عالم جليل و محقق نبيل حضرت آيتالله سيد محمد مهدي موسوي خلخالي(دام ظله) از تربيتيافتگان نامدار حوزه علميه نجف اشرف و تلامذه شاخص آيتالله العظمي سيد ابوالقاسم خويي (قده)است. اين بزرگوار ساليان طولاني به افاضه درحوزههاي علميه نجف و تهران پرداخته و اينك در زمره سرآمدترين مدرسان حوزه علميه مشهد مقدس قرار دارد. با اين بزرگوار در باب «ادله روايي و تاريخي واقعه غدير خم» به گفتوگو نشستيم كه ماحصل آن در پي ميآيد. ذكر اين نكته ضروري است كه حضرت استاد متن مصاحبه را بازخواني فرموده و مستندات مهم و ارزشمندي را به شكل پاورقي برآن افزودند.
با تشكر از حضرتعالي به لحاظ شركت در اين گفتوشنود و عرض تبريكِ عيد سعيد غدير، درآغاز سخن بفرماييد كه تاريخچه انتصاب امير مومنان(ع)به وصايت رسول اكرم(ص) توسط ايشان به كدامين دوره از حيات ايشان بازميگردد و اولين علائم تاريخي در اينباره كدام است؟
بسماللهالرحمنالرحيم. الحمدللهربالعالمين و صليالله عليمحمد و آله الطاهرين (ع). درپاسخ به جنابعالي بايد عرض كنم كه بررسي كتابهاي تاريخ و حديث، تأليف مورخين و محدثين اعم از شيعه و سني بهخوبي نشان ميدهد كه رسول خدا از همان روزهاي اول بعثت تا آخرين ساعاتي كه بدرود حيات گفت در امر رهبري پس از خود با دقت كامل ميانديشيد تا پيام رسالتش در طول زمان باقي و مستمر بماند و تنها كسي را كه براي زعامت و رهبري مسلمانان پس از خود بهطور مكرر و در فرصتهاي مناسب معرفي ميكرد عليبن ابيطالب(ع) بود و بهجز او به ديگري نظري نداشت، بلكه مسلمانان را از مخالفت با علي(ع) برحذر ميداشت، زيرا در ميان اصحاب تنها كسي كه شايسته رهبري و امامت بود علي(ع) بود، زيرا علاوه بر امر و دستور الهي رسول اكرم(ص) او را از ابتدا تربيت و از هر جهت آماده رهبري امت كرده بود و همهگونه علوم و دانشي را كه در اين زمينه ضروري است به علي(ع) آموخته بود تا آن كه فرمود:«أَنَا مَدِينَه الْعِلْم وَ عَلي بَابُهَا»، به هر حال رسول خدا(ص) موضوع رهبري را مسكوت نگذاشت و در اين باره اختياراتي به كسي نداد و پيوسته آن را مطرح ميكرد.
اولينبار كه رسول اكرم(ص)به معرفي وصي بزرگوار خود مبادرت فرمود، دركدام محفل و در چه تاريخي بود؟
اولين مرتبهاي كه رسول خدا(ص) موضوع رهبري بعد از خود را مطرح كرد، در يك جلسه مهماني بود ـكه در سال اول بعثت و هنگام نزول آيه كريمه «وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»(1)ـ در خانه رسول اكرم(ص) ترتيب داده شده بود، در آن جلسه كه بنا بر نقل بعضي سه روز طول كشيد(2) حدود 30، 40 نفر از بستگان رسول خدا، از فرزندان عبدالمطلب دعوت شده بودند، پس از برگزاري مهماني رسول خدا(ص) به آنان فرمود:«من خير دنيا و آخرت را براي شما آوردهام، كداميك از شما در اين امر به من كمك ميكند و مرا ياري ميدهد تا آن كه برادر ديني من و وصيام پس از مرگم و جانشين و خليفهام بوده باشد؟» با اينكه اين پيشنهاد را چندين بار تكرار فرمود كسي در آن ميان جواب مثبتي به آن حضرت نداد، جز علي(ع) كه در هر مرتبه آمادگياش را اعلان ميكرد. آنگاه رسول خدا(ص) به حاضرين فرمود:«إِنَّ هَذَا أَخِي وَ وَصِيي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا»، (3) يعني «اين (علي) برادر، وصي و جانشين من است ـدر ميان شماـ پس گوش شنوا داشته باشيد و از او اطاعت كنيد.»
