مجموعههاي شعر، قصههاي كوتاه و بلند، مقالات ادبي، اجتماعي و... در برابر شرايط اجتماعي، سياسي و پليسي آن دوران به مبارزه برخاستند. (5)
ساواك براي هر يك از افراد روشنفكر، نويسنده، هنرمند و... پرونده جداگانهاي تشكيل داد و توسط شعبهها و بخشهاي مختلف نوشتهها، گفتار و... آنها را كاملاً زير نظر گرفت. كتابها، مقالات و برنامههاي اينها بايد مورد تأييد ساواك قرار ميگرفت و بعداً اجازه چاپ و انتشار مييافت. حتي تجديد چاپ كتب نيز بايد با اجازه ساواك صورت ميگرفت و چه بسا كتابي كه قبلاً اجازه چاپ گرفته بود، از ديد ساواك مضر تشخيص داده و از پخش آن جلوگيري ميشد. ساواك نامههاي اين افراد را نيز كنترل ميكرد و از آنهايي كه مفيد تشخيص ميداد، رونوشت برميداشت و در پرونده ثبت ميكرد. (6)
ساواك با توجه به وضع فكري روشنفكران برخورد متفاوتي با آنها داشت، ولي سياست كلي آن سازمان جذب و بهكارگيري آنها بود. حتي تلاش ميكرد افرادي را كه داراي افكار ماركسيستي و چپ بودند، جذب كند. پرويز نيكخواه يكي از اين افراد بود كه به اتهام دست داشتن در سوء قصد به جان شاه در كاخ مرمر دستگير شده بود، ولي با قول همكاري با ساواك از زندان آزاد شد و به عنوان نظريهپرداز دولت در وزارت اطلاعات و جهانگردي و سازمان صدا و سيما مشغول به كار شد. (7)
به دنبال افزايش هنرمندان، نويسندگان و... ساواك نيز بر شدت عمل خود نسبت به آنها افزود. ساواك هرگاه نميتوانست با تشويق، ترغيب و تهديد اين افراد را از مخالفت با رژيم بازدارد و آنها را جذب كند، به جرم نوشتن كتاب، نمايشنامه، مقاله و... كه از ديد ساواك مخالف با رژيم پهلوي و تحريككننده مبارزان و مردم تلقي ميشد آنها را دستگير و روانه زندان ميكرد. آن چنان كه آمار زندانيان سالهاي 1350 تا 1357 نشان ميدهد، موج مخالفت روشنفكران با شاه رو به افزايش بود. در اين مدت 90 درصد كساني كه بازداشت و زنداني شدند، از روشنفكران، دانشجويان و طلبههاي آزاديخواه بودند. (8)
ساواك پس از دستگيري و زنداني كردن افراد روشنفكر همچنان سعي ميكرد اين افراد را به همكاري با ساواك و رژيم وادارد. ادعاي دوستي كردن و دادن وعدههاي مطلوب يا برعكس، ترسانيدن و شكنجههاي جسمي و روحي در خيلي از موارد كارساز و افراد زيادي را وادار به همكاري با ساواك و دولت كرد. ساواك از اين طريق توانست در مقطعي از زمان روشنفكران را به عنوان يك گروه مخالف از صحنه خارج كند.
سياست كلي شاه جذب اين افراد در دستگاههاي دولتي بود، زيرا در عين حال كه ميكوشيد آنها را از مخالفت بازدارد، ميتوانست با جذب آنهابرنامههاي انقلاب سفيد خود را به كمك اين افراد به اجرا بگذارد. به همين دليل مبادرت به ايجاد دو حزب دولتي مردم و مليون و سپس حزب رستاخيز كرد. روشنفكران مخالف با فعاليت در اين احزاب بهراحتي تحت كنترل و نظارت ساواك قرار گرفتند و بعضاً به كمك ساواك تا ردههاي بالاي مملكتي نيز رشد كردند. حزب رستاخيز شاه بهگونهاي طراحي شده بود تا از مهارتهاي مردان و زنان دانشگاهي بهره بگيرد و مشاركت آنان را در گروههاي حزبي (كانونها) و نقاط مختلف ديگر موجود در بافت سازماني حزب افزايش دهد. (9)
شاه با اهميت دادن به برنامه سياسي روشنفكران ميكوشيد سلطنت خود را حفظ كند. (10) خصوصاً در سالهاي آخر حكومت كه مبارزات مردمي اوج ميگرفت، با رو آوردن به مخالفان و منتقدان خود همچون دكتر صديقي، دكتر سنجابي و دكتر احسان نراقي تلاش كرد با بهرهگيري از نظرات آنها كنترل اوضاع را به دست بگيرد. يكي ديگر از حربههاي ساواك علاوه بر جذب افراد انتساب آنها به ساواك بود. ساواك با پخش شايعاتي در بين مردم مبني بر همكاري يكي از روشنفكران او را در بين مردم بياعتبار و بدينوسيله از صحنه فعاليت عليه رژيم خارج ميكرد. همچنين ساواك با بهرهگيري از كتابها و افكار بعضي از روشنفكران سعي داشت جو رعب و وحشت از قدرت ساواك را در جامعه به وجود آورد. زماني كه رضا براهني كتاب «آدمخواران تاجدار» را منتشر كرد، شايع شده بود اين كتاب تحت راهنمايي ساواك نوشته شده است. جدا از درستي يا نادرستي اين شايعه، ساواك خود به اينگونه شايعات دامن ميزد تا به ايجاد يك وحشت و رعب افسانهاي و كاذب افراد را از مخالفت با رژيم بازدارد. ساواك در اين كار تا حد زيادي موفق شده بود تا جايي كه حتي افراد يك خانواده و حتي زن و شوهر نميتوانستند به يكديگر اعتماد كنند و از ترس ساواك مسائل سياسي را مطرح نميكردند. اين ترفندها هميشه كارساز نبود و عدهاي از روشنفكران خصوصاً روشنفكران مسلمان كه در بطن نهضت اسلامي رشد كرده بودند به دليل اعتقاد و ايمان استوار به هدف خود هيچوقت حاضر به همكاري با ساواك نبودند. شهيد مطهري، شهيد مفتح و شهيد بهشتي بهرغم فشارهاي ساواك منع تدريس در دانشگاهها و... تا پيروزي انقلاب اسلامي به مبارزات خود ادامه دادند. علاوه بر روشنفكران مسلمان افراد ديگري چون خسرو گلسرخي حاضر به همكاري با ساواك نشدند. گلسرخي كه يك شاعر و نويسنده چپ بود، بهرغم فشار و شكنجههاي ساواك حاضر به همكاري با ساواك نشد و در تلويزيون در برابر ديدگان هزاران ايراني رژيم را محكوم كرد. ساواك كه از همكاري او نااميد شده بود، او را اعدام كرد. اعدام گلسرخي او را به عنوان نماد و قهرمان مبارزه عليه رژيم، بهويژه در بين مبارزان چپ مطرح كرد. اين مسئله ساواك را متوجه كرد، روشي را كه به كار برده بود از يك نويسنده گمنام و كوچك يك قهرمان ساخت و دليلي براي صفآرايي بعضي مخالفان رژيم به وجود آورد. (11)
اما ساواك از اين ماجرا عبرت نگرفت و به روش سركوبگرانه خود نسبت به روشنفكران جامعه ادامه داد. ساواك در مواردي نويسندگان و هنرمنداني را كه فعاليت آنها از سوي دولت مجاز شناخته شده بود دستگير و بازداشت ميكرد. مثلاً نويسنده، كارگردان و هنرپيشه نمايشنامهاي به نام «آموزگاران» را كه مقامات رسمي كشور اجراي آن را مجاز شمرده بودند، بعد از مدتي بازداشت كرد و به زندان انداخت. (12)
در كل ساواك توانست با جذب، ترساندن، ادعاي دوستي (تحبيب)، تبليغات، شايعهپراكني و... روشنفكران را تا سالهاي شروع انقلاب از صحنه سياسيـ اجتماعي كشور خارج كند. در سالهاي 56 و 57 با مطرح شدن آزاديهاي سياسي روشنفكران دوباره مجال يافتند مخالفت عليه رژيم را آشكار كنند و حتي افرادي چون حاج سيد جوادي، بازرگان، فروهر و... كه در گروههاي مختلف فعاليت داشتند، مخالفتهاي آشكارتر خود را عليه رژيم آغاز كردند.
2ـ دانشجويان و حركتهاي دانشجويي
جنبش دانشجويي وسيعترين و مردميترين بخش جنبش روشنفكري به شمار ميرود كه به دليل ويژگي و خصلتهاي سني، اقتصادي و اجتماعي همواره تحرك و پويايي خويش را حفظ و در تاريخ پر فراز و نشيب مبارزات مردمي نقش مؤثري ايفا كرده است. از سال 1341 و با شروع نهضت اسلامي دانشگاهها نيز بهتدريج به سوي مبارزات كشيده شدند. دانشجويان نيز مانند روشنفكران در گروههاي مختلف چپ، ملي و اسلامي فعاليت ميكردند. ساواك از ابتداي تأسيس مبارزهاي چشمگير عليه آنها را آغاز كرد. مقابله ساواك با دانشجويان از هنگام شروع نهضت اسلامي اوج گرفت. مروري بر گذشته تاريخ ايران نشان ميدهد در مسير تحولات بهتدريج كه اصول قانون اساسي متروك ميشد و خفقان و ديكتاتوري افزايش مييافت، فشار ساواك نيز بر دانشگاه و دانشجويان بيشتر ميشد تا جايي كه نيروي انتظامي و ساواك در دانشگاهها حضور يافتند و عملاً دانشگاههاي كشور به صورت دانشگاهي وابسته به مقامات امنيتي درآمدند. (13)
ساواك با تحت نظر گرفتن و كنترل فعاليت دانشجويان درصدد برآمد فعاليتهاي ضد شاه را متوقف كند. دانشجويان چپي و وابسته به احزاب چپ و حزب توده از دانشگاه اخراج ميشدند. دانشجويان وابسته به گروههاي ملي تحت نظارت، كنترل و مورد آزار و اذيت قرار ميگرفتند. اينگونه افراد در صورتي كه راضي به دست كشيدن از فعاليت نميشدند از استخدام آنها جلوگيري به عمل ميآمد. دانشجويان وابسته به گروههاي اسلامي نيز مورد آزار و اذيت ساواك قرار ميگرفتند.
از سوي ديگر با شروع نهضت اسلامي گرايش دانشجويان به اسلام و روحانيت افزايش يافت. تشكيلات دانشجويي برخلاف گذشته براي پيروي از روحانيت و رهبري نهضت تبليغ ميكردند. با تشديد فعاليت دانشجويان مسلمان در گروههاي مختلف فشار ساواك بر آنها بيشتر شد، اما بهرغم اين سركوبها جنبش دانشجويي به ركود و توقف نگراييد، بلكه در طول ساليان پي در پي محيط دانشگاه و جامعه را در اعتراض به اقدامات ضد ملي رژيم فعال نگه داشت و در شرايطي كه جبهه ملي و حزب توده توانايي هيچگونه مبارزهاي را نداشتند، جنبش دانشجويي با پيروزي از روحانيت رنگ اسلامي بيشتري به خود گرفت و به مبارزات خود ادامه داد. ساواك كه مصمم به سركوب دانشجويان بود، با رخنه در شوراي دانشگاهها در برنامههاي آنها دخالت ميكرد. شوراي دانشگاهها در راستاي خواست ساواك هر روز تصميم تازهاي براي سركوب دانشجويان مبارز ميگرفت. قطع كمك هزينه دانشجويان، اخراج و... همه در راستاي خواست ساواك و سركوب دانشجويان صورت ميگرفت(14) دانشجويان هستههاي اصلي گروههاي مبارز و انقلابي را نيز را كه در اواخر دهه 1340 و اوايل دهه 1350 به وجود آمدند تشكيل ميدادند، از اينرو ساواك و نيروهاي امنيتي كنترل بيشتري روي آنها اعمال ميكردند.
گسترش فعاليتهاي دانشجويان تا حدي رژيم را به وحشت انداخت كه شاه مستقيماً به ساواك فرمان سركوب آنها را داد. شاه به خاطر آنكه در آينده از حركتها و مبارزات دانشجويي جلوگيري كند، به ساواك دستور داد كه در تعطيلات تابستاني سال 1349 از فرصت استفاده كنند و دانشجويان مبارز ـ به اصطلاح او عناصر نامطلوبـ را از دانشگاهها بيرون كنند و اجازه ندهند در شروع سال تحصيلي هيچ دانشجوي مبارزي وارد دانشگاه شود. به دنبال فرمان شاه رئيس ساواك به مراكز مختلف دستور داد:«در دانشگاهها يك دانشجوي گرداننده تظاهرات و محرك نبايد وجود داشته باشد.» به دنبال فرمان شاه و رئيس ساواك موج دستگيري، اخراج و اعزام به سربازي در دانشگاهها و مراكز آموزش عالي سراسر كشور بالا گرفت، ولي برخلاف اين اقدامات پيشگيرانه با آغاز سال تحصيلي 1349 در دانشگاهها آنچنان رويدادهايي در اعتراض به سياستهاي رژيم صورت گرفت كه پيش از آن هرگز سابقه نداشت و تصور آن نيز براي رژيم مشكل بود. در سالهاي بعد نيز دانشجويان به مبارزات خود عليه رژيم ديكتاتوري شاه ادامه دادند. در سالهاي 1356 و 1357 با اوجگيري انقلاب اسلامي مبارزات دانشجويي نيز گسترش يافت. دانشجويان همگام با ديگر اقشار مردم به خيابان ميرفتند و در تظاهرات عليه شاه شركت فعال داشتند. علاوه بر آن فعاليت دانشجويان به گونههاي ديگر مانند ايجاد كتابخانه و مراكز اسلامي و شركت در مساجد و... ادامه يافت. ساواك كه از اينگونه فعاليتهاي دانشجويان بهويژه شركت آنها در كتابخانههاي اسلامي و مطالعه كتب اسلامي به وحشت افتاده بود، درصدد برآمد تا اينگونه فعاليتها را متوقف كند، لذا اداره كل سوم بخش دانشگاهها و مراكز آموزش عالي در گزارشي ضمن تشريح وضعيت موجود و خطر وجود كتابخانهها و مراكز اسلامي در دانشگاهها سه راه را براي مبارزه و توقف اينگونه فعاليتها پيشنهاد كرد:
«... 1ـ تعطيلي آنها و اختصاص اينگونه محلها به كلاسهاي درس از طرف دانشگاهها 2ـ فرستادن عدهاي از دانشجويان شاهدوست و ميهندوست بين آنها و كنترل و دقت در كار آنان 3ـ ايجاد مراكز آموزشي، هنري و فرهنگي يا وسايل و كتابهاي مناسب براي تقويت روح ميهنپرستي و شاهدوستي دانشجويان و در نتيجه جلوگيري از اينكه دانشجو به علت خلأ فكري جذب عوامل ناسازگار شود.» (15)
پيشنهاد دوم مورد موافقت قرار نگرفت. ظاهراً ساواك پي برده بود كه فرستادن اينگونه افراد باعث تشنج در بين دانشجويان ميشود و در عين حال ممكن است بعضي از آنها جذب برنامهها و فعاليتهاي مذكور شوند. همچنين ساواك پي برده بود كه كنترل دانشجويان و نظارت بر آنها نميتواند آنها را از فعاليت بازدارد، بنابراين پيشنهاد سوم و اول به ترتيب مناسبتر تشخيص داده شد و مورد موافقت قرار گرفت. اين مسئله نشان ميداد ساواك درك عميقي از مسائل نداشت و دليل اعتراضات را نميفهميد.
تعطيلي اينگونه مراكز نيز به تجربه نشان داده بود نهتنها دانشجويان از حركت بازنميايستند بلكه مصممتر و فعالتر ميشوند.
پينوشتها:
(1) نهضت امام خميني، ج 3، صص 108-105.
(2) محمدحسن رجبي، زندگينامه سياسي امام خميني از آغاز تا تبعيد، ج 1، تهران، كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1371، صص 284-283.
(3) انقلاب ايران به روايت راديو بيبيسي، زير نظر: عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، طرح نو، 1372، ص 175.
(4) همان، ص 176.
(5) رضا براهني، جنون نوشتن، تهران، شركت انتشارات رسام، بيتا، ص 9.
(6) آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ايران، پرونده جلال آلاحمد، گزارش تاريخ 22/8/46.
(7) جيمز بيل، شير و عقاب، فروزنده برليان، تهران، نشر فاخته، 1371
(8) ايران بر ضد شاه، صص 163-162.
(9) اسناد لانه جاسوسي امريكا، جلد 1، سلطان تجددگراي ايران، يك ارزيابي سياسي، 17/4/1355، ص 214.
(10) جيمز بيل، پيشين، ص 227.
(11) شير و عقاب، ص 227.
(12) آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ايران: پرونده رضا براهني، ج 1، اعلاميه هنرمندان تئاتر و نويسندگان ايران.
(13) آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ايران، اعلاميه نهضت راديكال ايران، پيام دانشجويان، مهر 1356، شماره 9، ص 5.
(14) آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، خبرنامه اتحاد نيروهاي جبهه ملي، دهم اسفند 1356، شماره 3.
(15) آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، گزارش 15/10/56، ساواك، از 341 به رياست ساواك.