من دكتراي مديريت آموزشي دارم و استاديار دانشگاه هستم و 12 سال است كه در هيئت علمي دانشگاه حضور دارم. ليسانس مديريت آموزشيام را سال 73 تا 76 در رودهن خواندم. بعد از دوره كارشناسي، فوقليسانس را بين سالهاي 77 تا 79 در همان رودهن خواندم. مقطع دكترا را در سالهاي 81 تا83 در علوم تحقيقات تهران سپري كردم و فارغالتحصيل شدم.
از زماني كه دانشجوي دكترا شدم به عضويت بسيج درآمدم. در دانشگاه علوم تحقيقات كتابم به عنوان كتاب برتر سال شناخته شد و در دانشگاه بسيجي نمونه شدم. خاطرم هست در دوران دانشجويي بود كه به عنوان بسيجي نمونه شناخته شدم. زماني كه دانشجو بودم در هيئت علمي هم حضور داشتم و بعد از پايان دوران تحصيل به عضويت بسيج اساتيد درآمدم.
يكي از كتابهايم سال 82 با عنوان «ظهور پداگوژيهاي جديد در هزاره سوم» برگزيده كتاب سال دانشجويي شد. حيطه كاري من آموزش و روانشناسي است و به علم تعليم و تربيت پداگوژي گفته ميشود.
يكي از مسئوليتهاي اصلي و خطير بسيج اساتيد فرماندهي جنگ نرم است. بسيج اساتيد در اين زمينه چه كارهايي انجام داده است؟
استادان انتقالدهنده دانش در كلاسهاي درس هستند و اين انتقال دانش در مرحله اول در بصيرت، بينش و افكار مخاطب تغيير ايجاد ميكند. مخاطبان ما هم در كلاسها دانشجويان هستند كه نسل جديد جامعه را تشكيل ميدهند. ما امروز جنگ ابزاري نداريم و با جنگ نرم طرف هستيم. جنگ نرم هم با افكار، بينش و بصيرت افراد مبارزه ميكند. استاداني كه به علم و آگاهي مجهز باشند و با بينش در كلاس حاضر شوند بهتر ميتوانند با اين نبرد كه به نوعي هجمه فرهنگي است مبارزه كنند. استادان بايد بتوانند دانشجويان و فراگيران را در مسير تعالي دين و خودشناسي به حركت دربياورند تا بتوانند ايران را در سال 1404 رتبه اول خاورميانه كنند.
با وجود آغاز سال تحصيلي جديد دانشگاهها، راههاي مبارزه با جنگ نرم در كلاسها تعريف ميشود يا فقط در حد حرف باقي ميماند؟
ما امروز واقعاً شاهد چنين مبارزهاي در دانشگاههاي كشور هستيم. شما ببينيد حلقههاي علمي و طرح صالحين و كلاسهاي دانشافزايي همه اينها تأثيرگذارند. ما در تدريس فقط كتابهاي درسي را آموزش نميدهيم. مثلاً كلاس من مديريت اسلامي است ولي يك قسمت درسم يادگيريهاي پنهاني است كه شايد به طور غيررسمي مقوله مديريت اسلامي را تبيين ميكند. امروزه وقتي يادگيري شكلهاي مختلفي پيدا ميكند، بحث يادگيري پنهان خيلي بيشتر از يادگيري مستقيم اثرگذارياش را نشان ميدهد. يادگيري مستقيمي كه به آموزش صرف كتابها در كلاس خلاصه ميشود.
منظور از يادگيري پنهان، يادگيريهاي غيرآكادميك از محيط اطراف است؟
بله، يكي از موارد يادگيري پنهان آموزش غيررسمي است. آموزشهاي غيررسمي ميتواند بحثو تحليل مسائل روز جامعه شامل مسائل سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي باشد. آشنا كردن دانشجويان با مسائل مختلفي كه در جامعه اتفاق ميافتد. آشنايي و آگاهي از صحنههاي داخلي و جهاني باعث ايجاد جرقه در ذهن دانشجويان ميشود. به ايجاد چنين جرقههايي يادگيري پنهان گفته ميشود. دانشجو نسبت به مسائل حساس ميشود و ميرود مقاله و كتاب در رابطه با آن موضوع ميخواند تا بتواند اطلاعاتش را در اين زمينه افزايش دهد. اصلاً شايد من استاد اشتباه ميگويم و اين كنجكاوي باعث ميشود دانشجو خودش برود به مفاهيم بهتر رجوع كند و آنها را بخواند.
تأثير يادگيري پنهان خيلي بيشتر از يادگيري مستقيم است؟
صددرصد همين طور است. امروزه نسل جوان ما قبول نميكند يك مقوله را به طور مستقيم به او آموزش دهيم. نسل جوان ما به دنبال اين است كه خودش موضوعي را تجربه و كشف كند و به مفهومي برسد. يادگيري پنهان اثرش به مراتب خيلي بيشتر از يادگيري آشكار در كلاس درس است.
يادگيري پنهان ميتواند مثل يك تيغ دو لبه عمل كند. هم ميتواند مثبت باشد هم منفي.
هر پديدهاي هم نقاط مثبت دارد و هم نقاط منفي. اين نگاه ما به مسائل و هدايت و آموزش ما مهم است. اينكه به چه صورت آموزش ميدهيم و در چه مسيري حركت ميكنيم مهم است. شايد شما بهترين موضوعات را در نظر بگيريد ولي اگر در مسير اصلي خودش قرار نگيرد ميتواند پديدههاي منفي زيادي داشته باشد.
با توجه به وضعيت امروز جامعه ايران و افزايش هجمهها اين موضوع مثبت است يا منفي؟
كاملاً ميتواند مثبت باشد. جوانان ما استعداد و آمادگي اين را دارند و به دنبال اين ميگردند كه مفاهيم جديد را به دست بياورند و خودشان را در عرصههاي بينالمللي مطرح كنند. اين مطرح شدن چگونه اتفاق ميافتد؟ وقتي كه من به دانش مجهز باشم. امروز وقتي ميگوييم اقتصاد ما يك اقتصاد دانشي است و بايد از اقتصاد نفتي خارج شويم و سرمايههاي ما به سرمايههاي فكري تبديل شود. اين فكر و مديريت دانش فقط از طريق مجهز كردن خودمان به ابزار روز شكل ميگيرد.
آيا در بحث جنگ نرم جنسيت موضوعيت دارد؟
اصلاً مطرح نيست. يكي از ويژگيهاي هزاره سوم فراجنسيتي بودن به ويژه در مسائل آموزشي است. اصلاً نبايد نگاه كنيم به اينكه در چه موقعيتي هستيم و مخاطبمان زن است يا مرد. هر شخصي در اين عرصه به عنوان يك انسان و يك شهروند حرفهاي است. چراكه هدف ما و هدف آموزش در هزاره سوم تربيت شهروند حرفهاي است. اين شهروند حرفهاي ديگر به زن يا مرد بودنش تعلق ندارد به اينكه فرد مفيدي براي جامعه باشد بايد فكر كند. يكي از ابزارهاي شهروند حرفهاي شدن آشنايي با جنگ نرم است.
شما خارج از فضاي دانشگاه هم با دانشجويان در رابطه با موضوعات جنگ نرم ارتباط داريد؟
بله. در خارج از فضاي كلاس و دانشگاه هم اين مباحث ادامه دارد. بچههاي امروز ذهنهاي بازي دارند و حساس و كنجكاو هستند. به خصوص كه ما الان در دانشگاه دانشجويان دهه هفتادي داريم. بچههاي اين نسل متفاوت از نسلهاي قبلي خود هستند. از لحاظ اخلاقي و فرهنگي خيلي متفاوت هستند. يك عامل اين است كه وقتي اين بچهها به دنيا آمدند خانوادهها سختيهاي جنگ را پشت سر گذاشته بودند. بچههاي دهه70 با امكانات و شرايط خاصي روبهرو بودند. شايد اختلاف سني زيادي بين بچههاي اين دهه با دهه60 نباشد ولي بستر زماني كه اينها متولد شدند خيلي متفاوت از نسلهاي قبلي بود. همچنين ورود موبايل در سال 73 و ورود تكنولوژيهاي روز به كشور باعث شد بسياري از خانوادهها نتوانند خودشان را با اين سرعت در پيشرفت تكنولوژي وفق دهند. بچههاي نسل امروز خيلي جلوتر از پدر و مادرانشان هستند. فضاي فكري و امكانات محيط پيرامونشان باعث تأثيرگذاري در افكار و عقايدشان شده است. جنگ نرم همين است ديگر.
حتي نوع روابط اجتماعي بچههاي اين نسل هم خيلي متفاوت از نسلهاي پيشين است.
بله، نگاهشان نسبت به ازدواج و رابطه دختر و پسر متفاوت است. نسل دهه 70 را بايد تافته جدا از تمام نسلهاي ديگر دانست. من در 12 سالي كه مشغول تدريس هستم به يقين ميگويم اينها در يك فضاي ديگر هستند. ارتباط برقرار كردن براي ما با آنها هم سختتر از نسلهاي قبلي است. بچههاي امروز با بسياري از مفاهيمي كه گفته ميشود بيگانه هستند. تا خودشان درك نكنند مفاهيمي كه به آنها گفته ميشود را درك نميكنند.
برنامههاي متفاوتي براي بچههاي اين نسل داريد؟
به هر حال برنامه و سطح تدريس استادان بايد فرق كند و مناسب با فضا و مخاطب باشد. يادمان باشد نسخهپيچي در آموزش ممنوع است و ما نميتوانيم يك الگو طراحي كنيم و بگوييم همه از اين الگو پيروي كنيد. ما نبايد مقابل دهه 70 بايستيم. بايد كنارشان قرار بگيريم و با آنها زندگي و مشاركت كنيم. بايد پا به پايشان حركت كرد.
پس معتقد به حذف و برخورد نيستيد؟
اصلاً. مشاركت بهترين نوع برخورد است. نسل به نسل شرايط خيلي فرق ميكند. وقتي خانوادهاي 15 ميليون ميدهد و بچهاش را غيرانتفاعي مينويسد آن بچه ميخواهد در مدرسه حاكميت كند. حالا همان بچه در آموزش عالي اين اخلاق را با خود ميبرد. مشاركت، اتاق فكر و همپا شدن راه هدايت نسل جديد است. بچههاي نسل قبل خيلي آرامتر بودند و در همان مرحله اول حرف بزرگتر را به عنوان يك سند قبول داشتند ولي امروز مرجع بودن بزرگتر كمتر ميشود.
خودتان امروز فضاي فرهنگي دانشگاهها را با توجه به زماني كه خودتان دانشجو بوديد چگونه ميبينيد؟
زمان دانشجويي ما با الان خيلي متفاوت بود. يك تفاوت 180 درجهاي را ميبينيم. زمان ما ارتباطات خيلي رسمي و محدودتر بود ولي امروز ارتباطات خيلي عاديتر شده است. نوع پوششها تغيير كرده و نگرش و باورها به مقولههاي مختلف خيلي تغيير كرده است.
هدف حلقههاي علمي كه بسيج اساتيد در دانشگاهها دنبال ميكند چيست؟
هدف اصلي آن بيشتر مشاركت است. اينكه افسران و فرماندهان جنگ نرم گردهم بيايند، اينكه دانشجويان با استادان اتاق فكري تشكيل بدهند و به يك خرد جمعي برسند تا بتوانند مسائل روز را در كلاس تحليل كنند. بايد مفاهيم و مشكلات روز جامعه كه با آن درگير هستيم را آسيبشناسي كنند. از طريق اين اتاقهاي فكر مشكلات را بشناسند و براي بهبود و رفع آن تلاش كنند.
نقش بسيج اساتيد را در توليد علم و جهش عملي كشور چقدر مؤثر ميدانيد؟
بسيج اساتيد به عنوان يك سازمان كه استادان در آن عضو هستند سهم بسياري در توليد علم كشور دارد. تمام تلاش اعضا بر اين است كه هم در جهت توليد علم و هم در جهت مبارزه با جنگ نرم بهروز باشند. با كلاسهايي كه بسيج اساتيد برگزار ميكند ما ذهنيت لازم را پيدا ميكنيم و وقتي وارد كلاس ميشويم بهتر ميتوانيم دانشجويان را هدايت كنيم.