کد خبر: 618272
تاریخ انتشار: ۰۷ آبان ۱۳۹۲ - ۱۵:۵۶
گذشته و حال اخوان‌المسلمين مصر در بوته نقد در گفت و شنود با دكتر سيد‌هادي سيد‌افقهي
نيما احمدپور

بي‌ترديد كاركرد دولت اخوان‌المسلمين در مصر و سقوط ناباورانه آن، زمينه بازبيني كاركرد اين جريان را فراهم آورده است. طبعاً اين نقد نمي‌تواند كاركرد گذشته و حال اين گروه را فرو بگذارد و تنها به بازه زماني دولت محمد مرسي بپردازد. در گفت‌وشنود حاضر پيشينه نظري و عملي اخوان ِمصر» مورد بازخواني انتقادي قرار گرفته است.

با توجه به فرجامي كه «اخوان‌المسلمين» در كشورهاي حوزه بيداري اسلامي به ويژه در مصر يافته، بررسي پيشينه و وضعيت كنوني اين حزب، به امري ناگزير تبديل شده است، از اين رو به عنوان نخستين سؤال بفرماييد كه از منظر شما اين گروه چه ادواري را با چه خصوصياتي پشت سر گذارده است؟

يكي از مسائل محوري تحولات منطقه و بيداري اسلامي محوريت اخوان‌‌المسلمين است، لذا بحث در مورد اخوان‌‌المسلمين نيازمند بيان يك مقدمه تاريخي و بررسي انديشه‌هاي اين گروه است و مهم‌تر از آن بررسي خط مشي فكري و جايگاه امروز اخوان‌‌المسلمين در كشورهايي همچون مصر، الجزاير، ليبي، تونس، تركيه، خاورميانه و به‌خصوص در سوريه، اردن و فلسطين در حال فعاليت است. اهميت اين مسئله از آنجاست كه برخوردهاي اين گروه نسبت به تحولات منطقه و نقش آنها در اين تحولات، امروز مي‌تواند تبديل به يك چالش براي جمهوري اسلامي و حزب‌الله لبنان شود. لذا به نظر مي‌رسد بررسي جايگاه اخوان‌‌المسلمين در كشورهاي عربي بتواند دليل اين مطلب را روشن كند. در مورد مسئله تاريخي اخوان بايد گفت سير تاريخي اخوان‌‌المسلمين در پنج مرحله اهميت دارد:

در مرحله اول، اخوان به عنوان يك جنبش و جريان فرهنگي ‌ـ ‌اجتماعي مطرح شد. در شهر اسماعيليه و توسط شهيد حسن البنا در سال 1928 تأسيس شد و او اهداف اين گروه را در 20 اصل تبيين كرد كه اين اصول هنوز ملاك عمل اخوان هستند.

خود او در سال 1949 در زمان پادشاهي ملك فاروق به شهادت رسيد و بعد از اين، مرحله دوم فعاليت اخوان شروع شد كه حسن الهضيبي رهبري را به عهده گرفت، ولي چون هنوز اخوان تشكيلات منسجمي نداشت براي تعيين رهبر و مرشد جديد با چالش‌هايي روبه‌رو شدند، از جمله شهيد سيدقطب خواست با ديدگاه‌ها و تفكراتش خلأ حسن البنا را پر كند و تا حدودي هم موفق به اين كار شد، منتها رويكرد حسن البنا و سيدقطب متفاوت بود، اما مكمل هم بود.

اين دو رويكرد، چه تفاوت‌هايي باهم داشتند؟

رويكرد حسن البنا رويكرد سازماني، تشكيلاتي، انضباط سازماني و تعريف مأموريت‌ها بود و سيد قطب به دنبال تقويت ريشه اعتقادي و تفكري اخوان بود، اما در نهايت مكتب‌الارشاد به اين نتيجه رسيدند كه حسن الهضيبي را به عنوان رئيس معرفي كنند و بعد از وفات ايشان مرحله سوم فعاليت اخوان شروع شد كه منجر به كودتاي افسران آزاد به رهبري نجيب و سرهنگ جمال عبدالناصر ـ‌كه با همكاري نزديك و طرفداري افسران و مردمي كه گرايش به تفكرات اخوان داشتند ـ شد. اين كودتا منجر به سقوط ملك فاروق گرديد و حكومت مصر به عنوان جمهوري مصر بنيانگذاري شد. آقاي محمد نجيب يك سال رهبري را به عهده داشت و بعد جمال عبدالناصر و بعد از او كه بر اثر سكته قلبي از دنيا رفت انور سادات روي كار آمد و پس از آن مبارك حكومت را در دست گرفت. در اين سير تحولات، اخوان شاهد فراز و فرودهاي فراواني بود. پس از كودتا در زمان عبدالناصر درگيري ميان افسران آزاد و پيروان اخوان بر سر تصاحب قدرت به وجود آمد. اخوان مقداري بسته كار كرد و خواست حكومت را در انحصار خود درآورد تا بتواند به اهداف متعالي اسلامي‌اش دست يابد، اما چون تفكرات ناصر ملي‌گرايانه و پان‌عربيستي بود، اخواني‌ها ناهماهنگي نشان دادند تا جايي كه اين اختلاف به مرحله تضاد آشتي‌ناپذيري رسيد. در اين مرحله عبدالناصر به دنبال مبارزه با اخوان برآمد و در همين دوره سيدقطب نيز به شهادت رسيد و عبدالناصر بسياري از اعضاي اخوان‌المسلمين را اعدام، تبعيد يا حبس كرد. مرحله چهارم تحولات اخوان‌المسلمين با مرگ ناصر در سال 1973 و رياست انور سادات آغاز شد كه سادات براي پياده‌سازي اهدافش ترفندي را به كار برد.

اين ترفند به چه شكل اجرا شد و چه پيامدهايي داشت؟

او براي اينكه اهدافش را كه مخالف با ديگر احزاب مصر بود دنبال كند، نياز به جو امني داشت، براي همين در آغاز حكومت، تمام نيروهاي اخوان را كه در زندان‌ها بودند آزاد كرد، چون غير اخوان‌المسلمين تمام احزاب از جمله كمونيست‌ها، ناصريسم‌ها، پان‌عربيسم‌ها و سوسياليسم‌ها طرفدار بلوك شرق بودند، همين باعث درگيري ميان اين گروه‌ها و اخوان شد و چون اخوان از جايگاه خوبي ميان مردم برخوردار بود، گروه‌هاي ديگر تضعيف شدند. در اين زمان عمر تلمساني رهبري اخوان را به عهده گرفت كه شخصي نوگرا و روشنفكر بود كه به او پدر تحولات سازماني اخوان نيز گفته مي‌شود. او درك دقيقي از مرحله سياسي و حساس مصر داشت، براي همين خط جهادي و رويارويي مستقيم با حكومت را كنار گذاشت و به بازتوليد تشكيلاتي و سياسي اخوان دست زد كه طي آن تشكيلات متلاشي شده اخوان را مجدداً برپا ساخت و رويكرد سياسي و درك واقع‌بينانه‌اي از آنچه در مصر مي‌گذشت به اخوان داد.

از آن به بعد رويكرد انور سادات تغيير كرد. سادات از وابستگي به بلوك شرق به بلوك غرب روي آورد و همين امر باعث شد وي تن به امضاي معاهده كمپ‌ديويد بدهد زيرا حمايت‌هاي بلوك غرب را ديد و ديگر از حمايت‌هاي بلوك شرق نااميد شده بود، البته سؤالي وجود دارد مبني بر اينكه سادات يك نيروي نفوذي در ارتش مصر بود يا اينكه بعداً رويكردش عوض شد؟

پس از اين دوره، ما به مقطع صدارت مبارك مي‌رسيم. خصوصيت اخوان دراين دوره چيست؟ظاهراً اخواني‌ها در اين برهه پرونده مبارزات قهرآميز را بستند؟

در دوران حسني مبارك توان اخوان گرفته شده بود و به‌طور كلي در قانون اساسي و محور تفكر اخوان رويارويي قهرآميز كنار گذاشته شد. از همان زمان در اواخر قيام سازمان جهاد اسلامي انشعاب‌هايي حاصل شد، البته اين مسئله ثابت نشده است كه اين انشعاب‌ها از خود اخوان برآمده باشد. در اين مرحله اخوان پذيرفتند بايد مبارزه سياسي در پارلمان را پي بگيرند و مي‌بينيم در اين دوره اخوان توانست به مجلس راه يابد و حتي در يك دوره 81 نماينده را راهي مجلس شعب كرد. مصطفي مشهور با آمدن خود به اخوان و به دست گرفتن زعامت آن توانست بحران مشروعيت رهبري در اخوان را حل كند و به دليل تبعيد در خارج از كشور فكر، باز و تجربه فراواني داشت، براي همين فكري نو براي انتخاب رهبر اخوان ارائه كرد. اول رهبري در اخوان سنتي بود و اين به نفع اخوان نبود. او بحث انتخاب شورايي را ارائه كرد. با اين رويكرد كه رهبر توسط شوراي مركزي يا مكتب‌الارشاد انتخاب شود. روشنفكري مشهور تا جايي بود كه مي‌توان او را تنها رهبر اخوان دانست كه به ايران آمد. ايشان با فرزند حسن البنا و چند نفر ديگر براي حمايت از فلسطين به ايران سفر كرد.

با تمام اينها اخوان در اين سال‌ها، هيچ‌گاه يك جريان يا حزب رسمي نبوده است. اينگونه فعاليت‌هايي كه مورد اشاره شماست، در چه قالبي انجام شده است؟

اخوان هيچ‌گاه در قالب يك حزب سياسي مجاز به فعاليت نبودند زيرا در اساسنامه اخوان به‌‌رغم تعديل چند باره قانون اساسي تشكيل يك حزب اسلامي ممنوع بود، لذا اخوان هرگز حزب سياسي تشكيل نداد و تحت عنوان جماعت اخوان‌المسلمين در حال فعاليتند كه تا چندي قبل بعد از انقلاب و سرنگوني مبارك حزب عدالت و آزادي از دل اخوان بيرون آمد و الان داراي يك حزب سياسي شدند كه جايگاه اول انتخابات پارلماني و رياست جمهوري را به دست آوردند و مي‌توان اين حزب را بازوي سياسي اخوان دانست. اخوان‌المسلمين يك تشكيلات بين‌المللي هم دارند كه در تقريباً 73 كشور عربي و اسلامي ريشه‌دار هستند و فعاليت مي‌كنند، حتي در برخي كشورهاي اروپايي هم دفتر و تشكيلاتي دارند تا در سوريه كه الان عمده‌ترين نقش را در سوريه دارند. دفتر اصلي آنها در مصر است و بخش بين‌المللي اخوان جداي از اخوان مصر، خود يك مكتب‌الارشاد و يك مجلس مركزي متشكل از هشت نفر دارد كه امور بين‌المللي اخوان را به عهده دارند. اين هشت نفر هر چند سال يك بار به صورت محرمانه به عنوان شوراي بين‌المللي انتخاب مي‌شوند.

اخوان در ساير كشورها، تاچه ميزان با اخوان مصر هماهنگ هستند؟ به عبارت ديگر اخوان غير مصري، چقدر آزادي عمل دارد‌؟ چون ما بين آنها ناهماهنگي مشاهده مي‌شود.

اخوان در ساير كشورها گوش به فرمان صددرصد اخوان مصر نيستند، يعني پيماني در كار نيست بلكه هماهنگي و رايزني‌هاي كلي دارند و از سوي ديگر هم اجازه مخالفت و اظهار نظر دارند و اين اجازه داده شده است كه رهبري هر اخوان در هر كشور متناسب با شرايط نظامي، سياسي، اجتماعي و امنيتي آن كشور اقدام كند، لذا فقط اخوان مصر حركت جهادي را كنار گذاشته، اما حماس كه شاخه اخوان در فلسطين است و رهبري آن توسط احمد ياسين بود، هيچ وقت سلاح و مبارزه مسلحانه را كنار نگذاشتند.

وجود اين ديدگاه تا چه حد فرصت و مواهب رابطه ايران و مصر را از بين برد؟ اين گسست چه آثاري داشت؟

اين ديدگاه باعث از بين رفتن فرصت‌هاي بسياري ميان ما و مصر شد، البته شايد گفته شود اين مسئله به خاطر عملكرد اشتباه شيعه در برخي مسائل نيز است، اما بايد گفت ما به عنوان نظام جمهوري اسلامي هرگز مرتكب اشتباهي در مقابل ايشان نشديم زيرا در زمان امام(ره) و رهبر معظم انقلاب به دنبال ترويج تشيع نبوديم و اين مسئله به عنوان خط مشي جمهوري اسلامي نيست اما برخي كتب چاپ مي‌شود، گروه‌هايي تشكيل مي‌شوند كه به دنبال ترويج تشيع‌ هستند و اين به خاطر آزادي ايران است ولي شما يك مورد را پيدا كنيد كه ما بودجه‌اي را اختصاص به اين كار داده باشيم اما اتهامات زياد است و اخوان‌المسلمين در سوريه علناً مي‌گويد سپاه و حزب‌الله لبنان در سوريه حملات تروريستي مي‌كنند.

اين راديكاليسم در انديشه رهبران و پايه‌گذاران اوليه اخوان نيز قابل رد‌يابي است ياخير؟

شهيد سيدقطب نظراتي را در نوشته‌هايش ارائه داد كه به‌وسيله آن فضاي جامعه را طبقه‌بندي كرد، به اين ترتيب كه افراد جامعه دو دسته‌اند: جامعه جاهلي كه كفارند در مقابل جامعه غير جاهلي كه مسلمان‌ها هستند و با اين كار باعث شد جامعه متحد مصر به جان هم بيفتد و اين امر توسط عبدالناصر بهره‌برداري شد و بعد از او آقاي حسن الهضيبي وقتي توليت و فرماندهي اخوان را به عهده گرفت، كتابي به نام «دعات لا قضات» نوشت كه ما داعي به اسلام هستيم نه قضاوت‌كننده در مورد جاهل و عالم بودن مردم. اين در واقع بازتوليد همان انديشه‌هاي معتدل و ميانه‌رو حسن بنا بود و حسن الهضيبي آن را انجام داد و بعد از او هم آقاي تلمساني همين روش را در پيش گرفت.

تا اينجا مسائل در بررسي تاريخ و خط مشي اخوان بود، اما يك مسئله ديگر كه طرح آن لازم به نظر مي‌رسد، انتقادهايي است كه تا قبل از انقلاب مصر به اخوان مي‌شد:

اول: وقتي كودتاي افسران آزاد موفق شد و در واقع اخوان حامي افسران آزاد شد، افسران آزاد تفكر صد در صد اسلامي نداشتند و عرب‌گرا بودند، لكن اخوان كه همكاري مي‌كرد و نظام جمهوري را پايه‌گذاري كردند در اينجا دچار آشفتگي ميان اهداف مرحله‌اي تاكتيكي و اهداف نهايي شدند. يعني بين استراتژي و تاكتيك خلط كردند. استراتژي اخوان ايجاد يك حكومت ديني و اسلامي بود، اينها بلافاصله بعد از به دست گرفتن قدرت خواستند آن خلافت اسلامي با حكومت اسلامي را اعلام كنند و تا قبل از حوادث اخير مصر يعني انقلاب 25 ژانويه 2011 شعار اينها الاسلام هو الحل بود: تنها راه‌حل نجات مصر اسلام است، ولي الان چه شد؟ اينها فرصت‌سوزي كردند و به‌جاي اينكه با مدارا، صبر و حوصله با افسران آزاد حركت كنند و آرام‌آرام عوامل و اهرم‌هايشان را در حكومت متمكن كنند و به مرور زمان آن را توسعه دهند، بلافاصله با عبدالناصر درگير شدند كه «تو به توافقات ما خيانت كردي و...» و وزير اوقاف را ترور كردند كه اين البته كار اخوان نبود.

دوم: حركت ديگر كه اخوان انجام داد در زماني بود كه بحث اخراج نيروهاي انگليسي از مصر و پايگاه‌هاي انگليس از مصر به ميان آمد. عين داستان امريكا در عراق. در اين موقعيت جمال عبدالناصر با انگليسي‌ها بر سر خروج تدريجي به توافق رسيده بود، ولي اخواني‌ها مخالفت مي‌كردند به بهانه اينكه الان عبدالناصر و حكومت او به تسلط كافي نرسيده است، لذا اگر نيروهاي انگليسي بروند ناامني مي‌شود و از اين حرف‌ها، يعني اين عدم درك سياسي درست همراه با آن تفكر دگم و بسته اخوان در واقع موجب متهم شدن اخوان به وابستگي به غرب و انگليس شد. عبدالناصر هم چند بار اينها را دعوت به همكاري در حكومت كرد، ولي اينها مي‌گفتند، چون حكومت تو عرب‌گرايي است، ارزشي نيست. ما مي‌خواهيم حكومت اسلامي داشته باشيم. جالب اينجاست كه همين اخوان در زمان حسني مبارك التماس مي‌كرد كه به ما اجازه بده وارد مبارزات پارلماني شويم و دو بار هم به آنها فرصت داده شد.

و ايراد سوم؟

از انتقادات بسيار مهم، ضعف بينش سياسي بود. عدم درك موقعيت خاص و عدم تصميم‌گيري دقيق و صحيح در يك موقعيت حياتي در ميان آنها وجود دارد و به نظر مي‌رسد علت هم اين باشد كه هميشه انتخاب رهبر سنتي بوده و نظام شيخي‌گري حاكم بوده است و همين امر هم سبب شد آقاي ابوالعلا ماضي از دل شاخه جوانان اخوان خارج شود و حزب الوسط را تأسيس كند و آمد اين فضاي بسته را شكست و گفت:«مي‌خواهم يك مسيحي هم اجازه ورود به حزبم را داشته باشد.» الان از قبطي‌ها در حزب الوسط هستند و در ليست كانديداهاي پارلماني مصر مسيحي و قبطي هم وجود دارد و حرفشان اين است كه مي‌خواهيم براي مصر كار كنيم و نمي‌خواهيم تعصب داشته باشيم. البته اين ديدگاه اينهاست، ما نبايد مدل اينها را با مدل جمهوري اسلامي مقايسه كنيم. بعضي‌ها همه وقايع مصر را مي‌خواهند با مدل جمهوري اسلامي بسنجند و نمره بدهند كه كار درستي نيست. نظامي كه در ايران است در هيچ كجاي دنيا نيست. نظام مبتني بر ولايت فقيه و مبتني بر اصل امامت در هيچ كشور اسلامي سني قابل اعمال نيست، زيرا آنها اصلاً اصل امامت را قبول ندارند چه برسد به امتداد امامت كه ولايت فقيه است، لذا بعضي‌ها به خاطر همين اشكال مي‌كنند كه مدل جمهوري اسلامي اصلاً با مدل انقلاب‌هاي عربي قابل مطابقت و الگوبرداري نيست.

پس ما چطور مي‌خواهيم به آنها الگوي جمهوري اسلامي را ارائه كنيم؟ پاسخ آنها چيست؟ چون اين سؤال را به كرات طرح مي‌كنند؟

در جواب مي‌گوييم منظور ما از الگو اصلاً اين نيست. مراد رهبر معظم اين نيست، مراد ايشان آن استقلال و عدم پراكندگي در ميان اين ملت‌هاست، استفاده از توانايي‌هاي ذاتي و عدم وابستگي و گوش به فرمان شرق و غرب نبودن است. بحث مقابله با استكبار و مقابله با ظلم و رژيم صهيونيستي است. اعضاي اخوان در اين زمان فرصت‌هاي فراواني را از دست دادند تا اينكه به اين نتيجه رسيدند بايد دو دسته هدف براي خود تعريف كنند؛ اول هدف استراتژيك و بلندمدت كه رسيدن به يك حكومت اسلامي و متعالي است و دوم اهداف مرحله‌اي و تاكتيكي كه در هر دوره از زمان در مسائل چطور برخوردي از خود نشان دهند،منتها از روش مسالمت‌آميز با طوايف و احزاب ديگر به‌جز شيعه كنار بيايند.

الگوي حكومت اسلامي از منظر اخوان چيست؟ علت اين پرسش اين است كه آنها تاكنون در اين زمينه با شفافيت، نظريه‌پردازي و اظهار‌نظر نكرده‌اند.

نگاه اخوان به نظام اسلامي همان نظام خلافتي صدر اسلام است. البته هنوز يك تز و طرز فكر روشني ارائه نكرده‌اند. به خاطر همين برخي اين تصور را دارند كه منظور همان انتخاب به‌وسيله شوراست و مسئله ديگر در خلافت اين است كه كسي كه به عنوان خليفه انتخاب مي‌شود، آيا از لحاظ سياسي زعامت را به عهده دارد يا خليفه به عنوان مرجع و مفتي است و فقط حق دخالت در مسائل كلان از قبيل حق اعلام جنگ، صلح و افتا را دارد؟

از نظر شما درحال حاضر چه انتقاداتي به عملكرد اخوان در زمان فعلي وارد است؟ چون ظاهراً بيان همه اين مقدمات براي رسيدن به اين نقطه بود.

بله. اولاً بايد گفت اخوان سوريه حساب جدايي از بقيه اخوان‌ها دارد. اخوان در يك زماني خواست روش اعتدال را دنبال كند، منتها چون هيچ وقت خودش بر مسند حكومت تكيه نزد و تجربه يك حكومت را نداشت در ارائه اينگونه تزها يا آنتي‌تزها با مشكل مواجه است، يعني در زماني اينها يك تز كاملاً راديكال را دنبال مي‌كردند و يك زماني مثل الان حتي آن شعار الاسلام هو الحل را هم كنار گذاشتند. يعني اصلاً ادبيات اسلامي را از فرهنگ سياسي خود و اسلام را از قاموس سياسي‌شان حذف كردند. به‌طور مثال شعارشان در انتخابات پارلماني ـ‌ ما حامل خير براي همه مصر هستيم‌ـ بود. اين شعار مثل يك شمشير دو لبه است. مثل ايران براي همه ايرانيان. شاخص و چارچوب چيست؟ ملاك و ضابطه اين شعار چيست؟ اين شعار براي ليبراليست‌ها يك مفهوم مي‌دهد. از منظر اسلامي هم يك مفهوم و از منظر سوسيال و كمونيسم هم مفهوم ديگري دارد. انتقاد بعدي اين است كه اخوان در ابتداي انقلاب مخالف با انقلاب كردن بود. ما فراموش نمي‌كنيم بيانيه‌ها و مصاحبه‌هاي اخوان‌المسلمين در باره تظاهرات مردم مصر را كه به پيروانشان و جوان‌هاي دانشگاهي گفتند:‌«حق شركت در اين تظاهرات را نداريد» وقتي ديدند مردم يكصدا شدند اجازه شركت در تظاهرات را دادند. زماني كه اطمينان يافتند كه ديگر فضا امن است و آسيبي به جايگاه اينها نمي‌رسد در اين زمان آمدند و در مردم ذوب شدند. يعني به‌حدي عقب‌نشيني كرده بودند كه اخوان هيچ نقش عملي در جريان اجرا و راهبري انقلاب مصر نداشتند و سوار بر موجي شدند كه مردم به راه انداخته بودند.

با اين حساب اين سؤال مطرح است كه چه چيزي باعث پيروزي اين گروه در انتخابات شد؟

دليل آن اين است كه اخوان تجربه مبارزات پارلماني را از گذشته داشت از زمان مبارك كاملاً سازمان‌يافته، مجهز و حرفه‌اي عمل كرد. جواناني كه انقلاب كردند يك عده دانشجوي انقلابي نترس ولي بي‌تشكيلات بودند. دانشجويان تا خواستند خودشان را پيدا كنند اخواني‌ها رفتند و با شوراي نظامي توافق و تفاهم كردند كه بايد انتخابات برگزار شود. هر چه اين جوانان مصري گفتند بگذاريد ما خط مشي خودمان را پيدا كنيم، الان وقت انتخابات نيست، گفتند نه! مصر بدون پارلمان خطرناك است بايد پارلمان داشته باشد و ارگان‌هاي دولتي و زيرساخت‌هاي حكومتي را اداره كنيم. اينها از طرفي سابقه مشاركت در زمان حسني مبارك و از طرفي تشكيلات محكم و منسجم و از طرف ديگرمظلوميتي كه در زمان سادات و عبدالناصر داشتند كه آن را در زمان مبارك يدك مي‌كشيدند كه هيچ‌وقت به ما اجازه حضور داده نشده است، ما مظلوم هستيم، ما برحقيم و از اين طرف هم دلارهاي نفتي قطر و عربستان! به جامعه تزريق شد و بسياري از آراي مردم را خريدند والا رأيي كه اخوان آورد صد در صد از آن خودش نبود. يك مقدار هم تلاش پول‌هايي است كه از اطراف رسيد.

عربستان تا چه حد در اين زمينه دخالت داشت؟ ظاهراً سلفي‌ها از همين نقطه با فرآيند روي كار آمدن اولين دولت در مصر پيوند خوردند.

هزار و يك دليل و قرينه بر كمك مالي عربستان براي خريدن آرا به اين حزب وجود دارد و سلفي‌ها هم از لحاظ فكري و هم از لحاظ تشكيلاتي و هم به لحاظ مالي از طرف عربستان پشتيباني شدند والا حزب سلفي النور كه وهابي افراطي سنتي هستند علماي اينها مثلاً ابواسحاق الحويني، محمد حسان و محمود عامر ـ‌كه البرادعي را مهدور الدم اعلام كردـ تظاهرات را تحريم كردند و تا دم آخر از مبارك حمايت مي‌كردند. چطور الان زمان انتخابات عزيز دل مردم شدند و توانستند رأي بالايي در پارلمان به دست بياورند؟! مندوح جابر هم انتخابات را تحريم كرده بود. اين سلفي‌ها دموكراسي را از لحاظ ديني كفر مي‌دانند و مي‌گويند فقط حكم خدا بايد اجرا شود. حكم مردم معني ندارد «لا حكم الا الله» و از آن طرف اربابشان عربستان و پشت سر آن امريكا و اسرائيل به آنها اجازه ورود دادند و گفتند وارد شويد كه بتوانيد در پارلمان و دولت جايگاهي به دست بياوريد اينها وارد شدند، طرحي هم كه ارائه كردند «الخلافت الاسلاميه» بود. برنامه درازمدت شما چيست؟ سياست اقتصادي‌تان چيست؟ سياست فرهنگي‌تان چيست؟ جوابي نداشتند. خودشان هم نمي‌دانند چه چيزي را دنبال مي‌كنند. چرا؟ براي اينكه نه آمادگي براي حكومت داشتند و نه آمادگي براي انقلاب. حالا اينها در مجلس مصر 21 درصد آرا را به دست آوردند. اينها خودشان را كاتوليك‌تر از پاپ نشان مي‌دهند، ولي وقتي آقاي حماده، يكي از سخنگوهاي اينها داشت با راديو ارتش اسرائيل مصاحبه مي‌كرد، در پاسخ به سؤال خبرنگار كه مي‌پرسد:«نظر شما نسبت به معاهده كمپ‌ديويد چيست؟» گفت:«ما به تمام پيمان‌ها و معاهدات مصر سابق احترام مي‌گذاريم» و در جواب اين سؤال كه آيا اسرائيل را دشمن خود مي‌دانيد و به مقابله با آن برمي‌خيزيد، مي‌گويد:«نه، ما مي‌توانيم اسرائيل را در كنار مصر تحمل كنيم و مي‌توانيم با اسرائيل زندگي مسالمت‌آميزي داشته باشيم.» به نظر من نقطه انحراف دولت مرسي و يكي از پاشنه آشيل‌هاي اين دولت و نهايتاً يكي از علل سقوط آن همين مسئله بود كه بازشكافي آن مجال ديگري مي‌طلبد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار