کد خبر: 616949
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۸ مهر ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۲
مروري بر ايده‌ و كاركرد موسيقايي گروه رستاك در گفت‌وگوي«جوان» با سيامك سپهري
شيوا سراج بخش

تلاش گروه رستاك براي شناساندن موسيقي محلي و بومي ايران به مردم كشورش قابل تقدير است. اين گروه با شناختي كه از اين موسيقي قبل از اجراي ترانه و موسيقي يك فرهنگ به واسطه صحبت با اهالي و متخصصان موسيقي نواحي به دست مي‌آورد سعي در آشتي دادن مردم با موسيقي كهن كشورشان و نزديك كردن فرهنگ‌هاي مختلف به يكديگر دارد. به هر حال براي اينكه مخاطبان روزنامه جوان با اين گروه و موسيقي و اهدافشان بيشتر آشنا شوند با آقاي سيامك سپهري سرپرست گروه و شكل‌دهنده اين گروه به گفت‌وگو نشستيم.

ابتدا بفرماييد گروه رستاك چطور شكل گرفت؟

سال 1376 زماني كه دوران سربازي‌ام را مي‌گذراندم با كمك يكي از دوستانم به نام بهزاد پورنقي ايده تشكيل گروه موسيقي در ذهنم شكل گرفت. بعد از اين دوران و زماني كه با آقايان فرزاد و بهزاد مرادي و پيران مهاجري آشنا شدم گروه رستاك را تشكيل داديم و به مرور كه كار ادامه يافت ديگر دوستان هم به گروهمان اضافه شدند.

سال‌هاي اوليه تشكيل گروه صرف تحقيق و شناخت آنچه مي‌خواستيم انجام دهيم شد تا اينكه سال 1386 بعد از برپايي يك اجراي خصوصي اولين آلبوم گروه به نام رنگواره‌هاي كهن را روانه بازار كرديم.

موسيقي فولكلوريك ذاتا چه به لحاظ محتواي شعري و چه به لحاظ ملودي شكل ساده و رواني دارد اما از طرفي اداي درست گويش و لهجه مناطق مختلف با توجه به حساسيت بوميان هر منطقه روي زبان و گويششان مشكلات خاص خودش را دارد. چطور با مواردي كه اشاره كردم تصميم گرفتيد روي اين ژانر از موسيقي كار كنيد؟

موسيقي فولكلور دو خصلت مشخص دارد. يكي اينكه به لحاظ معنايي و كلامي روان و ساده است به طوري كه هم ملودي و هم شعر بي‌واسطه ارتباط برقرار مي‌كند، يعني پيچيدگي‌هاي زباني و ملوديك در آن دخالت نمي‌كند و معمولاً ساختار اصلي فواصل موسيقايي و كاراكتر موسيقايي هر منطقه را دارد. طبعا اين خصلت‌ها باعث مي‌شود كه خيلي با احتياط با آن برخورد شود چون روي لبه‌اي قرار دارد كه به راحتي ممكن است كه شما را از يك سمتش به حيطه‌اي بغلتاند كه اتفاقي كه ممكن است از لحاظ موسيقايي و شعري خيلي ساده به نظر بيايد، نتيجه مطلوبي از لحاظ موسيقايي نداشته باشد. اما به طور كل رستاك به اين دليل به سمت اين جنس موسيقي رفت كه من و دوستانم در رستاك هر كدام از بطن يك فرهنگ و از مناطقي بوديم كه اين امكان به شكل طبيعي ايجاد شده بود كه هر كداممان به شكل جدي و عميق با موسيقي و فرهنگ شنيداري آن فرهنگ‌ها آشنا باشيم. اين فرصت خوبي بود كه چيزي كه هر كدام از بچه‌ها از كودكي به لحاظ شنيداري تجربه كرده بودند با نگاه ديگري تنظيم و به يك فرآورده هنري قابل مصرف امروز جامعه تبديل شود.

انتخاب سازها و تركيب‌بندي آن براي اجراي ترانه‌هاي مختلف بر چه اساسي است؟ آيا متناسب با ويژگي موسيقايي و فرهنگي منطقه‌اي است كه ترانه در آن خلق شده است؟

ما دوخصلت اصلي براي كارمان قائل هستيم. اولين اولويتمان اين است كه به لحاظ شعري و كلامي تا جايي كه امكان دارد گويش و لهجه دست نخورده باقي بماند و اين مسئله بسيار دشوار است چراكه مثلاً در مازندران به فاصله كمتر از 50 كيلومتر نوع گويش و لهجه در آن زبان تغيير مي‌كند. در خيلي از مناطق ديگر مثل كردستان و آذربايجان هم همينطور است. دومين اولويت هم اين است كه ساختار ملودي دست نخورد. حالا براي رنگ‌آميزي ساختار ملودي هميشه سعي مي‌كنيم يكي از سازهاي كوبه‌اي و يكي از سازهاي ملوديك شاخص آن منطقه را در آن كار استفاده كنيم. مثلاً در كار آذري سعي بر اين است كه فرضا از ساز قپوز يا ساز عاشيقي در كنار ناقاراي آذري استفاده كنيم كه اين تركيب آگاهانه رنگ صداي آن منطقه را وارد قطعه مي‌كند.

به نظر شما موسيقي كدام منطقه از لحاظ ملودي از پيچيدگي بيشتري برخوردار است؟ و موسيقي كدام منطقه براي شما جذابيت بيشتري داشته است؟

وقتي يك موسيقي را از يك سيستم موسيقايي وارد يك سيستم موسيقايي ديگر مي‌كنيد مجبوريد يك سري تغييراتي را در آن ايجاد كنيد و يك شناختي از آن پيدا مي‌كنيد كه براي كسي كه از آن فرهنگ نبوده به هر حال درك آن چيز ساده‌اي نيست و وقتي به تدريج با نزديك شدن به آن دركي نسبت به آن پيدا مي‌كنيد كم‌كم متوجه بعضي از پيچيدگي‌هايش مي‌شويد و بعضي از اين پيچيدگي‌ها برايتان ساده مي‌شود. مثلاً براي من موسيقي بلوچي خيلي عجيب بود. چون شايد اين جنس و فضاي گامي را نشنيده بودم و اگر هم شنيده بودم به نحوي احساس مي‌كردم مربوط به موسيقي پاكستان يا هندوستان است و به‌تدريج توانستم آن حركت ملودي را درك كنم. طبعا به‌طور مثال براي بهزاد كه درگير خواندن قطعه موسيقي مازندران بود پيچيدگي‌هاي موسيقي مازندران جالب بود و هر چه بيشتر درگير آن شد بيشتر متوجه تفاوت فضاي آن با فضاي صوتي آن به شكل عادي شد.

برخورد مخاطبان فرهنگ‌هاي مختلف بعد از اجراي موسيقي و ترانه منطقه‌شان چگونه بوده است؟

در مجموع دليلي كه رستاك اين فضاي كاري را دنبال كرد اين بود كه مجموعه اين برخوردها، برخوردهاي خيلي مثبت و خوبي بود.

پروسه انتخاب قطعات فولكلور با توجه به تنوع فرهنگي كه در كشور ايران وجود دارد بر چه مبنايي صورت مي‌گيرد و اصولا در جريان انتخاب قطعات چه آيتم‌هايي را در نظر مي‌گيريد؟ بيشتر جنبه فني و شنيداري ترانه را در نظر مي‌گيريد يا ذائقه شنيداري مخاطبين؟

دو اصل اوليه وجود داشت و به تدريج شاخه‌هاي ديگري به آن اضافه شد. ما براي شروع كار ايران را به لحاظ فرهنگ شنيداري به بخش‌هايي تقسيم كرديم و هر كدام از بچه‌ها بر مبناي شناخت و علاقه‌شان روي موسيقي مناطق مختلف كار كردند و آشنايي كلي پيدا كردند. بعد از آن بر مبناي اينكه هر قطعه چه شخصيتي از موسيقي منطقه را بيشتر نمايش مي‌دهد، از بين سوژه‌ها يكي از آنها انتخاب شد. مثلاً در موسيقي كردي قطعه‌اي انتخاب شد كه فضاي تحرك و انرژي موسيقي كردي را بيشتر نشان مي‌دهد يا در موسيقي خراسان كه عملا موسيقي درون‌گراتري است قطعه‌اي انتخاب شد كه در عين اينكه مخاطبان بيشتري با آن ارتباط برقرار مي‌كند، كاراكترهاي موسيقي خراسان را داشته باشد.

قطعاتي كه تا به حال به آن پرداخته‌ايد قطعاتي بوده كه حداقل بوميان هر منطقه با آن آشنا بودند، آيا تصميم نداريد باز هم به لايه‌هاي ناشناخته موسيقي مناطق مختلف مانند آلبوم رنگواره‌هاي كهن برگرديد؟

يك مسئله وجود دارد كه ما هر چقدر بيشتر جلو رفتيم كار براي ما جدي‌تر شد و به نوعي رسالتي است كه براي خودمان قائل هستيم تا مردم با اين جنس موسيقي بيشتر آشتي كنند و بيشتر جزو موسيقي‌هايي قرار بگيرد كه به صورت روزانه از آن لذت مي‌برند. در عين حال ارتباط عميق‌تري بين مردمي از يك فرهنگ با فرهنگ ديگر ايجاد شود. طبعا براي برآورده شدن اين مسئله مجبور هستيم قطعاتي انتخاب كنيم كه اين ارتباط سريع‌تر و عميق‌تر برقرار شود. همانطور كه اشاره كرديد در آلبوم رنگواره‌هاي كهن فضاي موسيقايي متفاوت بود. در آلبوم «همه اقوام من» چرخشي داشتيم و از قطعاتي مثل رعنا استفاده كرديم كه ممكن بود كسي در بندر‌عباس هم آن را شنيده باشد. ولي دوباره در آلبوم «سرناي نوروز» فضايي بين آلبوم رنگواره‌هاي كهن و همه اقوام من داشتيم. مثلاً در مورد قطعه كرمانجي با وجود اينكه فرهنگ كرمانج فرهنگ غني و خاصي است ولي خيلي شناخته شده نيست. طبعا قطعات آن هم شناخته شده نيست. همينطور در مورد موسيقي قشقايي هم به همين صورت است. براي آلبوم بعدي كه الان سو‍‍ژه‌هايش در حال انتخاب است بايد ببينيم چه اتفاقي خواهد افتاد. به هر حال ما سعي داريم كه فضا طوري باشد كه اين نزديك شدن مخاطب به اين جنس از موسيقي وسيع‌تر و عميق‌تر باشد.

براي كار كردن روي موسيقي مناطق جديد از همين ساختار گروه استفاده مي‌كنيد يا ممكن است تغييراتي در اعضاي گروه و تركيب ساز‌بندي اتفاق بيفتد؟

يك سري از سازها مثل تار، كمانچه‌ها و بعضي از سازهاي كوبه‌اي بستر ملوديك و ريتميك كار را فراهم مي‌كنند و يك سري از سازها مثل دوتار براي موسيقي مازندران و بالابان براي موسيقي آذري سازهايي هستند كه اساتيد مناطق آن را مي‌نوازند يا بچه‌ها آن را تمرين مي‌كنند و آن ساز را با كاراكتر صوتي‌اش براي آن قطعه استفاده مي‌كنند. اين سازها طبعا تغيير مي‌كند مثلاً اگر در كار بوشهري از كمك آقاي شريفيان استفاده كرديم، در كار بعدي براي موسيقي مناطق ديگر از ساز و استاد ديگري استفاده مي‌كنيم. در مورد سازهايي كه به صورت پايه در گروه هستند اين امكان وجود دارد كه هر بار تغييراتي اتفاق بيفتد. اين بار از كنترباس استفاده شد شايد مثلاً براي كار بعدي از ويولن سل استفاده شود. يا يك‌بار سنتور به جاي قانون استفاده شد ممكن است دوباره قانون استفاده شود. اين تغييرات بيشتر وابسته به اين است كه چه جنس صوتي زمان ضبط نياز است.

نوع كار شما همانطور كه ايده نام گروهتان را هم از شاخه رستاك گرفتيد به صورتي است كه هم اصالت و ريشه‌هاي فرهنگي موسيقي كهن ايران را در كارهايتان داريد و هم سعي داريد كه فضاهاي جديدي خلق كنيد. اين تغييراتي كه براي ايجاد فضاهاي نو ايجاد مي‌كنيد بيشتر در چه حيطه‌اي است و آيا اين تغييرات حد و مرز مشخصي دارد؟

اين تغييرات در دو بخش شعر و ساختار اصلي ملودي وارد نمي‌شود. بعد از آن سعي مي‌كنيم چه به لحاظ تنظيم و چه به لحاظ رنگ‌آميزي به فضاهاي جديدي برسيم كه در درجه اول اين فضاها و جنس موسيقي، براي خودمان خوشايند باشد و بعد اميدواريم كه مخاطبيني باشند كه اين جنس موسيقي را دوست داشته باشند.

كار متفاوتي كه شما انجام داديد استفاده از المان تصوير علاوه بر فضاي شنيداري در آلبوم‌هايتان البته به جز آلبوم اولتان رنگواره‌هاي كهن بوده است. آيا اين كاربرد اولاً آگاهانه بوده و اگر اينطور بوده است چقدر در ارتباط بهتر مخاطبين با شما و به ماندگاري قطعات و ترانه‌ها در ذهن مردم تأثير داشته است؟

به هر حال وقتي يك فرآورده هنري توليد مي‌شود بزرگ‌ترين آرزوي كساني كه روي آن كار مي‌كنند اين است كه آن كار توسط مخاطبين قابل استفاده باشد و ديده يا شنيده شود. البته اين نظر شخصي من است كه هر مديومي كه بتواند اضافه شود كه اين ارتباط چه به لحاظ وسعت چه به لحاظ عمق بيشتر شود، مي‌تواند شما را در جايگاهي قرار دهد كه بيشتر نقد شويد و به سمتي برويد كه مورد علاقه‌تان باشد يا اگر مي‌خواهيد جهتتان را عوض كنيد آگاهانه‌تر باشد. مديوم تصوير به شدت به اين فضاي موسيقايي كمك كرد گو اينكه اين ذهنيت هم ممكن است وجود داشته باشد كه مخاطب با صوت كمتر ارتباط برقرار كند. ولي فكر مي‌كنم اين موضوع مثل زماني است كه يك فرد به سالني مي‌رود تا يك كنسرت را ببيند. اين تصوير مي‌تواند بيشتر مخاطب را به فضاي كار نزديك كند. براي خود من به شخصه اين اتفاق افتاد. من اولين موسيقي كه ديدم و زندگي موسيقايي من را تغييرداد، كار شور‌انگيز استاد عليزاده بود كه با وجود گذشت اين همه سال زماني كه به يادش مي‌افتم باز هم برايم هيجان‌انگيز است. با وجود اينكه بارها كار شورانگيز را شنيده بودم، ديدن آن اتفاق متفاوتي بود.

عمدتاً جوان‌ها با ترانه‌هايي ارتباط برقرار مي‌كنند كه به موضوعات اجتماعي روز بپردازد اما در رابطه با موسيقي شما با وجود اينكه محتواي شعري آن مربوط به سال‌هاي دور است با استقبال خوبي از طرف جوان‌ها روبه‌رو بوده‌ايد. آيا اين اتفاق به ساختار شاد ملودي و آهنگ‌ها برمي‌گردد؟

قطعا يك عامل در اين موضوع دخيل نيست. يك عامل حتماً فضاي ملوديك كار است. چون ملودي كه از يك قطعه مثلاً قطعه لري شنيده مي‌شود شايد سال‌ها از آن گذشته باشد ولي در طول اين سال‌ها انقدر صيقل پيدا كرده كه خود ملودي به تنهايي مي‌تواند فوق‌العاده جذاب باشد. يك بخش ديگر تنظيم كار و بخش ديگر اين قضيه به لحاظ اجتماعي مي‌تواند بررسي شود. يعني حسي كه هميشه در جامعه وجود داشته و با گذشت زمان مردم ايران و به خصوص جوان‌ها به سمتش گرايش پيدا مي‌كنند، نگاهي است كه آرزوي باطني آن داشتن ايران يكدست‌تر و يكپارچه‌تر و رسيدن به وحدتي زيباتراست. طبعاً وقتي ديده مي‌شود چنين موسيقي توليد مي‌شود كه به لحاظ موسيقايي با آن ارتباط برقرار مي‌كنند و مي‌بينند اين گروه هم همان تلاشي را مي‌كند كه شايد مي‌تواند آرزوي ذهني هر كسي باشد، به سمتش كشيده مي‌شوند.

نظم و انسجامي كه در گروهتان و در اجراها و آلبوم‌هايتان قابل مشاهده است مديون چه عواملي است؟ آيا تنها تعهد و همدلي بين اعضاي گروه دخيل است يا فراتر از آن مدير موفقي در پشت همه اين جريانات وجود دارد؟

عوامل مختلفي در آن دخيل است. چيزي كه در رابطه با خودم به عنوان كسي كه اين گروه را شكل داد مي‌توانم بگويم اين است كه قطعاً اين امكاني كه براي انسجام، يكپارچگي و ادامه كار به وجود آمد را مديون حضور پدرم به واسطه دو مسئله هستم؛ اولين مسئله اين بود كه پدرم اين نوع فكر و نظم و نوع نگاهي كه بايد بين اعضا وجود داشته باشد را در ذهن من و همه دوستان نزديكم به واسطه نوع زندگي كه داشتيم ايجاد كردند و كمك كردند كه ادامه پيدا كند. يك مسئله ديگر نظم مالي هست كه در گروه وجود دارد كه اين نظم هم مديون حضور ايشان است. طبعاً وقتي چنين گروهي در فضاي كاري قرار مي‌گيرد، هميشه تحت تنش‌ها و فشارهاي مالي است و اگر بخواهد فضاي آرامي در گروه باشد بايد سعي كند به هر نحوي فضاي تنش به گروه سرايت نكند. به خاطر حضور ايشان هر زماني كه اتفاق مالي بدي در گروه مي‌افتاد هيچ تأثيري روي گروه نمي‌گذاشت و سعي مي‌شد اعضاي گروه متوجه ماجرا نشوند و فشار مالي به آنها وارد نشود. يكي از تلاش‌هايي كه رستاك انجام داد اين بود كه سعي كرد معناي تهيه كننده همانطوري باشد كه بايد باشد. مثلاً رستاك بعد از هر اجرا يا كنسرتي فارغ از هر اتفاق بيروني كه ممكن بود بيفتد با اعضاي خودش طوري برخورد مي‌كرد كه قرار گذاشته بود.

قبل از شما اشخاص يا گروه‌هايي بودند كه به طور مقطعي يا در قالب چند ترانه به موسيقي نواحي پرداخته بودند كه در ميان آنها برخي ترانه‌ها هم ماندگار شد. فكر مي‌كنيد در نهايت كاري كه شما ارائه مي‌دهيد با آثار هنرمندان قبلي در اين شاخه چه تفاوت‌هايي دارد و چه تأثير متفاوتي را در موسيقي كشورمان خواهد گذاشت؟

در واقع كاري كه ما انجام مي‌دهيم قرار گرفتن در اين فضاي كاري و ادامه دادن آن است. اينكه چه اتفاق اجتماعي و چه اتفاق صرفاً هنري خواهد افتاد كار يك جامعه‌شناس و منتقد موسيقي است كه اين دو مورد را جداگانه بررسي كنند و ببينند كه كار گروه ما و هر گروه ديگري چه اثراتي در بلند‌مدت و كوتاه‌مدت روي مخاطبين عام و اين جنس موسيقي خواهد گذاشت.

به كارهاي مشترك با موسيقي‌دانان صاحب سبك كشورهاي اطراف و كار روي موسيقي فولكلوريك كشورهاي اطراف هم فكر مي‌كنيد؟

هر گروهي يك دور‌نمايي براي خودش دارد كه مي‌تواند حالت رويا، تخيل يا آرزوهاي خيلي دور داشته باشد. طبعاً براي ما خيلي اتفاق خوشايندي است اگر اين اتفاق بيفتد كما اينكه در آلبوم قبلي «سرناي نوروز» در بخش‌هايي به اين ايده نزديك شديم كه اين كار را انجام دهيم ولي در حال حاضر مشخص نيست. ممكن است در آلبوم بعدي اين اتفاق بيفتد شايد هم انقدر درگير كاري كه الان مي‌كنيم باشيم كه اين اتفاق نيفتد. ولي به هر حال اتفاق هيجان‌انگيز و جذابي خواهد بود.

فكر مي‌كنيد تا اينجاي كار به افق‌هايي كه در ذهنتان براي رستاك داشتيد، رسيده‌ايد و در آينده ما شاهد ايده‌هاي نو ديگري هم در گروهتان خواهيم بود؟

با كمال خوشبختي ما توانستيم به فضايي كه آرزوي هر كدام از بچه‌ها بود نزديك شويم. طبعاً اين جنس از موسيقي يا شايد همه كارهاي هنري وابسته به زمان است ولي چيزي كه براي گروه خودمان متصور هستيم به شدت وابسته به فضاي فكري جامعه است و اين يك اتفاق دوطرفه است. بعضي اوقات جامعه به كساني كه كار هنري مي‌كنند ايده مي‌دهد و آنها را به سمت جلو هل خواهد داد بعضي مواقع هم كساني كه كارهنري مي‌كنند فضاهاي جديدي را به جامعه نشان مي‌دهند. طبعاً تمام آرزوي ما اين است كه رستاك حالت مرداب‌گونه نگيرد و بتوانيم اتفاقات جديد براي خودمان و مخاطبين رستاك خلق كنيم.

در جايي اشاره كرديد كه هدف گروهتان اين است كه هم مخاطب عام موسيقي و هم توجه مخاطبين جدي و منتقد موسيقي را به سمت خودش جذب كند. استقبال عموم مردم خصوصاً جوان‌ها از كارهايتان نشان داد كه در ارتباط با گروه اول موفق بوديد. اما آيا توجه مخاطبين جدي و منتقد موسيقي را هم توانستيد جلب كنيد؟

در مجموع فضاي مثبتي در فضاي نقد و نگاه كردن و شنيدن به وجود آمد. چيزي كه براي كساني كه كار هنري مي‌كنند و كار هنري ارائه مي‌دهند و كارشان وابسته به اجتماعيست كه مي‌تواند اجتماع كوچك يا بزرگ باشد، مهم بايد باشد اين است كه هم براي خودش و هم براي كاري كه انجام مي‌دهد نيازمند مخاطبيني است كه اطرافش هستند. در بخش اول اتفاق خوبي افتاد و در بخش دوم هم باز اتفاق خوبي افتاد. در يك نظرسنجي كه در زمينه موسيقي برگزار شد، تعداد زيادي از منتقدين، هنرمندان موسيقي و حتي هنرمندان در فضاهاي ديگر هنري به رستاك توجه داشتند كه خوشبختانه عمده اين توجهات توجه مثبت بود.
 

نحوه برخورد مخاطبان خارجي در تورهاي اروپايي تان چگونه بوده است؟

در مورد هموطنان ايراني كه در خارج از ايران زندگي مي‌كنند دو ماجرا وجود دارد. يك مورد حس نوستالژيكي است كه يك قطعه براي آنها ايجاد مي‌كند و مورد ديگر لذتي است كه به شكل خاص از يك موسيقي مي‌برند كه مي‌تواند صرفا يك لذت موسيقايي باشد تا يك حس نوستالژيك. طبعا عمده اين قطعات براي مردم خود يك فرهنگ فرضا براي يك آذري‌زبان كه يك قطعه آذري مي‌شنود يك حس خاصي ايجاد مي‌كند، همان‌طور كه ساير قطعات فرهنگ‌هاي ديگر براي مردم آن فرهنگ اين حس را به وجود مي‌آورد. كليت اين موارد باعث شد كه فضاي خوبي ايجاد شود. در مورد مخاطبان خارجي هم براي خود رستاك اين جنس كار اولويت داشت كه موسيقي اكتيوي از فرهنگ شنيداري ايران به نمايش بگذارد و اين باعث مي‌شد كه شايد بعضي از مخاطبان به خصوص مخاطبان خارجي انتظارش را نداشتند. در مجموع آشنا شدن مخاطبان خارجي با اين جنس موسيقي و همراه شدن افرادي از سنين مختلف با موسيقي ما فضاي جالبي بود. اتفاق جالب ديگري هم كه افتاد اين بود كه خيلي‌ها انتظار دارند كه در اروپا در سالن‌هاي اجراي ما تعداد جوان‌ها كم باشد اما بر خلاف تصور عموم، جوان‌هاي زيادي حتي جوان‌هايي كه در خارج از كشور به دنيا آمده بودند در اجراهاي ما حضور داشتند و ارتباط خوبي با موسيقي ما برقرار كردند.

در پايان كمي هم در رابطه با آلبوم بعدي‌تان توضيح دهيد؟

در مرحله انتخاب سوژه موسيقايي مناطقي هستيم كه به موسيقي و ترانه آنها پرداخته‌ايم كه بعد از انتخاب سوژه و ترانه مورد نظر تمريناتمان را شروع مي‌كنيم تا آلبوم بعدي به جريان بيفتد و ضبط شده و وارد بازار شود.

از فرصتي كه در اختيار ما گذاشتيد تا با شما صحبت كنيم كمال تشكر را داريم.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۱
کاووس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۱:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۷/۲۹
0
0
واقعا هنرمند هستند دمشان گرم
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار