کد خبر: 620530
تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۳۹۲ - ۱۶:۰۶
«گذري بر تأثيرات نهضت ملي بر انقلاب اسلامي» در گفت‌وشنودي منتشر نشده با مرحوم حبيب‌الله عسگر اولادي
بقيه‌السلف مبارزان و محنت كشيدگان انقلاب، در واپسين ساليان حياتش شركت در گفت‌وشنودهاي تاريخي را اداي دين خود به نسل جوان مي‌انگاشت و هماره و به‌رغم كهولت و نقاهت پذيراي آن بود.
محمدرضا كائيني

بقيه‌السلف مبارزان و محنت كشيدگان انقلاب، در واپسين ساليان حياتش شركت در گفت‌وشنودهاي تاريخي را اداي دين خود به نسل جوان مي‌انگاشت و هماره و به‌رغم كهولت و نقاهت پذيراي آن بود. شايد اگر مصاحبه‌هاي تاريخي آن عزيز در ساليان اخير، گردآوري و تدوين شود، مجموعه‌اي گران در حوزه تاريخ نهضت ملي و انقلاب اسلامي فراهم‌ آيد. فرزانه فقيد حاج حبيب‌الله عسگر اولادي از حجج اخلاق و حق‌مداري در ميان ما بود كه در روزهاي اخير ما را ترك گفت. از او بسيار مي‌شد آموخت و از صداقت و آرامش درونش درس‌ها گرفت. رحمت‌الله عليه‌رحمه واسعه.

آنچه پيش روي داريد گفت‌وگويي است منتشر نشده كه در سال گذشته با موضوع «گذري بر تأثيرات نهضت ملي بر انقلاب اسلامي» با آن بزرگوار انجام دادم، اميد آنكه تاريخ‌پژوهان را به كار آيد.

از چه سالي وارد فعاليت‌هاي سياسي شديد و چه كساني در اشتياق شما براي ورود به اين عرصه نقش داشتند؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم، الحمدلله‌رب‌العالمين و صلي‌الله علي‌محمد وآله الطاهرين(ع). با درخواست علو درجات براي امام راحل و شهداي انقلاب اسلامي و عرض سلام و ادب به ولي امر مسلمين، درپاسخ به شما بايد عرض كنم كه اولين بار مرحوم آيت‌الله كاشاني در اعتراض به غصب فلسطين توسط صهيونيست‌ها اعلام راهپيمايي كردند...

در چه سالي؟

سال 1327. بنده طلبه بودم و بر اساس اين دعوت، در راهپيمايي اعتراضي شركت كردم. به آن راهپيمايي حمله شد و عده اي شهيد و مجروح شدند. مرا هم دستگير كردند و چند روزي بازداشت بودم.

در ارتباط با فداييان اسلام هم دستگير شديد؟

خير، من به فداييان اسلام علاقه داشتم و بعضي از آنها را هم مي‌شناختم، ولي هيچ‌وقت عضو فداييان اسلام نبودم.

بنابراين مي‌شود گفت شما به خاطر گرايش به آيت‌الله كاشاني به مسائل سياسي كشيده شديد.

نخير، بنده در مسجد جامع بازار طلبه بودم. البته هيچ‌وقت افتخار پوشيدن لباس روحانيت را پيدا نكردم و به قولي «لباس شخصي» بودم. البته بنده به بيت آيت‌الله كاشاني مي‌رفتم و با افكار و پيام ايشان آشنايي داشتم، اما در حزب و گروهي كه طرفدار ايشان باشد عضو نبودم. علت شركتم در راهپيمايي اعتراضي‌اي كه به دعوت ايشان انجام شد اين بود كه آن را يك حركت مذهبي و ديني مي‌ديدم و به همين دليل هم شركت كردم.

از تشكيل جبهه ملي و نقش آيت‌الله كاشاني و دكتر مصدق برايمان بگوييد.

جبهه ملي به اعتقاد بنده طيفي از نيروها و گروه‌هاي مختلف و حتي متضاد بود و در آن از مذهبي‌هاي متعصب تا ليبرال‌هاي كاملاً لاقيد را مي‌توانستيد پيدا كنيد. هنگامي كه جبهه ملي تشكيل شد، مرحوم آيت‌الله كاشاني را به لبنان تبعيد كرده بودند. در آن مقطع احزاب و گروه‌هايي مثل حزب زحمتكشان و رهبر آن دكتر بقايي طرفدار آيت‌الله كاشاني بودند. همين طور شمس قنات‌آبادي كه تشكيلاتي به اسم مجمع مسلمانان مجاهد را راه انداخته بود. چند گروه مثل حزب ايران و حزب مردم ايران هم طرفدار دكتر مصدق بودند.

حزب توده چگونه رويكردي داشت؟

حزب توده در مقابل جبهه ملي ايستاده بود و در جريان ملي شدن نفت شعار مي‌داد كه نفت بايد در تمام كشور غير از شمال، ملي شود و پافشاري مي‌كرد كه نفت شمال را بايد به روس‌ها داد! حزب توده تا روز 30 تير لحظه‌اي از مخالفت با آيت‌الله كاشاني و دكتر مصدق كوتاه نيامد.

نظر دكتر مصدق درباره فعاليت توده‌اي‌ها چه بود؟ چرا با آنها مدارا مي‌كرد؟

دكتر مصدق با حزب توده و شوروي مماشات مي‌كرد، به انگليس بدبين و به امريكا خوش‌بين بود، به همين دليل افراد متدين نظر خوشي نسبت به او نداشتند.

ماجراي اعتراض حزب توده به رابطه مصدق و امريكا چه بود؟

در سال 1330، در روز 23 تير، هريمن وزير خارجه وقت امريكا به ايران آمد تا ترتيب پرداخت وامي را به دولت دكتر مصدق، فراهم كند. حزب توده در مقابل خانه دكتر مصدق تظاهرات به راه انداخت و كار به زد و خورد با پليس كشيد و چند نفر كشته و مجروح شدند. حزب توده تشكيلات وسيع و گسترده‌اي داشت و عوامل آن در ميان تمام اقشار از جمله ارتش، كارگران، فرهنگيان و... نفوذ داشتند، به همين دليل هر وقت اعلام راهپيمايي مي‌كرد، قدرت داشت جمعيت زيادي را جمع كند. اوايل حزب توده در ارتش چندان نفوذي نداشت و دربار بر ارتش مسلط بود، اما بعدها در ارتش كاملاً نفوذ كردند. پليس هم خيلي از مصدق فرمان نمي‌برد و تحت فرمان دربار بود و به همين دليل هم به آزار فداييان اسلام پرداختند و آنها به اشتباه اين را از چشم دكتر مصدق ديدند، درحالي كه مصدق نفوذي بر نيروي پليس نداشت.

اما در بخش اعظم حكومت دكتر مصدق، شهيد نواب‌صفوي در زندان بود. فدائيان اسلام اين مسئله را ازچشم دولت مي‌ديدند.

بله، در طول 27 ماه حكومت دكتر مصدق، مرحوم نواب 20 ماهش را در زندان بود، اما اين موضوع چندان ربطي به دكتر مصدق نداشت. به نظر من حتي آزار و شكنجه اعضاي حزب توده هم توسط دربار انجام شد. دكتر مصدق نوعاً آدمي نبود كه بخواهد به مردم حمله كند يا به فداييان اسلام كه براي آزادي مرحوم نواب در زندان تحصن كرده بودند دستور آن حمله وحشيانه را بدهد. اين كار دربار بود كه مي‌خواست بين نيروهاي مخالف خود دشمني و تفرقه ايجاد كند كه موفق هم شد. نهايتاً تمام اين آزار و اذيت‌ها به پاي دكتر مصدق نوشته شد و فداييان اسلام او را با دربار همسو تصور كردند، درحالي كه من هرگز به ياد ندارم دكتر مصدق عليه شهيد نواب‌صفوي حرف مخالف صريحي زده باشد. اين حرف‌ها را ارتشي‌ها و پليس مي‌گفتند كه زير نفوذ دربار بودند. آنها هم كه هدفشان مشخص بود، تقويت شاه به عنوان عامل وحدت ملي‌!

پس شما يكي از دلايل شكست جبهه ملي در برابر توطئه‌هاي دربار را ناهمگوني اعتقادي و فكري اين جبهه مي‌دانيد؟

قطعاً همين طور است. در آغاز، در قلمرو آرماني جبهه ملي، آيت‌الله كاشاني حضور داشتند كه يك روحاني به تمام معنا بودند. از آن طرف شهيد نواب‌صفوي و يارانش بودند كه مذهبي‌هاي پرحرارت و پرتحركي بودند و اعتقاد داشتند با شاه جز با زبان گلوله نمي‌شود حرف زد. از سوي ديگر مصدق و يارانش بودند كه ملي‌گراي ليبرال بودند. مرحوم آيت‌الله كاشاني به نظام پارلماني اعتقاد راسخي داشتند و خيلي هم صدمه خوردند.

30 تير 1331 نقطه عطفي در تاريخ معاصر ايران است. شنيدن ماجرا از زبان شما به عنوان فردي كه در جريان دقيق كم و كيف آن رويداد مهم بوديد، شنيدني است.

دكتر مصدق در 25 تير 1331 كابينه خود را به شاه معرفي كرد و از او خواست غير از نخست‌وزيري، وزارت دفاع را هم به او تفويض كند كه البته شاه زير بار نرفت. دكتر مصدق هم استعفا داد و تا جايي كه يادم هست عرصه را به‌كلي خالي گذاشت و به خانه خود رفت. شاه هم به قوام دستور داد كابينه را تشكيل بدهد و او هم با دادن اولتيماتوم‌هاي مختلف كه چنين و چنان خواهد كرد و برخلاف دفعات قبل كه سعي مي‌كرد حالت ديپلماتيك داشته باشد، اين بار شروع كرد به خط و نشان كشيدن و اعلاميه‌هاي شداد و غلاظ داد، طوري كه حقيقتاً صداي مردم درآمد. بعد هم عده‌اي از نمايندگان را با خودش همراه كرد. آيت‌الله كاشاني كه ديدند مثل اينكه وضع به سمت ديكتاتوري خشن پيش مي‌رود، در روز 27 تير اعلاميه دادند و روز 30 تير را روز مقاومت ملي اعلام كردند و گفتند تا بازگشت حكومت ملي دكتر مصدق همه بازارها تعطيل خواهند بود.

خاطره خاصي از آن روزها به يادتان هست؟

بله، روز 29 تير داشتم با برادرم از پامنار به طرف بازار مي‌رفتم كه ديدم مقابل نانوايي‌ها صف‌هاي طويلي تشكيل شده‌ است. كاملاً مشخص بود كه همه كسبه و بازاري‌ها قصد داشتند به نداي آيت‌الله كاشاني لبيك بگويند. ايشان در آن دوره، حقيقتاً قدرت بسيج توده‌هاي مردمي را داشتند. بعضي‌ها به خودشان وعده مي‌دادند كه مردم در روز 30 تير به دعوت آيت‌الله كاشاني پاسخ مثبت نخواهند داد و ايشان هم ناچار خواهند شد مثل دكتر مصدق گوشه انزوا را اختيار كنند. از سوي ديگر نمايندگان مخالف با قوام هم شاه را زير فشار قرار دادند.

آيت‌الله كاشاني چه برخوردي داشتند؟

محكم و قوي. وقتي ما مي‌گفتيم: «مرگ بر قوام»، مي‌گفتند: «چرا قوام؟ خود شاه را بگوييد!» براي همين شعار داديم: «ما بنده يزدانيم، ما پيروان قرآنيم، ما شاه نمي‌خواهيم.» اين شعار به‌قدري بجا و زيبا بود كه خيلي زود سر زبان‌ها افتاد و همه همين شعار را مي‌دادند. ساعت يك بعدازظهر دستور آمد ديگر به مردم تيراندازي نشود و مأموران مسلح در گوشه‌اي از ميدان بهارستان جمع شدند، اما مردم همچنان به تظاهرات ادامه دادند كه در آن ساعات هم عده‌اي دستگير شدند.

پس از پيروزي قاطع مردم در روز 30تير چه ماجراهايي رخ داد؟

عصر روز 30 تير ديگر هيچ پليس و نظامي‌اي در شهر ديده نمي‌شد، به همين دليل به ما مأموريت داده شد تا صبح نگهباني بدهيم و مراقب باشيم عوامل رژيم يا فرصت‌طلب‌ها قيام مردم را آلوده نكنند. جالب اينجاست كه آن شب در تهران هيچ جرم و جنايتي اتفاق نيفتاد! معلوم مي‌شد مردم خيلي بهتر از پليس مي‌توانند امنيت شهر را حفظ كنند.

عده‌اي معتقدند وقتي دكتر مصدق از نيروهاي مذهبي فاصله گرفت به حزب توده گرايش پيدا كرد.

يادم هست حزب توده در عصر 30 تير كه آب‌ها از آسياب افتاده بود، اعلام طرفداري از دكتر مصدق كرد كه البته تأثير خوبي بر نيروهاي متدين نداشت.

فداييان اسلام در 30 تير چه نقشي داشتند؟

آنها اصلاً در روز 30 تير شركت نكردند، چون اساساً با دكتر مصدق مخالف بودند و كم‌كم با آيت‌الله كاشاني هم بناي مخالفت را گذاشتند. اگر هم عده‌اي از فداييان اسلام در آن روز شركت كردند، دستور حزبي نبود، بلكه به ميل و اراده خودشان آمدند، چون شوراي رهبري فداييان اسلام اعلاميه بسيار تندي داد و چنان حرف‌هاي تندي به آيت‌الله كاشاني زد كه كسي جرئت زدن آن حرف‌ها را نداشت.

فداييان اسلام مي‌گفتند مصدق قبل از نخست‌وزير شدن وعده داده بود كه احكام اسلام را اجرا مي‌كند، ولي وقتي از آنها به عنوان نردبامي براي رسيدن به جايگاه نخست‌وزيري استفاده كرد، وعده‌هايش يادش رفت.

دكتر مصدق نه هيچ‌وقت تظاهر كرد كه آدمي مذهبي است و نه عقايد خود را پنهان مي‌كرد. او با مذهب ميانه چندان خوبي نداشت، ولي يك چهره ملي بود و مردم دوستش داشتند. آيت‌الله كاشاني هم اين مطلب را خوب مي‌دانستند و خيلي عاقلانه برخورد كردند و تا زماني كه مستقيماً به مذهب حمله نشد با دكتر مصدق همراهي كردند.

چه شد ميانه آيت‌الله كاشاني و دكتر مصدق به آن شكل به هم خورد؟

به نظر خيلي‌ها حزب توده اساساً براي اين كار به ميدان آمد. آيت‌الله كاشاني قصد داشتند كاري كنند كه شاه فقط سلطنت كند و دست از حكومت كردن بردارد و براي انجام چنين كاري به نيرو احتياج داشتند. ايشان خوب مي‌دانستند در آن شرايط نمي‌شد حكومت اسلامي تشكيل داد، مي‌خواستند به‌تدريج زمينه‌هاي تشكيل حكومتي اسلامي و مردمي را فراهم كنند، ولي متأسفانه ياران و طرفداران درستي نداشتند و هر كدام به نوبه خودشان آبروي ايشان را بردند، از همه بيشتر پسرشان سيد مصطفي و شمس قنات‌آبادي كه ابتدا رئيس گروه مسلمانان مجاهد بود و سرانجام سر از دربار درآورد. بعضي از اطرافيان دكتر بقايي هم در تضعيف آيت‌الله كاشاني بي‌تقصير نبودند.

شخصيت خود دكتر بقايي از نظر شما چگونه است؟

دكتر بقايي يك چهره مذهبي نبود، شايد دقيق ِمسئله اين است كه او يك رجل ملي‌ـ ‌مذهبي بود. البته فضاي حزب زحمتكشان و شعارهاي آن هم از رويكرد مذهبي خالي نبود. دكتر بقايي در سال 42 با صراحت در تأييد مرجعيت حضرت امام اعلاميه داد. وقتي هم در 15 خرداد 42 امام را دستگير كردند، با تك‌تك مراجع تماس گرفت و آن جزوه سي و چند صفحه‌اي را در دفاع از مرجعيت امام منتشر كرد. همانطور كه عرض كردم يك چهره مذهبي نبود، اما اطلاعات ديني خوبي داشت و در برخي سخنراني‌هاي خود از آن بهره مي‌گرفت.

خود شما هم هيچ‌وقت با او برخورد داشتيد؟

بله، آن موقعي كه نماينده مجلس و مدير روزنامه شاهد بود او را مي‌شناختم، اما البته عضو حزب او نبودم. بنده اساساً تا قبل از تشكيل حزب مؤتلفه اسلامي عضو هيچ گروه و دسته‌اي نبوده‌ام.

به نظر شما علل اصلي شكست نهضت ملي وبرباد رفتن پيامدهاي قيام 30 تير 31 چه بود؟

تفرقه بين آيت‌الله كاشاني و دكتر مصدق كه موجب متفرق شدن مردم شد، درحالي كه مردم حقيقتاً در 30 تير با تمام وجودشان به صحنه آمدند و به دعوت آيت‌الله كاشاني لبيك گفتند و دكتر مصدق را برگرداندند. در ساعت 4 بعدازظهر 30 تير وقتي استعفاي قوام و نخست‌وزيري دكتر مصدق اعلام شد، مردم حقيقتاً مزد مقاومت خود را گرفتند. بديهي است اين حركت اساساً يك حركت ديني و به دعوت يك رهبر ديني بود، اما همان كساني كه به اعتقاد بنده قصد ايجاد تفرقه در بين مردم را داشتند و متأسفانه موفق هم شدند، اين شبهه را در ذهن دكتر مصدق تقويت كردند كه همه اين مردم به خاطر شخص شما به ميدان آمدند و به همين دليل شعار «يا مرگ يا مصدق» را سر دادند. بعد هم تا جايي كه توانستند جريان مذهبي نهضت را تخريب كردند. عمده اين تخريب‌ها هم به دست حزب توده صورت گرفت، چون اين حزب خيلي خوب مي‌دانست جرياني كه تا آخر در برابر او مقاومت خواهد كرد جريان مذهبي است. در هر حال هم جناح مليون و هم جناح مذهبي‌ها بسيار بد عمل كردند و نتيجه اين شد كه در 28 مرداد 32، عملاً كسي براي دفاع از نهضت ملي به ميدان نيايد و شاه و درباريان با حداقل مقاومت از سوي مردم، توانستند با كمك امريكايي‌ها بر اوضاع مسلط شوند و آن خفقان سنگين و طولاني بر مردم ايران تحميل شود. مردمي كه در 30 تير 1331 آن گونه ايثارگرانه به ميدان آمده و شعار داده بودند: «يا مرگ يا مصدق» در 28 مرداد 1332 ابتدا گفتند: «هم شاه هم مصدق» و كمي كه گذشت رسيدند به شعار «مرگ بر مصدق، زنده‌باد شاه»! مردم در روز 30 تير با رهبري و هدايت آيت‌الله كاشاني و بخش مذهبي جبهه ملي دكتر مصدق را از انزوا بيرون كشيدند و برگرداندند، ولي دكتر مصدق چنان رفتاري را در پيش گرفت كه نه دانشگاهي‌ها و نه بازاري‌ها در كنارش نماندند. در روز 28 مرداد هر دو طرف گمان مي‌كردند پيروز ميدان‌اند، غافل از اينكه مهم‌ترين ركن پيروزي يك نهضت يعني مردم حضور نداشتند و اغلب مي‌گفتند دعواي اينها سر لحاف ملانصرالدين است و ربطي به ما ندارد! به نظر من اغلب تحليل‌هايي كه از قضيه نهضت ملي مي‌شود از سر تعصب گروهي يا فردي و غلط هستند. هر دو طرف هم سعي مي‌كنند اشتباهات را به گردن طرف مقابل بيندازند. چند اشتباه عجيب و غريب هم پيش آمد كه من واقعاً نمي‌توانم دليل منطقي براي آنها پيدا كنم. يكي متحصن شدن سپهبد زاهدي وزير كشور بركنارشده مصدق در مجلسي بود كه آيت‌الله كاشاني رياست آن را به عهده داشت. يكي هم حمله اعضاي حزب پان‌ايرانيست از در و بام منزل آيت‌الله كاشاني كه منجر به شهادت محمد حدادزاده شد. او را دورادور مي‌شناختم و او را بارها در منزل آيت‌الله كاشاني ديده بودم. اگركسي در آن شب‌ها و روزهاي درگيري در پامنار، كمي حسن نيت داشت مي‌فهميد كه اين اتفاقات نهضت را به فنا خواهد داد. ماجراي قتل افشارطوس هم از رويدادهاي تلخ آن روزهاست. آن طرز دزديده شدن و بعد مثله شدنش و نسبت‌هاي ناروايي كه به طرفداران آيت‌الله كاشاني، دكتر بقائي و ديگران دادند، يا حتي بعد از واقعه 28مرداد، مرگ مشكوك سيدمصطفي كاشاني، يا عاقبت شمس قنات‌آبادي و ساخت و پاخت او با رژيم و نماينده مجلس شدنش. خلاصه طرفين هر قدر كه توانستند به هم نسبت‌هاي ناروا دادند و حرف‌هايي زدند كه مسلماً نتيجه شيطنت دشمن بود. نبايد اين نكته را از ياد برد كه اگر دشمن توانست بين نيروها اختلاف بيندازد به خاطر ضعف خود نيروها هم بود، چراكه به‌تدريج مردم را از هر دو طرف دلزده شده بودند. دربار هم كه ديد آتش تفرقه دامن همه نيروهاي مذهبي و ملي را گرفته است، از فرصت استفاده و پايگاه خود را محكم كرد.

پس به نظر شما برخلاف اعتقاد برخي كه مي‌گويند شاه ضعيف بود و پس از 28 مرداد قدرت يافت، اين طور نيست.

خير، بنده معتقدم نيروهاي نظامي عمدتاً زير نفوذ دربار و شاه بودند و از دكتر مصدق چندان فرمان نمي‌بردند. دكتر مصدق وزارت جنگ را تبديل به وزارت دفاع و بخشي از ارتش را منحل كرد. حتي به نظر من در 24 يا 25 مرداد از طرف دكتر مصدق اعلام كودتا هم شد، اما دربار توانست با ايجاد تفرقه و با استفاده از نيروهاي خشن نظامي و ياري بيگانگان وحدت ملي را از بين ببرد و نيروهاي ملي را در مقابل هم قرار بدهد. به نظر من كودتاي 28 مرداد چندان كودتاي جدي و سنگيني نبود. يك عده از طرف دروازه قزوين و ميدان شوش آمدند، شعبان بي‌مخ و دار و دسته‌اش هم در چهارراه حسن‌آباد شلوغ كردند و امنيت شهر را به هم زدند. طيب حاج‌رضايي هم با دار و دسته‌اش آمد و بخشي از پائين شهر را در اختيارگرفت، ولي در مجموع خبر زيادي نبود و مردم كه از هر دو سو دلسرد بودند، حضور پيدا نكردند و دربار و ارتش خيلي ساده زمام امور را به دست گرفت. به اعتقاد من اغلب تفسيرهايي كه از حوادث 30 تير و 28 مرداد مي‌شود بيش از آنچه كه صحت تاريخي داشته باشند، ناشي از تعصبات فردي و گروهي است.

بسياري از شاهدان نهضت ملي معتقدند رفتاري كه با آيت‌الله كاشاني شد، بسيار زشت و وحدت‌شكن بود...

همين طور است. آيت‌الله كاشاني فوق‌العاده حساب‌شده عمل مي‌كردند، اما متأسفانه طرفداران ايشان و كساني كه خود ايشان سر كار آورده بودند، لطمات شديدي به حيثيت و آبروي ايشان زدند، اما امام پس از انقلاب و در چند سخنراني، محكم ايستادند و از شخص ايشان و زحماتي كه كشيده بودند اعاده حيثيت كردند.

شما يكي از نزديك‌ترين افراد به حضرت امام بوديد. نظر ايشان درباره نهضت ملي نفت چه بود؟

امام از تجربه‌اي كه از آن دوران داشتند، نهايت استفاده را كردند و اجازه ندادند كه اتفاقات تلخ آن دوره درجريان انقلاب اسلامي تكرار شود. هنگامي كه دستور تشكيل مؤتلفه را به ما فرمودند، گفتند: «دنبال عضوگيري نباشيد، دنبال برادريابي باشيد. اگر كسي در حزبي سابقه فعاليت داشت، او را به عضويت نپذيريد، چون يك عده مخالفند و فقط مي‌خواهند زير پوشش حزب شما قرار بگيرند. يك عده هم نفوذي و عامل دشمن هستند. گروه سوم هم رازدار نيستند و وقتي به جلسات شما مي‌آيند، حرف‌ها را همه جا پخش مي‌كنند. گروه چهارم را هم كه پليس مي‌شناسد و هر جا بروند تعقيبشان مي‌كند. گروه پنجم هم ايمان درستي ندارند و اگر دستگير شوند با اولين كتكي كه بخورند همه چيز را لو مي‌دهند، پس به دنبال عضو نباشيد، به دنبال برادر باشيد و كساني را بياوريد كه آنها را خوب مي‌شناسيد.»

از منظر جنابعالي تفاوت منش يا تجربه سياسي حضرت امام با آيت‌الله كاشاني چيست؟

امام همه آن تجربه‌ها را در نظر داشتند. ايشان به آيت‌الله كاشاني علاقه زيادي داشتند. من در دو نماز عيد فطر حضرت امام را ديدم كه به آيت‌الله كاشاني اقتدا كردند. رابطه اين دو بزرگوار بسيار صميمانه بود. به نظر من مهم‌ترين تفاوت حضرت امام و مرحوم آيت‌الله كاشاني در انتخاب اطرافيان و تسلط بر آنان بود. حضرت امام بسيار نسبت به انتخاب ايران و اطرافيانشان حساس بودند و هيچ رفتار خارج از احكام شرع را بر آنان نمي‌بخشيدند و برخورد مي‌كردند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار