يكي از مواردي كه در ماجراي عزل و نصب رياست دانشگاه علامه طباطبايي طرح شد اما بيپاسخ ماند، ماجراي فقدان روند گزينش براي استخدام اساتيد دانشگاه است. لابد شما هم در سالهاي تحصيل بارها از اساتيد و معلمانتان شنيدهايد كه وقتي معلمي در كلاسش را بست و تدريس را آغاز كرد، هيچ مقام مسئولي اجازه ورود و دخالت بياجازه را در آن نخواهد داشت. در آن زمان كلاس درس سرزميني است كه حاكم بلامنازع آن، مدرس آن است. اين يعني ما ميليونها نفر از مستعدترين نوجوانان و جوانان نسل خويش را در اختيار هزاران معلمي ميگذاريم كه كسي حق چنداني براي دخالت در رفتار، كردار و گفتار آنها ندارد. درست هم همين است. معلم بايد از جايگاه و استقلالي چنين برخوردار باشد.
چه آن طور كه امام (ره) فرمود: «معلمي كار انبياست.» اما آيا اين درست است كه اين فرماندهان انديشه نسل جوان ما كه سازندگان و تربيتكنندگان اصلي اين نسل هستند، بيهيچ معيار اخلاقي، اعتقادي و رفتاري خاصي برگزيده شوند؟ فراموش نكنيد اين استادان مردان و زناني را تربيت ميكنند كه فرداي اين سرزمين در دست آنهاست. نسلي كه مدير، هنرمند، وزير، شاعر، فيلسوف، معلم، وكيل و... فردا را تربيت خواهد كرد.
با اين حساب اگر ببينيد دانشجويي خلاف ارزشها و آرمانهايي كه باور به تقدس و گسترش آنها داريم ميانديشد و اين را از استادي آموخته كه باوري به اين مهمات نداشته چگونه بايد او را مقصر بدانيم؟ مگر نه آنكه خود زمينه بروز چنين شري را مهيا ساختهايم؟ تا آنجا كه صاحب اين قلم آگاه است، هنوز در برخي مراكز و ادارات كه حساسيت آنها در قياس با معلمي دانشگاه، فرق زمين تا آسمان و «ماه من» تا «ماه گردون است» روند گزينش برقرار است. اما درست جايي كه به گمان من بيش از هر جاي ديگري در اين مملكت بايد در انتخاب و به كارگيري افراد دقت داشت، ما تماشاگريم.
خدا ميداند كه برخي از اين افراطها و تفريطها، جگر آدم را آتش ميزند. معلمان و مهمتر از آنان استادان دانشگاه، اولياي دوم فرزندان اين آب و خاكند. چطور ممكن است ما فرزندان و نورچشمان خود را به هر از راه رسيدهاي به صرف اينكه مدركي دارد و بدون آنكه بدانيم چه رفتار و كرداري به آنها خواهد آموخت و جز درسي كه موظف به تدريس آن است ديگر چه در باغچه بكر ذهن جوان ما خواهد كاشت، بسپاريم. من تخصص مديريت فرهنگي و آموزشي ندارم، اما شك ندارم كه اين رويه، ناقص و آسيبرسان خواهد بود و براي تصحيح آن و پيشگيري از صدمات احتمالي بايد چارهاي انديشيد.