ظاهراً در برخي مصادر اين حديث با اندكي تغيير ذكر شده است؟
بله، در برخي از نسخههاي حديث(4) بهجاي كلمه «فيكم» جمله «من بعدي» ذكر شده، يعني علي(ع) وصي و خليفه بعد از من است.
به هر حال جز علي(ع) كسي از حاضرين پاسخ مثبت نداد و بدين ترتيب نبي اكرم(ص) نهتنها از هيچيك از حاضرين نتيجهاي نگرفت، بلكه با تمسخر و استهزاي آنان مواجه شد، زيرا وقتي از جاي برخاستند با لحني تمسخرآميز به ابوطالب، پدر علي(ع) گفتند:«محمد به تو امر ميكند از فرزندت علي(5) كه خردسال است اطاعت كني.» (6)مجموع عناوين و سمتهايي كه در آن روز رسول خدا(ص) به علي(ع) داد عبارت بود از «اخ، وصي، خليفه» و در برخي از احاديث(7) عنوان «ولي» نيز آمده است.
از ذكر اين حديث شريف درپي اين نتيجه هستيد كه اينگونه القاب هرگز مشروعيت مردمي و شورايي ـ آنگونه كه برخي ادعا كردهاند ـ ندارد و تنها از سوي پيامبر اكرم (ص) و به تعبير ديگر از ناحيه شارع به علي(ع) واگذار شده است.
بله، بديهي است همه اين عناوين و سمتها منصبهاي اعطايي است كه جز از طرف خود شخص قابل واگذار كردن به ديگري نيست، زيرا كسي را به برادري انتخاب كردن يا او را وصي و جانشين خود قرار دادن يا مقام ولايت و سرپرستي را به او واگذار كردن جز از طرف خود شخص امكانپذير نيست، چون ديگري نميتواند فردي را برادر، وارث، وصي يا جانشين كسي قرار دهد و اين حق مخصوص به خود اوست، بنابراين تعيين «خليفه» براي رسول خدا(ص) از طرف مردم هيچگونه مفهوم صحيحي ندارد و به كار بردن اين كلمه به صورت مجاز و از خود مايه گذاردن است، علاوه بر آن كه روش انتخاب خليفه از طرف مردم مخالفت صريح با رسول اكرم(ص) است.
بپردازيم به آخرين اعلان عمومي اين مسئله ازسوي پيامبر، يعني واقعه غدير خم. ملخص تواريخ صحيح در اينباره چيست؟ البته به اختصار؟
پيامبر خدا(ص) در آخرين سال حياتش مأمور شد به حج برود و اعمال آن را بهطور كامل به مردم بياموزد، از اين رو دستور داد به عموم مردم ابلاغ شود كه آن حضرت قصد حج دارد و هر كس در اين مورد توانايي لازم را دارد در ركاب آن سرور به حج مشرف شود، در حدود 100 هزار نفر يا بيشتر از شهر مدينه و اطراف به حضور آن بزرگوار شتافتند و با وي به سوي مكه روان شدند، درحالي كه صداي تهليل و تكبير آنها به هنگام محرم شدن از مسجد شجره فضاي دشت وسيع بين مدينه و مكه را پر كرده بود. پس از ورود به مكه و انجام اعمال حج قصد مراجعت كردند، در سر راه در محلي به نام «غدير خم» كه محل جدا شدن مسافرين از يكديگر و سر دو راهي بود، پيامبر به همگان دستور توقف داد تا براي خواندن نماز اجتماع كنند. پس از اداي فريضه ـبا آن كه هوا بهشدت گرم بود و ريگهاي بيابان چون قطعات آتش زير پاي مردم بر افروخته شده بود و مردم براي دفع حرارت عبايشان را زير پا ميگذاردند يا در پناه سايه شتران يا يكديگر خود را از گرمي آفتاب دور نگه ميداشتندـ با وجود اين، آن حضرت دستور داد منبري از جهاز شتران ترتيب دهند، بر فراز منبر رفت، خطبه مفصل و غرّايي خواند و آنچه را كه شايسته تذكر بود، متذكر شد. سپس خبر رحلت خويش را اعلام كرد و فرمود:«من از ميان شما ميروم و ثقلين (كتاب خدا و عترت) را در ميان شما باقي ميگذارم و اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند و اگر شما از اين دو تبعيت كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد.»
سپس دست علي(ع) را گرفت و در برابر مردم چنين فرمود:«أَيهَا النَّاس أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْكُمْ بِأَنْفُسِكُم؟
قالو: بلي يا رسول الله. ثم قال: فمن كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حيث ما دار.»
و بدين ترتيب در روز غدير علي(ع) را به مقام ولايت، امامت و جانشيني منصوب فرمود. در اين هنگام عمر جلو آمد و به آن حضرت (علي) گفت:«هنئاً لك يابن ابيطالب، اصبحت و امسيت مولي كلّ مؤمن و مؤمنه» يعني گوارا باد بر تو اين مقام،اي فرزند ابيطالب، تو مولاي هر مؤمن و مؤمنه شدي.
در برخي از روايات گفته او را اين گونه نقل كردهاند:«اصبحت مولاي و مولي كل مؤمن و مؤمنه (8) ـ (تواي علي) اكنون مولاي من و مولاي هر مؤمن و مؤمنه شدي.»
اين قول كه مدعيان خلافت پس از رحلت رسول خدا، اولين تبريك گويان به علي(ع) بودهاند، مستند به چه منقولاتي است؟
در برخي از روايات نقل شده است(9) كه شيخين (ابوبكر و عمر) آن روز مقام ولايت را به علي(ع) تبريك گفتند، ولي نميدانم چه شد كه پس از آن برخلاف گفته و عقيده خود رفتار كردند. به هر حال اين جملات هم از عمر معروف است كه در آن روز به علي(ع) گفت:«بخّ بخّ لك يابن ابيطالب اصحبت مولاي و مولاي كل مسلم»(10) «مبارك باد بر تواي فرزند ابيطالب، مولاي من و هر مسلماني شدي.»
اين بود داستان غدير و نتيجه آن نصب علي(ع) از طرف رسول خدا(ص) به مقام رهبري و امامت است.
ظاهراً دامنه بياعتنايي به غدير به برخي تأويلات باطل از سخن رسول اكرم(ص) نيز رسيد. اين تأويلات چگونه ابطال ميشوند؟
بله، متأسفانه كساني(12) هستند كه به تأويلات باطل در سخنان رسول خدا(ص) يا در آيات قرآن كريم ميخواهند حق و باطل را در هم و خلط مبحث كنند، از آن جمله اينكه ميگويند منظور از كلمه «مولي» در «حديث غدير» و امثال آن از احاديث كه رسول خدا(ص) درباره خود و علي(ع) به كار برد و فرمود:«من كنت مولاه فهذا علي مولاه» عبارت است از ناصر يا محب يعني يار و دوست نه سرپرست و صاحب اختيار يا لااقل احتمال اين دو معني مزاحم معني اول قرار ميگيرد و كلمه «مولي» را به صورت مجمل و نامفهوم در خواهد آورد و معني و مفهوم روشني نخواهد داشت كه بتوان ولايت علي(ع) كه به معني حق زعامت و سرپرستي است از آن استفاده كرد!
پاسخ اين عده چيست؟
در پاسخ اينگونه افراد بايد گفت اجمال و تاريكي در قلب و درون شماست، نه در سخنان رسول خدا(ص) و لذا هيچكدام از حاضرين در جلسات رسول خدا(ص) اين احتمالات را مطرح نكردند، با اينكه بهترين راه براي كنار گذاردن علي(ع) همين بهانهجوييها ميتوانست باشد، نه جوان بودن علي(ع) يا دشمن داشتن او.
به هر حال علماي لغت براي كلمه «مولي» و «ولي» اگرچه چندين معني از قبيل ناصر، محب و اولي به تصرف و غير آن ذكر كردهاند، ولي بسيار روشن و بديهي است كه خاصيت لفظ مشترك اين است كه با قرائن حاليه يا مقاليه يكي از آنها مشخص ميشود و در حديث غدير هر دو قرينه وجود دارد كه منظور رسول خدا(ص) از كلمه «مولي» اولي به تصرف يعني حق زعامت است.
اين قرائن كدامند؟ و از چه شواهدي استفاده و استنباط ميشوند؟
قرينه عقلي اين است كه هيچ انساني با كمترين توجه چنين گمان نخواهد كرد كه رسول خدا(ص) در آن گرماي سوزان در وسط بياباني كه هيچگونه سايهباني در آن جز سايه شتران وجود نداشت، انبوه جمعيت حاجيان را كه حدوداً بيش از 100 هزار نفر بودهاند از حركت بازدارد و با آن زحمات فراوان و سخنان آتشين تنها مطلبي را كه ميخواهد اعلام كند اين باشد كه علي(ع) ناصر و محب شماست، چه حكمت و فلسفهاي در اين توضيح واضحات وجود داشت كه رسول خدا(ص) درباره آن تا اين اندازه اهتمام ورزد؟
قرائن لفظي در اين چه ميگويند؟
قرينه لفظي ـيعني جملههايي كه در اين سخنراني آمده است و كلمات شخص رسول خدا(ص) كه بهخوبي نشان ميدهد منظور از مولي همان سرپرست و ولي امر استـ عبارت است از اينكه ابتدا رسول خدا(ص) نزديك شدن وفات خود را اعلان فرمود و بازمانده خود را در ميان مردم يعني «ثقلين» يادآور شد، سپس دست علي(ع) را گرفت و تا آنجا بالا برد كه همه مردم بهخوبي مشاهده كردند، آنگاه فرمود:«أَيهَا النَّاس أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْكُمْ بِأَنْفُسِكُم؟» و پس از آن كه همگان جواب مثبت دادند، فرمود:«فمن كنت مولاه فعلي مولاه.» با در نظر گرفتن اين مقدمهچينيها بهخوبي روشن ميشود كه منظور از مولي جز ولايت حكومت چيز ديگري نيست، زيرا همين مقام بود كه نياز به اعتراف از طرف مردم داشت و از جمله «اولي منكم بانفسكم» استفاده ميشود.
ناگفته نماند كه اينگونه تأويلات مخصوص اين حديث شريف نيست، بلكه در كليه آيات و احاديثي كه درباره اميرالمؤمنين(ع) وارد شده است چنين تأويلات ظالمانهاي مرتكب شدهاند.
ميتوان گفت كه از موثقترين دلايل بر ولايت امير مومنان(ع) برخي آيات قرآني است كه البته اشاره به تمامي آنها از حوصله اين گفت و شنود خارج است. در اينجا تنها به نيت تيمن و تبرك درباره مهمترين آنها يعني آيه «ولايت »سخن خواهيم گفت. از اين آيه شريفه چگونه ميتوان به ولايت امير مومنان(ع)استناد كرد؟
آيه شريفهاي كه از آن به «آيه ولايت»تعبير ميشود از اين قراراست:«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَه وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاه وَ هُمْ رَاكِعُونَ»(13)ترجمه آن هم به اين قرار است: «همانا سرپرست و ولي شما تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آوردهاند، همانا كه نماز را بر پا ميدارند و در حال ركوع زكوه ميدهند.»
به اتفاق فريقين (شيعه و سني) اين آيه درباره اميرالمؤمنين حضرت علي(ع) نازل شده و احاديث زيادي كه به حد تواتر رسيده است، داريم(14) از جمله:
اول: حديث ابيذركه گفت:«شنيدم از حضرت رسول اكرم(ص) با اين دو گوشم ـ و گرنه كر شوندـ و ديدم آن بزرگوار را با اين دو چشمانم ـو گرنه كور شوندـ كه ميفرمود: علي رهبر نيكان و قاتل كافران است. پيروز باد هر كه او را پيروزي دهد و شكست خورد هر كه او را شكست دهد.»
به ظاهر اين آيه شريفه شأن نزولي هم دارد كه شنيدن آن براي ما در اين بخش از گفتوگو مغتنم است.
بله،جناب ابي ذر ادامه مي دهد: روزي با رسول خدا(ص) نماز ظهر را به جماعت خواندم. آنگاه گدايي در مسجد دست حاجت برآورد و چيزي خواست و كسي به او چيزي نداد. سائل چون مأيوس شد، سر به آسمان بلند كرد و گفت:«خدايا! تو شاهد باش كه من در مسجد رسول خدا درخواست كمك كردم و كسي به من كمك نكرد.» در اين هنگام علي(ع) در حال ركوع بود و چون صداي وي را شنيد، با انگشت دست راست كه در آن انگشتري بود به سوي سائل اشاره كرد، يعني اين انگشتر را از دستم بستان. سائل پيش آمد و انگشتر(15) را از انگشت علي(ع) بيرون آورد و رسول خدا(ص) اين منظره را ميديد.
ظاهراً دراين جاي روايت رسول خدا(ص)سخني فرمود كه مستند ما در استدلال به ولايت امير مومنان است؟
بله، دراينجا رسول خدا(ص) سر به سوي آسمان بلند كرد و با حال تضرع به درگاه پروردگار چنين فرمود: «پروردگارا! برادرم موسي از تو درخواست كرد و گفت: سينهام را فراخ نما و مرا شرح صدر عطا كن و كارم را آسان گردان و گره از زبانم بگشا تا سخنم را بفهمند و وزيري از خانوادهام، هارون برادرم را برايم بگمار و مرا به كمك او تقويت كن و او را شريك من در تبليغ قرار ده. بار خدايا! تو دعاي موسي را اجابت كردي و درباره او در قرآنت چنين گفتي سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا(16) ما بازوي تو را به برادرت تقويت و به شما قدرت و سلطنتي عطا خواهيم كرد. بار خدايا! من محمد عبد و پيغمبر برگزيده تو هستم. مرا نيز شرح صدر ده و كارم را آسان نما و از خانوادهام، علي(ع) را وزيرم قرار ده و او را كمك و مددكارم بگردان.»
ابوذر ميگويد:«به خدا قسم كه هنوز سخن رسول خدا(ص) تمام نشده بود كه جبرئيل اين آيه را نازل كرد و گفت:اي محمد! بخوان: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَه وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاه وَ هُمْ رَاكِعُونَ.»
دوم: ابن عباس ميگويد: علي(ع) انگشتر خود را در حال ركوع صدقه داد، رسول خدا(ص) به سائل گفت:«كي به تو اين انگشتر را داد؟» سائل گفت:«آن كس كه در حال ركوع است»، سپس خداي بزرگ اين آيه را نازل فرمود:«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَه وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاه وَ هُمْ رَاكِعُونَ.» (17)
سوم: ابن مردوديه به طريق كليني از ابيطالح، از ابنعباس ـ در ضمن حديث مفصليـ چنين نقل ميكند:«رسول خدا(ص) به سائل فرمود: آيا كسي به او چيزي داد؟ سائل گفت: آري. رسول خدا(ص) فرمود: كي بود؟ سائل گفت: آن مرد كه به نماز ايستاده است، رسول خدا(ص) فرمود: در چه حال به تو اين انگشتر را داد؟ سائل گفت: در حال ركوع و گفت: او عليبن ابيطالب(ع) است. آنگاه رسول خدا(ص) از خوشحالي تكبير گفت و اين آيه را تلاوت كرد: وَ مَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ.»
تنها مروري بر ظواهر اين روايات كه همگي صحيح السند و واضح الدلاله هستند ما را به مدلول آيه شريفه دلالت رهنمون ميكند. البته در اثبات ولايت امير مومنان(ع) آيات ديگري هم از قرآن مورد استناد قرار ميگيرد كه پرداختن آن موكول به زماني وسيعتر است.
با امتنان مجدد از جنابعالي كه پذيراي اين گفت و شنود شديد. برقرار باشيد.
پينوشتها:
(1) قرآن كريم، سوره شعرا، آيه 214.
(2) مسند احمد، به نقل از مرحوم مظفر در كتاب دلايل الصدق، ج 2، ص 359.
(3) اين داستان با مضامين مختلف در كتابهاي بسياري آمده است، از جمله كتب اهل سنت: الف) تاريخ طبريـ ج 2، ص 217؛ ب) تاريخ كامل ابن اثير، ج 2 و ص 28؛ ج) كنزل العمال، ج 6، ص 392، 396 و 401؛ د) شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد، ج 3، ص 263؛ ﻫـ) مسند احمد، ج 1، ص 111؛ به نقل از كتاب دلايل الصدق مرحوم مظفر، ج 2، از مجموع صفحات 359 به بعد.
(4) شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد، ج 3، ص 263.
(5) سن مبارك اميرالمؤمنين علي(ع) در آن تاريخ در حدود ده سال بود.
(6) شرح نهجالبلاغه ابن ابي الحديد ج 3، ص 263.
(7) كنز العمال، ج 6، ص 401؛ به نقل از مرحوم مظفر در كتاب دلايل الصدق، ج 2، ص 361.
(8) مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 281 و صحيح ابن ماجه ص 12 ـ به نقل از فضائل الخمسه، ج 1، ص 385.
(9) تفسير فخر رازي در ذيل آيه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك...» سوره المائده، به نقل از فضائل الخمسه مرحوم علامه فيروزآبادي، ج 1، ص 385.
(10) فيض الغدير، ج 2، ص 217 في الشرح، قال: و لما سمع ابوبكر و عمر ذلك ـ يعني قول النبي(ع):«من كنت مولاه فعلي مولاه» قالا: فيما خرجه الدار القطني عن سعد بن ابي وقاص:«امسيت يابن ابيطالب مولي كل مؤمن و مؤمنه» و ذكره ابن حجر ايضاً في صواعقه ص 26 ـ به نقل از فضائل الخمسه، ج 1، ص 385.
(11) تاريخ بغداد ـ للخطيب البغدادي، ج 8، ص 290 ـ به نقل از فضائل الخمسه، ج 1، ص 385.
(12) مسند احمد، ج 1، ص 300 و صحيح مسلم، ج 2 در آخر وصايا و صحيح بخاري، ج 1، كتاب صلح. مراجعه شود ـ به نقل از بحث حول الولايه آيتالله شهيد صدر، صص 12 و 45.
(13) مانند فضل روزبهان در رد علامه حلي ـ به نقل از دلايل الصدق، ج 2، ص 83.
قرآن كريم، سوره مائده، آيه 55.
(14) جمله روايات در تفسير «الدر المنثور سيوطي»، ج 1، صص 293ـ294، در حدود چهارده حديث و تفسير «البرهان»، ج 1، صص 479، 480 و 23 حديث و كتاب «فضائل الخمسه» تأليف آيتالله فيروزآبادي، ج 2، صص 13ـ18، احاديثي در اين باره نقل شده است.
(15) تفسير ثعلبي و فخر رازي در ذيل آيه فوقالذكر سوره مائده آيه 55 به نقل از فضائل الخمسه، ج 2، ص 13 و دلايل الصدق، ج 2، ص 81 ـ با اختلافات جزيي در عبارت و تفسير البرهان، ج 1، ص 481 در ذيل آيه مورد بحث حديث 10.
(16) در متن حديث تعبير به «خنصر» شده و آن انگشت كوچك دست راست است. در تفسير البرهان، ج 1، ص 485 در ذيل آيه مورد بحث، پس از نقل حديث در شأن نزول آن ميگويد:«عمار ساباطي از امام صادق(ع) نقل ميكند كه انگشتر اميرالمؤمنين(ع) كه به صدقه به سائل داد حلقهاش نقره و نگينش ياقوت سرخ بود كه معادل خراج شام ارزش داشت و از آن «مروان بن طوق» از جمله مشركين بود كه به دست علي(ع) كشته شد و علي(ع) انگشتري او را به عنوان غنيمت جنگي از دستش بيرون آورد و به رسول خدا(ص) داد و رسول خدا(ص) هم آن انگشتر را به علي(ع) بخشيد، در انگشت كرد و براي نماز روانه مسجد شد و آن را در حال ركوع ـگاهي كه پشت سر رسول خدا(ص) نماز ميخواندـ به سائل صدقه داد.» بنابراين انگشتر مزبور هر چند قيمتي بود، ولي به عنوان «سلب مقتول» ـيعني اشياء مختص به مقتول جنگي مانند لباس، آلات جنگي، اسب، انگشتر و... ـ به علي(ع) رسيده است و در جهاد اين قبيل اشيا مخصوص مجاهد قاتل است يا اينكه رسول خدا(ص) آن را به عنوان امام و رهبر قتال براي خود انتخاب كرده و سپس به علي(ع) بخشيده است.
(17) قرآن كريم، سوره قصص، آيه 35.