کد خبر: 621456
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۸
جلوه‌ها و خاطره‌هايي از منش علمي و عملي علامه سيدمحمدحسين طباطبايي در گفت وگو با آيت‌الله محمد مؤمن‌قمي
علي احمدي فراهاني

علي احمدي فراهاني

امروز مصادف است با سي و دومين سالروز رحلت حكيم الهي و فيلسوف نامدار جهان اسلام و تشيع، مرحوم علامه سيدمحمدحسين طباطبايي(قدس‌الله نفسه الزكيه). درياي كرامات آن عالم بزرگ مملو از نفايس ارزشمندي است كه در هر زمان براي مشتاقان معرفت تحفه‌هايي ناياب دارد و ما نيز در گفت و شنود پيش‌رو، از زبان يكي از شاگردان فرزانه‌اش به جست‌وجوي چنين درّهاي گرانبهايي نشسته‌ايم. با سپاس از آيت‌الله محمد مؤمن‌قمي كه با ما به گفت‌وگو نشستند.

جنابعالي از شاگردان فاضل فقيد سعيد مرحوم علامه طباطبايي(قده) هستيد. قطعاً در طول اين مدت تلمذ، از منش و خلقيات ايشان خاطرات فراواني داريد. به عنوان نخستين سؤال جناب ايشان در باب توجه به مبدأ و فروگذاردن هر آنچه غيرخداست، چه شيوه‌اي را پيشنهاد مي‌كردند؟ در اين باره دستورالعملي از ايشان سراغ داريد؟

بسم‌الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين(ع). وجود مرحوم علامه تجسم اسلام بود. ايشان انساني متدين و ساخته شده در مكتب قرآن و اسلام بود. به عنوان نمونه، جناب آقاي باقري‌كني داستاني را از آن مرحوم نقل مي‌كرد و مي‌گفت: «يك بار بعد از درس اسفار، به اتفاق به منزل مرحوم علامه رفتيم. منزلشان خيلي بي‌سر و سامان بود. وقتي درس پرجمعيت اسفار و تفسير را داشتند، مستأجر بودند و منزلشان در كوچه مرحوم آيت‌الله آقاي زنجاني و نزديك تكيه ارك بود. آقاي باقري مي‌گفت: وقتي به منزل مرحوم علامه رفتم، از ايشان سؤال كردم: اگر براي كسي وسوسه‌اي در خصوص برخي از اصول اسلام به وجود آمد، چه بايد بكند؟ اگر خيالات شيطاني در مورد مبدأ و معاد دامنگير انسان شود، چه بايد كرد؟ مرحوم علامه ابراز كردند: وقتي چنين افكاري سراغتان آمد، بگوييد: ياالله! علامه هنگام اداي كلمه الله حالتي از خود نشان دادند كه گويي توجهشان از ما سلب و چشمان مباركشان به سمت آسمان و عالم بالا كشيده شده است.» آقاي باقري افزود: «ياالله مرحوم علامه با آن حالت خاص باعث شد ديگر هرگز خيالات شيطاني در مورد مسائل مربوط به مبدأ و معاد به سراغ ما نيايد.»

از فضايل و كراماتي كه بر اثر مداومت بر سير و سلوك در ايشان بروز يافته بود، چه خاطره‌اي داريد؟ ظاهراً علامه در اين باب هم ورود داشته‌اند.

يك بار يكي از دوستان كه اهل تبريز بود و شايد هنوز هم در قيد حيات باشد، نقل مي‌كرد: «يكي از دوستان كه بنده نامشان را سؤال نكردم ولي بعد از سؤال از ديگران معلوم شد در بين آقايان ترك‌زبان به ايشان آيت‌الله اطلاق مي‌شود، ما هم به ايشان آقاي آيت‌الله مي‌گفتيم، ايشان به درس حضرت امام مي‌آمد و به‌تدريج با ما رفيق شد. ما در درس امام جمعي بوديم كه تعدادمان هم كم نبود. پنج شش نفر بوديم كه معمولاً يك ساعت قبل از درس با هم ديدار مي‌كرديم و مشغول مباحثه مي‌شديم. آقاي آيت‌الله هم نزد ما آمد. ابتدا با فاصله نسبت به ما نشست و بعد كم‌كم جلو آمد و با ما يكي شد. يك بار هم به ما سور داد. ايشان نقل مي‌كرد: در تبريز كسي مبتلا به كسالت ترس شده بود و نزد يكي از افراد اهل حال رفته و او هم گفته بود: آيا شما با علامه طباطبايي ارتباط داري؟ گفته بود: نه! گفته بود: آيا به‌طور اتفاقي ايشان را در خيابان و كوچه نمي‌بينيد؟ گفته بود: چرا! گفته بود: اين بار همين كه علامه را در كوچه يا خيابان ديدي به او سلام كن». فرد مزبور براي ما نقل مي‌كرد كه من اين كار را شروع كردم و هر بار كه مرحوم علامه را مي‌ديدم، به ايشان سلام مي‌كردم. به‌تدريج مشكل ترسم برطرف شد.

جنابعالي در مراودات و ارتباطات شخصي خود با مرحوم علامه به چه نكاتي برخورديد؟نكاتي كه جنبه آموزشي داشته باشد؟

در خصوص رفتارهاي شاخصي كه بنده از مرحوم علامه ديده‌ام، الان چيزي به خاطرم نمانده است، جز اينكه بنده در درسشان شركت مي‌كردم و شايد در درس عمومي آن قدرها بحث و اشكال نمي‌كرديم ولي بعد از درس خدمت ايشان سؤالاتي را مطرح مي‌كرديم. مرحوم علامه هم با لطافت طبعي كه داشتند، به صحبت‌هاي ما گوش كردند و سپس جواب گفتند. مرحوم طباطبايي به بنده لطف داشتند. يكي از دوستان ظاهراً براي تز ليسانسش مي‌خواست مطلبي بنويسد. به او گفته بودند شرح حال يكي از فلاسفه معاصر را بنويس! او هم يك روز به بنده گفت اگر موافق باشيد، يك بار خدمت مرحوم علامه برويم. قبول كردم و به منزل مرحوم طباطبايي رفتيم. ايشان در منزلي در مقابل مدرسه حجتيه مستأجر بودند- در ذهنم هست كه ايشان حداقل چهار منزل استيجاري در قم عوض كردند، به هرحال به اتفاق مرحوم شهيد حاج آقا بهاء اراكي، ابوي حاج آقا محمود محمدي‌عراقي كه در باختران به شهادت رسيدند، خدمت مرحوم علامه رسيديم. آقاي حسيني چاووشي هم‌بحث بنده نيز در جوار ما بودند. در آنجا حاج آقا بهاء به مرحوم علامه گفت: «چه خوب است شما يك منزل ملكي را در اختيار داشته باشيد تا از اين حالت خانه به دوشي نجات پيدا كنيد و ديگر ناچار نشويد هر روز از اين خانه به آن خانه منتقل شويد». مرحوم طباطبايي فرمود: «اگر بخواهم اين كار را بكنم، بايد بلند شوم و راه بيفتم و بروم نزد اين آقا و آن آقا تا اجازه بدهد، تاجري بدهي سهم امام خود را براي ما صرف كند. من اين كار را نمي‌كنم!» بعد از مدتي كه قيمت زمين بالا رفت، يك زمين ارثي در تبريز به ايشان رسيده بود كه آن را فروختند و همان منزلي را كه در آن از دنيا رفتند، خريدند.

درباره مسائل و وقايع دوران تحصيلشان، چه نكات و خاطراتي را به شما مي‌فرمودند؟ چون ظاهراً زندگي پرفراز و نشيبي را پشت سر گذاشته بودند.

بله، ايشان در همان جلسه كه خدمتشان بوديم، فرمودند: «هر 10، 11 سال يك تغيير چشمگير در زندگي من به وجود مي‌آيد» و نيز يك جا فرمودند بنده از اول اهل حال و توجه بودم و همچنين ابراز كردند: «وقتي در نجف بودم، بعد از اينكه ظاهراً 18 سال از طلبگي من مي‌گذشت، وضع مالي ما خيلي بد بود. ظاهراً از ايران پول نرسيده بود و ما در عسرت بوديم. در همين احوال بوديم كه كسي در منزل ما را به صدا درآورد. وقتي در را باز كردم، كسي را ديدم كه گويي تا آن وقت ايشان را نديده بودم. او گفت: كسي كه 18 سال وضع شما را اداره مي‌كرد، از اين به بعد شما را اداره مي‌كند. يكي دو روز بعد از اين ماجرا پول مكفي از ايران به دست ما رسيد و وضعمان رو به راه شد.» بعد ايشان افزود: «من در ذهنم بود كه چهره آن فرد را كه به منزل ما مراجعه كرد، به خاطر بسپرم. بعد از آن او را در جايي نديدم تا اينكه وقتي به تبريز برگشتم، در آنجا قبرهايي بود كه به برخي از اشخاص از جمله دراويش اختصاص داشت. از بالاي يكي از قبرها كه عكس صاحب قبر را هم روي آن زده بودند، رد مي‌شدم، ناگهان حس كردم چهره عكس كاملاً شبيه آن كسي است كه ديده بودمش». مرحوم علامه خصوصيات آن درويش را به تفصيل اشاره كردند و آقاي حاج آقا احمد حسيني‌چاووشي جزئيات صحبت‌هاي مرحوم طباطبايي را يادداشت كردند. به خاطر دارم كه خود مرحوم علامه هم به آقاي چاووشي گفتند اين قصه را در نوشته‌هايت نياور! هر چند بنده بعداً ديدم اين قصه با كم و زياد نقل شده است.

دروس فلسفه و تفسير علامه طباطبايي چه ويژگي‌هايي داشت كه توانست چنين تأثيري را بر جاي بگذارد؟ شيوه تدريس ايشان چگونه بود؟

درس فلسفه و تفسير مرحوم علامه طباطبايي به‌قدري پربار بود كه دلخوشي ما در طول هفته اين بود كه روزهاي پنج‌شنبه و جمعه در درسشان حاضر مي‌شويم. درس و بيان ايشان انسان را به عالم معنا مي‌برد و انصافاً جلسه تهذيب و بحث اخلاقي بسيار جالبي بود. وقتي ايشان درس اسفار را شروع كردند و بنده توفيق شركت در اين درس را يافتم، مرحوم آيت‌الله بروجردي دار فاني را وداع گفته بودند و مرحوم علامه در مسجد فاطميه جلسه درسشان را تشكيل مي‌دادند. در همان ابتداي كتاب اسفار، ظاهراً در بحث شريك وجود مرحوم صاحب اسفار كلامي دارد كه خالي از اشكال نيست. مرحوم علامه «رضوان‌ الله تعالي عليه» نيز در اشكال به ملاصدرا عبارت زيبا و رسايي را در پاورقي آورده بود. يكي از دوستان كه نامش را به خاطر دارم، همان اشكال مرحوم علامه را يك روز به خود علامه تحويل داد و جوري وانمود كرد كه انگار اشكال خود اوست، درحالي كه تمام كتاب‌هاي چاپ جديد اسفار داراي حاشيه‌ مرحوم علامه بود. مرحوم علامه به نحوي به صحبت‌هاي آن طلبه جوان گوش كرد كه انگار مطلب تازه‌اي را مي‌شنود كه قبلاً به گوشش نخورده است! بعد از اتمام صحبت‌هاي طلبه تنها كلامي كه مرحوم علامه به زبان آوردند اين بود كه «اين اشكال انصافاً اشكال واردي است و ما هم در پاورقي به آن اشاره كرده‌ايم». علامه بزرگوار كه واقعاً مجسمه اسلام و تجسم دين بودند، با اين قضيه به نحوي برخورد كردند كه گويي تنها يك تطابق فكري ميان دو انديشه رخ داده است و ابداً به روي خود نياوردند كه يك طلبه كلام و ديدگاه ايشان را به نام خود ثبت كرده است.

ظاهراً حواشي ايشان بر مجلداتي از بحارالانوار مرحوم مجلسي هم موجب پاره‌اي از مناقشات و اعتراضات شده بود؟

در خصوص اينكه مرحوم علامه بر كتاب شريف بحارالانوار حاشيه زده باشند، چيزي نشنيده‌ام ولي آنچه معروف شد اين بود كه ايشان بر يكي از مجلدات بحارالانوار حاشيه‌اي زده و اعتراضي به مرحوم مجلسي داشته‌اند. بنده آن حاشيه را خوانده‌ام و فعلاً در خاطرم نيست كدام جلد از كتاب بحار است. اعتراض مرحوم علامه به اشكال تند مرحوم مجلسي به فلاسفه است. علامه ضمن پاسخ به اشكال مجلسي ابراز مي‌كند كه خوب است كساني كه در يك فن و علم تبحر ندارند، از ورود و اظهارنظر در خصوص آن خودداري كنند زيرا با اين ورود هم خود آنان دچار اشتباه مي‌شوند و هم ديگران را به خطا مي‌اندازند. ظاهراً تعبيري كه مرحوم علامه كرده بودند، ضلالت بود، يعني چنين اظهارنظر غيركارشناسانه‌اي موجب ضلالت مي‌شود. بعد از انتشار اين حاشيه و اعتراض گويا دست‌هايي به كار افتاد و مانع شد ايشان حاشيه بر بحار را تا به آخر ادامه بدهد.‌اي كاش آن حاشيه تكميل مي‌شد!

حضرتعالي و بزرگاني كه همزمان با شما در حوزه به تحصيل پرداخته‌اند، از نوعي توشه معنوي و اخلاقي ويژه برخوردارند كه به نظر مي‌رسد در انتقال اين توشه به نسل جديد طلاب، دغدغه‌هايي وجود دارد. اساتيد شما چه ويژگي‌هايي داشتند كه چنين تأثيراتي را برجاي مي‌نهادند؟

اين مسئله مهمي است. ايجاد تربيت در طلاب از سال‌هاي اوليه تحصيل تا سطوح عاليه ادامه داشت. خود بنده در دوران تحصيل در دوره سطوح عاليه اساتيد بزرگواري داشته‌ام كه از آنها بسيار آموخته‌ام. اساتيدي كه تا به حال توفيق شركت در درس آنها را داشته‌ام، در شمار اعاظم و شخصيت‌هايي بوده‌اند كه غير از جنبه تعليم و تربيت علمي و حوزوي هر كدامشان براي بنده استاد اخلاق هم بوده‌اند و شاكرم كه توفيق حضور در محفل درس آنان به حقير داده شده است. اجمالاً به برخي از خصوصيات اساتيدم كه در ذهن دارم اشاره مي‌كنم.

حضرت آيت‌الله باقري‌كني كه مقداري شرح لمعه را در خدمت ايشان خواندم، انسان بسيار وارسته‌اي بودند و از نظر قوه درك و فهم مطالب، فردي تيزهوش و خوش‌فهم محسوب مي‌شدند. از نظر تقوا و اخلاق نيز صاحب فضيلت بودند، به نحوي كه اوصاف ايشان براي ما بسيار آموزنده بود. ايشان در برخوردها مراقب بودند كه در سلام دادن به افراد سبقت بگيرند. گاهي اوقات كه در مدرسه فيضيه به همراه دوستان نشسته بوديم، وقتي ايشان تشريف مي‌آوردند، راهشان را برمي‌گرداندند تا از كنار ما عبور نكنند كه نكند ما براي احترام كردن به ايشان به زحمت بيفتيم. از نظر درك مسائل هم بهترين استادي كه در خصوص شرح لمعه داشتم، ايشان بودند.

در مورد كتاب رسائل و مكاسب و مقداري از منظومه نيز استفاده شاياني از استاد بزرگوار حضرت آيت‌الله حاج شيخ‌محمد شاه‌آبادي كرديم. ايشان فرد بسيار وارسته و شايسته‌اي بودند و در محضر ايشان توجه به خالق و بي‌اعتنايي به خلق را مي‌آموختيم. به ياد دارم كه يكي دو سال بعد از فراغت از كتاب رسائل كه در محضرشان تلمذ مي‌كرديم، به درس شفاي مرحوم علامه طباطبايي مي‌رفتيم. در آن ايام كتاب الهيات شفا بسيار كمياب بود و ايشان خودشان زحمت مي‌كشيدند و كتابشان را مي‌آوردند و بنده از اين بابت عذرخواهي مي‌كردم و ايشان در جواب مي‌گفتند: «نيازي به معذرت‌خواهي نيست. اين كار در مسير تعليم و تعلم است و عبادت محسوب مي‌شود.»

به نحوي كه هماهنگ مي‌كرديم بنده نزد ايشان مي‌رفتم و كتاب را مي‌گرفتم. در ايام تحصيل كتاب نزدم بود و در روزهاي پنج‌شنبه و جمعه كه خودشان براي تدريس به كتاب نياز داشتند، آن را برمي‌گرداندم. ايشان از نظر اخلاقي استاد نمونه‌اي براي ما بودند. به لحاظ اينكه حدود 40 سال از ايامي كه حقير نزد آيت‌الله حاج شيخ‌محمد شاه‌آبادي تلمذ مي‌كردم، مي‌گذرد در خصوص مطالبي كه احياناً ايشان در مورد مرحوم والدشان، شاه‌آبادي بزرگ نقل مي‌كردند، مطلب خاصي در ذهنم نمانده است. با اين وصف يك مورد به ياد دارم كه به عرض مي‌رسانم. قبل از آن لازم است عرض كنم درس حضرت آيت‌الله شاه‌آبادي قبل از درس مرحوم بروجردي و تقريباً 5/1 ساعت بعد از آفتاب برگزار مي‌شد. درس مرحوم آيت‌الله بروجردي 5/2 ساعت بعد از آفتاب تشكيل مي‌شد و در طول سال، ملاك آفتاب بود. حضرت آيت‌الله شاه‌آبادي 5/1 ساعت قبل از درس مرحوم آيت‌الله بروجردي تشريف مي‌آوردند و درس رسائل را مي‌فرمودند. ايشان تعبير مي‌كردند كه ما براي آخرتمان مي‌آييم و دير مي‌آييم و مردم براي دنيايشان زودتر از ما از خانه خارج شده‌اند. مي‌فرمود: «وقتي از خانه خارج مي‌شوم، مردم را در خيابان‌ها مي‌بينم كه با عجله و به‌سرعت و زودتر از ما به سمت دنيايشان در حركتند.» بعد آيت‌الله آقاي شيخ محمد شاه‌آبادي از پدرشان اين را هم نقل مي‌كردند كه: «ما براي نان شب و روزمان محتاجيم و گرفتار. آن وقت مردم فكر مي‌كنند ما ميليونريم!» در آن ايام عنوان «ميليونر» عنوان مهمي بود. بعد استاد ما آقاي شاه‌آبادي كوچك مي‌گفتند: «من به والد عرض مي‌كردم: آقا! مسئله‌اي نيست! مردم چقدر پول خرج مي‌كنند تا عنواني برايشان پيدا شود. بدون خرج كردن پول عنوان ميليونر را بر شما مي‌گذارند! نبايد ناراحت شويد. برد با شماست!»

آقاي شاه‌آبادي از نظر اخلاقي داراي كمالاتي بود و گاه نسبت به حضرت امام نيز ابراز ارادت مي‌كرد. بعدها هم در درس امام با آقاي شاه‌آبادي مرتبط بوديم و ايشان تعبير مي‌كردند كه ما نسبت به حضرت امام حالت «لحمُك لحمي» داشتيم. آقاي شاه‌آبادي تا يكي‌دو سال پيش در قيد حياتند و برايشان آرزوي علو درجات مي‌كنيم. همچنان به امام، انقلاب و امت انقلابي علاقه‌مند بودند، هر چند ممكن است عده‌اي از افراد كه گرفتاري‌هايي دارند يا احياناً با انقلاب سر سازش ندارند، خدمت ايشان و امثال ايشان كه از نزديك تماس چنداني با مسائل انقلاب ندارند، مي‌رفتند و مطالب را خلاف آنچه هست عنوان مي‌كردند ولي واقعيت اين است كه حاج آقا محمد شاه‌آبادي به امام و امت علاقه‌مند بودند. غرضم از بيان اين نكته اين بود كه ما در آن دوره نزد چنين بزرگاني درس مي‌خوانديم كه لاجرم تأثير خودش را بر شاگردان و مخاطبان مي‌گذاشت.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار