کد خبر: 620774
تعداد نظرات: ۷ نظر
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۲ - ۱۴:۳۳
روايت بُرِير دارالعباده از بُرِير كربلا، به انگيزه نيم قرن ذاكري و نوحه خواني
اينجا ابركوه ِ يزد است؛ شهري كه با خشت خام بنا شده؛ شهري كويري با ميراث تاريخي فراوان؛ سرو 4500 ساله، مسجد جامع، گنبد عالي و. . . . شهري كه وقتي كوچه پس كوچه‌هاي خشت و گِلي‌اش را طي ميكني، وقتي بوي اسفند و كـُندرش را استشمام ميكني، وقتي صداقت و شعف دل را در چهرۀ مردمانش مي‌بيني.

حسين گل محمدي | وقتي زمزمۀ روضه خوان و مصيبت خوان هايش را ميشنوي، بي‌اختيار اشك در چشمانت مي‌نشيند و دلت هواي گريه و سبكي مي‌كند. در اين گوشه از ديار يزد، دارالعباده مومنان ساده و پاكدل، سپيد موي دلداده‌اي زندگي مي‌كند كه بيش از نيم قرن از زندگي عابدانه و عاشقانه خود را در رساي سيد و سالار شهيدان مرثيه خوانده است. نامش بُرِير است، صفت مشبهه بر وزن فعيل و به معناي مرد نيكو، همنام همان مرد نيكويي كه در كربلا شهيد شد و نام نيكويش تا قلب سرزمين پارس رسيد. پس از گذشت قريب به 14 قرن از حماسه عاشورا، بُرِير دارالعباده از بُرِيركربلا مي‌گويد، از عاشوراي حسين (ع) و يارانش، از حال و هواي سوگواري‌ها و عزاداري‌هاي ابركوه و از حال و هواي اين روزهاي خودش.

نهال عشق حسين(ع) در دلش كاشته شد

بُرِير اسحاقي ابرقوئي هستم، فرزند مرحوم ميرزا علي اكبر، متولد سوم خردادسال 1321 خورشيدي. فرزنداني كه در خانوادۀ پدري ام به دنيا مي‌آمدند، همه دختر بودند و از آنجايي كه پدرم فرزند پسر نيز مي‌خواستند نذر مي‌كنند كه اگر فرزند پسري به دنيا آمد اسم او را " بُرِير" بگذارند.

” بُرِيربن خضيرهمداني " " يكي از اصحاب امام حسين(ع) بوده كه در روز عاشورا به شهادت ميرسد. هم چنين دليل انتخاب اسم " بُرِير " براي زنده نگه داشتن اسم اين شهيد كربلا در دوران زندگي من است. افتخار ميكنم كه چنين اسمي برايم انتخاب كرده‌اند و جالب اينكه در تمام دوران زندگي ام تا به حال با هر كسي برخورد داشته ام، از شنيدن اسمم به وجد آمده و انتخاب اين اسم را پسنديده و نيكو دانسته. اين اسم هميشه منشاء خير و بركت هم براي خودم و هم براي فرزندانم بوده و هست. هميشه افراد با شنيدن اين اسم متعجب شده و از معنا و دليل انتخابش از من سؤال مي‌كنند.
 

 

ذكر عاشورا

پدرم واعظ و ذاكر بود وپاي منبرهاي روضه ذكر مي‌گرفت. مراد از ذكر گرفتن اين است كه وقتي فرد روحاني بعد از سخنراني و ذكر مصيبت به كار خود پايان مي‌داد. چند نفر پاي منبر نشسته بودند و پس از اتمام مصيبت خوانده شده توسط روحاني، با همان لحن و آهنگ چند بيتي را با صداي خوش ميخواندند و مجلس را در همان حال و هوا به اوج ميرساندند. اين كار مرسوم بوده و در اصطلاح خودشان مي‌گفته‌اند كه " دَم گرفته ايم ". براي پايان اين امر هم يك بيت يا يك مصرعِ طلبِ فرستادن صلوات مي‌كردند و مستمعين با ذكر صلوات بر " محمد و آل محمد " روحاني بعدي را راهي منبر ميكردند. در اين مجالس اتاقي بوده كه روحاني‌ها و سخنرانان در آن مي‌نشستند و به نوبت بالاي منبر رفته و به ايراد سخن و ذكر مصيبت مي‌پرداختند. اين اتاق به " اتاق آخوندها " معروف بوده.

اتاقي كه روحانيون و سخنرانان در آن به گفت و شنود مي‌نشستند و اگر بحثي هم پيش مي‌آمده همانجا حل و فصل مي‌كردند. بحث راجع به احاديث و رواياتي كه نقل شده يا اينكه روي منبر در موردش صحبت كرده‌اند. مثلاً" بحث راجع به چرايي انتخاب روايات، قوي يا ضعيف بودن آن، يا اينكه در كدام كتاب از آن ياد شده و مسائلي پيرامون آن. جالب است بدانيد در قديم رسم بر آن بوده، آخوندي كه از علم و معرفت بيشتر بهره‌اي داشته آخرين نفر به روي منبر رفته و به ايراد سخن مي‌پرداخته. آخوندي كه از سواد و علم كمتري برخوردار يا اينكه در اصطلاح " سنتي خوان " بوده زودتر به منبر ميرفته كه آنهارا " آخوند پيش خوان " ميگفتند. مراتب و مقام علمي هميشه در اين محافل محفوظ نگه داشته ميشده، بر خلاف اين روزها كه بر عكس عمل ميشود. !! درپايان هم آخوندي داشته‌اند با عنوان " آخوند خاتم ". آخوندي بوده كه نفر آخر بر منبر رفته و روضه و مصيبت خود را ميخوانده. همان طور كه گفتم پدرم واعظ و ذاكر بود و علاقه من نيز به ذكر و مرثيه، ميراث پدرم است.

موذن و مُكبّر شهر

قبل از پيروزي انقلاب به عنوان موذن و مكبر در مسجد محله مان( دَربِ قلعه) فعاليت داشتم و زماني كه انقلاب به پيروزي رسيد به عنوان موذن خوش صوتِ انقلابي در ابركوه مشهور شدم. وقتي اولين امام جمعه، بعد از پيروزي انقلاب به شهرمان آمد، ستاد اقامۀ نماز را راه اندازي كرديم كه من هم در ستاد و هم به عنوان موذن و مكبر به فعاليت پرداختم. هميشه سعي ميكردم از شيوه و سبك خاصي استفاده كنم كه دل نشين و همه پسند باشد. حال كه مردم و دوستان و آشنايان مرا مي‌بينند و صحبت راجع به اين مسائل مي‌شود، ابراز ميكنند كه ما هنوز هم، دلمان موذني و مكبري شما را مي‌خواهد و دلتنگ آن ياد و خاطره‌ها هستيم و اين نشان دهنده لطف و محبت اين افراد به بنده است.

وعظ و دعا

در سالهاي اول جنگ ايران و عراق رزمنده هايي از شهرمان به جنگ اعزام مي‌شدند.

به ذهنم رسيد ابتكاري خرج دهم. از اين رو براي افرادي كه به جبهه ميرفتند در منزلشان " ختم سورۀ مباركۀ انعام " برگزار كرديم. به واسطۀ اين كار كه در بعضي شب‌ها به ختم سه بار سوره مي‌انجاميد، ( بعدا" به دليل اعزام زياد نيرو خواندن دعاي توسل را جايگزين ختم انعام كرديم ) فشار و آسيب زيادي به تارهاي صوتي ام وارد شد. از اين رو سعي كردم در محافل و مجالسي كه شركت مي‌كنم ابتدا راجع به مسائل شرعي صحبت كرده وبعد از آن به ذكر مصيبت بپردازم.

مطالعه ام را در زمينه مسائل شرعي زياد كردم و الحمدلله تا به حال مردم از كارم استقبال كرده‌اند و من هم در حد توان از هيچ تلاشي دريغ نكرده ام.

نواي خوش

اصولاً هر خواندني بايد اصطلاحا در دستگاه باشد و با توجه به ابيات انتخاب شده، بايد گوشه‌هاي آوازي و حالت‌هاي مناسب را در نظر گرفت.

حتي صحبت كردن موزون هم مي‌تواند در دستگاه خاصي باشد. من كلاس منظم و مدون آموزش مربوط به دستگاه‌هاي موسيقي ايراني نرفته ام و دستگاه‌ها را به صورت حرفه‌اي نمي‌شناسم و هرچه ميخوانم بر اساس تجربه است و به صورت سينه به سينه.

نميدانم در چه دستگاهي مي‌خوانم ولي ميدانم كه در چارچوب خاصي مي‌خوانم و سعي ميكنم از آن خارج نشوم و گوش نواز باشد وشنونده با آن ارتباط برقرار كند. البته هر كسي با توجه به ذوق و خلاقيت خودش عمل مي‌كند. قديم در منطقه ي ما زياد راجع به موسيقي حرفه‌اي توجهي نمي‌كردند و قبل از انقلاب هم بزرگان و علماي مذهبي شديدا" برنامه‌هاي راديو وتلويزيون و موسيقي مبتذل آن را طرد مي‌كردند.

يادم مي‌آيد وقتي كه راديو خريدم بيشتر سخنراني مرحوم «فلسفي» را گوش مي‌كردم به علاوه قرآن، اذان، دعاي سحر و مناجات هايي كه مرحوم استاد «ذبيحي» مي‌خواند. مثلاً مناجات‌هاي «خواجه عبدالله انصاري». به دليل اينكه نغمه‌ها و انتخاب آهنگ براي ابيات و اشعار و نوع كارم شبيه به ايشان بود و نيز شنيدن دعاهايي كه وي ميخواند برايم دلچسب بود، بيشتر به صداي مرحوم «ذبيحي» علاقه مند شدم.

اولين نوحه

اولين روزي كه نوحه خواندم برايم جذاب بود، 50 سال پيش آن هم در محله ي گُل كاران ِ ابركوه كه بسيار مورد توجه قرار گرفت وتوسط دايي ام مرحوم حاج آقا شيخ محمد ابراهيم كريمي مورد تشويق قرار گرفتم. خاطرم هست كه از باني مجلس كتابي تحت عنوان " منتهي الامال" هديه گرفتم. البته فايل صوتي اين اجرا الان موجود است. از شعراي مختلفي ميخوانم. به عنوان مثال:محتشم كاشاني، قاآني، مقبل، عمان ساماني و. . . . . ؛ نوحه قديمي " عجب گلي روزگار زدست ليلا گرفت " كه در رثاي حضرت علي اصغر سروده شده است و نوحه‌اي كه اولين بار خواندم را بسيار دوست مي‌دارم و هميشه هنگام خواندنش اشك از چشمانم جاري مي‌شود.

متأسفانه شعرهايي كه من الآن مي‌شنوم و فضاي مربوط به آن را مي‌بينم، هيچ شباهتي با گذشته ندارد. قديم روضه خوان‌ها قانون‌هاي خاص خود را داشتند و از فضاي آن خارج نمي‌شدند. به اين صورت نبود كه هر كسي هرچه دَمِ دستش آمد همان را بردارد و بخواند. روضه خوان ابتدا چند بيت شعر عرفاني يا اخلاقي از " حافظ " يا " سعدي " مي‌خواند، بعد از آن آيه‌اي از قرآن كريم مي‌خواند و پيرامون آن صحبت مي‌كرد.

بعد به ذكر مصيبت مي‌پرداخت. روضه خوان بعدي كه ميرفت در ادامۀ بحث و موضوع روضه خوان قبلي سخن مي‌گفت. حتي اگر ذكر مصيبت شان در رثاي حضرت علي اكبر(ع) بود، همه در رثاي آن حضرت مصيبت مي‌خواندند. اما امروزه مي‌بينيم افرادي كه مايۀ مصيبت خواني يا سخنراني ندارند، جايگاهي را گرفته و به اين كار مي‌پردازند.

در كلاس‌هاي آموزشي مداحي كه برگزار مي‌شود مي‌بينيم بيشتر به حواشي دقت مي‌كنند تا اصل موضوع. از نحوۀ گرفتن ميكروفن در دست صحبت مي‌شود تا شيوۀ گريه كردن و به گريه در آوردن مستمعين. ديگر نه به آن صورت راجع به شعر بحث مي‌شود كه چه شعري با چه مضموني خوانده شود و نه راجع به حديث و آيه طرح و بحث ميكنند كه چه حديث و آيه‌اي در ايام سوگواري ائمه بيشتر به كار و حال ِ مستمع مي‌آيد. حتي امروزه وقتي بعضي از شعرها را مي‌شنوي از اين آقايان مداح احساس ميكني بر اساس يك مشت خيالات، خرافات و تصورات واهي سروده و خوانده شده. شما به شعراي مديحه يا مرثيه سراي قديم توجه كنيد. شعرهايشان بر اساس مستندات تاريخي، احاديث و روايات صحيح نقل شده.

شعرهايي پر مغز و نغز و نيكو

اما آيا امروزه به اينچنين مسائل دقت ميكنند؟! من كه چشمم آب نميخورد !! در گذشته وقتي فردي ميخواست اصطلاحا" مصيبت خوان يا منبري شود، مي‌بايست نكات اساسي را ياد ميگرفت و بعد به اجراي برنامه مي‌پرداخت. ضمنا" بعد از اينكه برنامه‌اش اجرا ميشد راجع به محاسن يا معايب كارش با او صحبت و از سر خيرخواهي و وظيفه او را راهنمايي مي‌كردند. هر كسي حق ذكر و نوحه نداشت.

افراد قابل قبول، با سواد و خوش صدا اجازۀ چنين كاري را داشتند وگاهاً افرادي كه پاي منبر ذكر مي‌گرفتند.

عاشوراي ابركوه

بر اساس آنچه كه برايم تعريف كرده‌اند، شخصي به نام «آقا سيد احمد» در نجف اشرف تحصيلات خود را مي‌گذرانده در آنجا با نحوۀ برگزاري مراسم عاشورا آشنا مي‌شود. از اين رو ايشان وقتي ميخواستند به اينجا بيايد تعدادي طبل و شيپور و سنج خريداري مي‌كند و مي‌آورد. حدودا" نزديك به صدسال از اين ماجرا مي‌گذرد. قبل از اين، مردم بدون ادواتي كه در حال حاضر مي‌بينيم با زدن چوب به هم و نوحه خواني، عزاداري مي‌كردند. اولين هيئت، مربوط به محلۀ " درب قلعه است كه ايشان ابتدا به ساكن در اين محله اين مراسم را پايه گذاري مي‌كنند. بعد از آن افرادي براي يادآوري برخي از اتفاقات روز عاشورا نمادسازي مي‌كنند. مثلاً" نمادي چون گهوارۀ حضرت علي اصغر(ع)، نعش، سقاخانه، حجله گاه و. . . . . كه اطراف آن حدود بيست يا سي نفر هستند كه نوحۀ مربوط به آن را مي‌خوانند.

آخرِ اين جماعت، عَماري به حركت در مي‌آمد. راجع به عماري بايد بگويم وقتي يكي از مردم عرب فوت مي‌كرده، جنازه را بر روي چيزي شبيه به برانكارد مي‌گذاشتند و تشييع مي‌كردند.

روايت است در زمان حضرت فاطمه (س) يكي از زنها فوت كرده و بدين شكل او را تشييع مي‌كنند. حضرت با ديدن اين صحنه مي‌فرمايند به خاطر اينكه هنگام تشييع جنازه، حجم بدن متوفي مشخص است، من خوش ندارم كه بعد از مرگم اينگونه بدنم را تشييع كنند. يكي از زن‌ها به حضرت مي‌گويد در قبيلۀ من با ني و ليفۀ خرما پوششي مي‌سازند كه متوفي را هنگام تشييع درون آن مي‌گذارند و تشييع مي‌كنند. حضرت با شنيدن اين داستان متبسم شده و مي‌فرمايند خوش دارم كه به نحوي كه گفتي تشييع شوم.

به اين صورت است كه عماري را به حضرت فاطمه(س) نسبت مي‌دهند. هر چند كه حضرت فاطمه(س) در تاريكي شب و مخفيانه دفن شدند و كسي از نحوۀ تشييع پيكر مطهر ايشان با خبر نيست. به هر حال احترام زيادي براي عماري قائلند. عماري در آخر هيئت به حركت در مي‌آيد و پشت آن يك گروه از افراد مسن و سالخورده و هم چنين بزرگان شهر قرار دارند كه سر و پاي خود را برهنه مي‌كنند و مقداري كاه و گـِل به سر مي‌مالند و نوحه‌اي مي‌خوانند. عماري تداعي كنندۀ آن است كه روز عاشورا كسي بدن امام حسين(ع) را تشييع نكرده و حال ما اين كار را انجام مي‌دهيم. نكتۀ جالب اينجاست كه مردها در طول سال فقط يك بار دستار، عمامه يا كلاه خود را از سر بر ميداشتند و آن هم روز عاشورا به احترام شهادت حضرت اباعبدالله الحسين(ع) بود. توجه داشته باشيد كه سرهاي درون كلاه آفتاب نخورده و سفيد است ولي صورت‌ها همه از تابش آفتاب سياه شده. وقتي پوشش‌هاي سر را بر مي‌داشتند صحنه‌اي عجيب به چشم مي‌خورد كه با اندوه و غم از شهادت امام(ع) عجين مي‌شد و اين بيشتر انسان را تحت تاثير قرار ميداد. هر كس اين جماعت و صحنه را مي‌ديد منقلب شده و بي‌اختيار گريه مي‌كرد. آخوندها عمامه‌هاي خود را از سر باز مي‌كردند و به دور گردن و كمر خودشان مي‌بستند و به قول معروف دستار در گردن مي‌آويختند و دست‌هاي خود را از عبا بيرون مي‌آوردند و اين نشانۀ اندوه و پريشاني براي شهادت امام حسين(ع) بود. در حال حاضر جاي عماري تغيير كرده و آن را پيشاپيش هيئت به حركت در مي‌آورند. پشت سر جماعت عماري، كاروان شتر بود كه در كجاوه و محمل آن چند نفر كودك و مردي با پوشش سبز كه يادآور حضرت سجاد(ع) باشد؛ مي‌نشست و نوحۀ مربوط به خود را مي‌خواند. به كجاوه‌ها هم برخي ظروف مثل ديگ، كماجدان و. . . . . آويزان مي‌كردند و زنجير به دست و پاي كودكان و آن شخص مي‌بستند.

در مورد شب عاشورا هم بايد بگويم كه رسم بر اين بود در مسجد شروع به نوحه خواني مي‌كردند و سينه ميزدند تا خود صبح عاشورا. نوحه‌اي داشتند با عنوان " نوحۀ استراحتي ". نوحه‌اي كه وقتي خسته مي‌شدند آن را مي‌خواندند تا اينكه انرژي خود را كامل از دست ندهند. همۀ اينها به خاطر اين بود كه عزاداريشان و كارهاشان بر اساس قانون و نظم بود. هنگام اذان صبح همانطور كه سينه مي‌زدند و اشعاري را زمزمه مي‌كردند به طرف جوي آب در نزديكي محله حركت مي‌كردند. با آب جوي وضو مي‌گرفتند و دوباره زمزمه كنان و بر سر زنان به سوي مسجد بر مي‌گشتند. لازم است ياد آوري كنم كه ريتم و ملودي و جمله‌هاي موسيقيايي كه شيپور نوازها وسِنج و طبل زنها در ابركوه اجرا مي‌كنند. بسيار زيبا، پر شور و مختصِّ اين منطقه است. بخش هايي از آيين عزاداري محله مان( دَربِ قلعه) كه با طبل و سنج برگزار مي‌شود ثبت ملي شده و ثبت مابقي آن به صورت يك پرونده در حال پيگيري است.

زيارت عاشورا در خانه مادر

به پيشنهاد مرحوم مادرم حدود 27 سال پيش، مراسم خواندن زيارت عاشورا را شروع كرديم. دهۀ اول در منزل مرحوم مادرم «حاجيه صفا خانم كريمي» و دهۀ دوم منزل خودم. سبك خواندن اين زيارت هم متفاوت است. البته چند سال بعد با باني شدن افرادِ بيشتر، تعداد اين ايام، از بيست روز به هفتاد و دو روز رسيده است.

حال و هواي اين روز ها

كارمند باز نشسته كميته امداد هستم و اين سالها اوقات خود را بيشتر به باغباني و مطا لعه ميگذرانم و مديريت و پيش نمازي مسجدي در مزرعه‌اي به نام «بَلَ» را بر عهده دارم. انشاء الله خداوند قبول كند و همه مان لياقت دوستي اهل بيت‌(ع) و پيروي از سيدالشهدا‌(ع) را داشته باشيم.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۷
احمدرضا حاجی زاده
|
United States
|
۱۶:۰۲ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۰
0
4
خیلی عالی بود.خدا حاج آقا را حقظ کند.امیدواریم که بیشتر شاهد این مطالب دل انگیز و زیبا باشیم.
احمد مولودی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۴ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۸
0
3
با تقدیم احترام به همه ی پیشکسوتان ودلسوزان خاندان عصمت وطهارت ، تاریخچه ونحوه عزاداری درابرکوه ، مستندات مستحکمی دارد ، ای کاش همه وهمه بدور از هرگونه تعصب ومحله گرایی به واقعیات بیشتر توجه می نمودیم.
علی فرزانه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۴۸ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
0
2
گزارش بسیار زیبا یی بود و تفاوت نسلها را به خوبی نشان می داد. امیدواریم صدا و سیما از حاج آقا یک گزارش تصویری آماده و پخش کند. با تشکر از عوامل روزنامه جوان.
alihosseini
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۴۱ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۴
0
2
عالی
جعفری
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۱
0
2
نام حاج بریر بر ذهن مردمان ابرکوه نقش بسته است. ارزوی ما طول عمر و عزت روزافزون ایشان است.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
0
0
خداوند بزرگان و خوبان و خیرخواهان ما را حفظ بفرما و طول عمر عطا بفرما
ابوالفضل سراجه حسنی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۹/۱۳
0
0
از پیامبر گرامی اسلام روایت شده است
علیکم بالعتیق
بر شما باد به قدیمی ترهای شما

منظور قدیمی تر ها تون رو گرامی بدارید


اصلا قدیمی ها یک صفا دیگه داشتند و دارند

مخصوصا شعر ها و نوحه هایی قدیمی که هنوز میخونند

مانند ازحرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین

ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار