پويان شريعت |
قرن بيستم حادثهاي را در خود به ثبت رساند كه تا تاريخ، تاريخ است، در تقويم روزگار ماندگار خواهد بود. مانند حماسه عاشورا كه اتفاق رخ داده در قرن بيستم يعني انقلاب و دفاع مقدس برگرفته از آن بود. در واقع انقلاب اسلامي ايران و پيروزي آن به رهبري سيدي از نسل حسين(ع) و علي(ع) يعني آقا سيدروحالله و جنگ بعد از آن كه به انقلاب روحالله و ملت ايران تحميل شد، با خون به ثبت رسيد اما امروزه روز براي گرامي داشتن نسلي كه با تأسي به مولايشان حسين بن علي(ع) عاشورايي ديگر را رقم زدند، تلاشهاي گوناگوني صورت ميگيرد. يكي از اين اقدامات اعزام جوانان به مناطق عملياتي و تجديد عهد و بيعتي جاودانه است. تقريباً بيش از يك دهه است كه به صورت مستمر و با برنامهريزي و هماهنگي در سطح كشور مراسمي در يكي از قتلگاههاي خوزستان يعني قتلگاه فكه در روز عاشورا برگزار ميگردد كه به مراسم عاشوراي قتلگاه فكه مشهور شده است. امسال هم مانند سالهاي گذشته با فرارسيدن محرم و نزديكي به عاشورا خودمان را آماده كرديم تا براي شركت در اين مراسم، همانند روزهاي جنگ كولهبار خود را ببنديم و اعزامي به منطقه عملياتي فكه داشته باشيم. متن زير گزارشي از سفرمان به جنوب و شركت در مراسم ظهر عاشوراي منطقه فكه است كه تقديم حضورتان ميشود.از حرم روح خدا تا وعدهگاه عشاق
قرار شده طبق روال هر ساله، همسفران براي حركت كاروانها در مرقد پيرعشاق، صاحب نفس جماران يعني مرقد آقا روحالله گرد هم جمع شوند تا قبل از اعزام بيعتي دوباره با پير جماران داشته باشيم.
ساعت اعزام 9 شب تعيين شد و تقريباً تمام 11 اتوبوس آمدند و بچهها آماده حركت شدند. پس از گذشت تقريباً 11 ساعت به دوكوهه رسيديم. اول صبح از روي پل ورودي دوكوهه وارد شديم. گويي تمام بچههاي دوكوهه و تمام شهدا به استقبال آمده بودند و سياهپوش به ما خيرمقدم ميگفتند: «گفتهاند شرفالمكان بالمكين اعتبار مكانها به انسانهايي است كه در آن زيستهاند. دوكوهه پادگاني است در نزديكي انديمشك كه سالها با شهدا زيسته است. با بسيجيها زندگي كرده و تمام سر مطلب همينجاست. اگر شهدا نبودند، آنچه ميماند پادگاني بود درندشت با زمينهاي آسفالته بزرگ، خشك و كمدار و درخت، ساختمانهايي كوتاه و بلند و تيركهايي كه روي آن پرچم نصب كردهاند. اشتباه نكنيد. دوكوهه جنگ را دوست ندارد، جمع باصفاي بسيجيها را دوست دارد، جمع شهدا را عاشق است و آرزومند آن عرصهاي است كه در آن كرامات باطني انسانها ظهور مييابند.» اين جملات سيدشهيدان اهل قلم يعني شهيد سيدمرتضي آويني است كه با صداي خودش از طريق بلندگو پخش ميشد و ما با صداي او وارد اين مكان آسماني شديم. نسيم نسبتاً سردي به صورت ما ميخورد. زائران پياده ميشوند تا به حسينيه حاجهمت بروند. همه زائران با زمزمه «كجاييد اي شهيدان خدايي» وارد حسينيه حاجهمت شدند. با توجه به مناسبت روز تاسوعاي حسيني، مراسمي را براي اين روز ترتيب دادند.
شب عاشورا مهمان گردان عاشورايي تخريب
بعد از كمي استراحت و گشت و گذاري نسبتاً خستهكننده با توجه به مسير و آب و هوا كه ظهر تاسوعا مهمان سبزقبا در دزفول بوديم و باراني شديد آمد، به سمت يادمان فتحالمبين رفتيم. فضاي اين يادمانها آنقدر خلوت بود كه گويي وقتي اتوبوسهاي كاروان ما در آن ميايستادند، ولوله شروع عملياتي درميگرفت! صداي شور و شوق بچهها و زائران و نواهاي حسيني در منطقه پيچيد، نماز مغرب و عشا را در فتحالمبين خوانديم و قرار شد بعد از نماز حاجاحمد شهيدي به روايتگري درخصوص سيدشهدا بپردازد. فتحالمبين كمي سرد بود و ميشد سرما را در بيابانهاي جنوب احساس كرد. بعد از نماز صلوات پشت صلوات بود كه فرستاده شد تا حاجآقاي شهيدي شروع به روايتگري كند. از هاشم كلهري ميگفت، از شهيد ابراهيم حامي كه به داش ابرام معروف بوده و با يك پا در عملياتها حاضر ميشد تا به شهادت رسيد. حاجي شهدا را يكييكي نام ميبرد و خاطرهاي را از آنها نقل ميكرد. گويي قطار جنگ در اينجا ايستاده و جنگ را در اينجا براي ما به تصوير ميكشيد. صحبتها تمام شد و زائران براي بازگشت به دوكوهه آماده شدند تا شب عاشورا در عاشوراييترين مقر بچههاي لشكر27 يعني گردان تخريبيها مهمان شويم و در كنار آنها به عزاداري براي سالارشهيدان بپردازيم. بعد از چند ساعتي، حدوداً يك ساعت و نيم به دوكوهه رسيديم. تنها خسته شده و جانها تشنه بودند. با آنكه از صبح بيرون بوديم و باران ظهر تاسوعا در دزفول همه را خيس آب كرد اما تشنگي دروني زائران خستگي را در خود حل ميكرد و تنها را جان تازهاي ميبخشيد. به هر حال در دو ستون راهي گردان تخريب شديم. گردان تخريب مانند بقيه گردانها كه اطراف حسينيه حاجهمت در ساختمانها مقر داشتند، نبود. آنها حدود دو، سه كيلومتر آنطرفتر از دوكوهه در بيابان چادر زده بودند و مقرشان اين شكلي بود. يك حسينيهاي هم به نام حسينيه اميرالمؤمنين(ع) به همت حاجمحسن دينشعاري فرمانده گردان تخريب ساخته بودند كه امروزه به نام حسينيه تخريب معروف است. به علت باران و گل و شلي كه درست شده بود تا حسينيه نتوانستيم برويم و همانجا در جاده تخريب نشستيم. مداح مداحي ميكرد و پس از آن يك روايتگري كوتاهي انجام شد. با اينكه روايتگري خيلي كوتاه بود اما يك جمله آن به شدت در ذهنمان ماند. همانند بچههاي تخريب كه آنقدر عاشق بودند و آن عشق آنان را ذوب كرده بود كه هر لحظه آماده شهادت بودند. راوي گفت:«چند نفر از شما آماده شهادت هستيد؟»
از دوكوهه تا قبورالبطال
شب ديروقت خوابيديم و به همين خاطر روز عاشورا بعد از نماز صبح تعدادي از بچهها در حسينيه چرتي زدند و تعدادي هم در دوكوهه پخش شدند؛ در ساختمانها، حسينيه،ساختمان ذوالفقار، صبحگاه و...
ساعت نزديك 10:30 همگي آماده حركت شديم. ما كمي زودتر به فكه رسيديم. به اين علت كه از دوكوهه تا فكه را با تويوتا طي كرديم. به فكه كه رسيديم يك لحظه از حسن باقري تا مجيد پازوكي، محمد زماني و... در ذهنم ميگذشت. پياده شديم و به سمت قتلگاه حركت كرديم. هر قدمي كه برميداشتيم گويي قلبمان ميخواست از جا كنده شود. به هر حال آرامآرام رفتيم. يك نظرسنجي از زائران ميگويد زائراني كه به قتلگاه فكه ميآيند دو دسته هستند؛ دسته اول كساني كه براي اولينبار به اين مكان ميآيند و دسته دوم اعزام مجدديها. اعزام اوليها وقتي وارد قتلگاه ميشوند، سنگين ميشوند. گويي قلبشان ميخواهد بايستد و اعزام مجدديها همه پاهايشان شل ميشود و مينشينند و خاموش ميشوند. به هر حال وارد مقتل شديم. پنج تابوت داخل مقتل نگاهم را به خود جلب كرد. كمي جلو رفتم. حدسمان درست بود. در اين مهماني، پنج شهيد گمنام كه ديروز تفحص شدهاند را در كنارمان داشتيم. جلو آمديم و دلي سير اين بچهشيرهاي روحالله را كه روزي 70 كيلو بودند و امروز 700 گرم در بغل خود فشار داديم و درددلي كوتاه اما گويي تمام صحبتهايمان را با آنها مطرح كرديم. نماز ظهر عاشورا را در كنار اين شهدا خوانديم و سردار سعيد قاسمي شروع به سخنراني درخصوص اين مكان و اين بچهها كرد. سردار قاسمي ميگفت زماني كه براي شناسايي به اين منطقه آمديم، وقتي از بلدچي گروه پرسيديم اسم اين منطقه و معبر چيست، در جواب شنيديم: فكه. وقتي پرسيديم كه آيا نام ديگري دارد، گفت آري به اينجا قبورالبطال ميگويند. قبور مردان بزرگ. آيا نام ديگري دارد، ميگويند گذرگاه مرغان و...
قاسمي ادامه داد كه عين داستان كربلا در اينجا هم اتفاق افتاد، وقتي سيدالشهدا(ع) وارد كربلا شد چندين اسم براي او نام بردند اما وقتي به كربلا رسيد، گفت: اعوذ بك من الكرب و البلا. اين همرزم شهيد همت با اشاره به شهداي تفحص شده در روز تاسوعا ميگفت: من بارها گفتهام و اعتقاد دارم هر وقت حال و روز سياسي كشور به هم ميريزد، اين بچههايي كه براي كشف هر كدام بايد يك ماه استغاثه و توسل داشته باشيم، كرور، كرور از خاك بيرون ميآيند تا به ما بفهمانند كه نگذاريد براي معيشت، اصل انقلاب و ايدئولوژي شما را زيرسؤال ببرند. در آخر مراسم قرار شد پنج شهيد مهمان را كه در روز تاسوعا تفحص و كشف شده بودند از مقتل تا در ورودي يادمان فكه تشييع كنيم.